به نام خدا
قبول باشه!
اخ که دیشب چقد حالم بد بود و میخواستم بیام حرفامو بنویسم اما پدر محترم داشتن با لپ تاپ کار میکردن و نمیشد منم از اونجایی که عادت دارم حرفایی که میخوام برا بقیه بگم یا جایی بنویسم قبلش تو ذهنم تمام برا خودم میگم معمولا دیگه بعدش یادم که میخواستم چی بگم و چی کار کنم!
اعصابم خیلی خورد بود و دلم حسابی گرفته بود اعتکاف که نرفتم اینجا هم اونجوری که دلم میخواست نتونستم مراسم رو گوش کنم و مثل دوسال قبل بازم وداعیه رو گوش ندادم !(لیاقت ندارم دیگه)
اعصابم از این خورده که همه دست گذاشتن رو نقطه ضعفام کلا دارم میخورم و نمیتونم از جام بلند شم!
اعصابم از این خورده که شدم نمونه ی بارز حرفایی که خودم اولا تو این وبلاگ نوشتم !
اعصابم از این خورده که به جای این که پیشرفت کنم دارم در هر زمینه ای پسرفت میکنم مخصوصا درس!و از موضوع بدم میاد!
منی که چه در ظاهر و چه در باطن خوش حال بودم و سعی کردم همیشه به همه چیز مثبت نگاه کنم و فکر بد به سرم نزنه و حتی اگر ناراحت هم هستم به روی مبارک خودم هم نیارم حالاوقتی تنها میشم دیوونه میشم و تمام وجودم میشه غم و غصه به خاطر تمام فکرای مزاحم و فکرایی که به یادم میاره چه مشکلاتی داشتم و دارم و خواهم داشت و یادم میاره که به چه چیزی نیاز دارم و یادم میاره که چه لحظات خوبی رو از دست دادم.
تازه شدم مثل تمام بچه های هم سن و سال خودم .
منی که تاحالا همیشه بچه هارو به خاطر این رفتاراشون اذیت میکردم ،بعضی وقتا بهشون مشاوره میدادم حالا شدم مثل اونها و این بچه هان که باید بیان و بهم بخندن به خاطر تمام رفتارام!
البته که من این چیزا تو محیط حقیقی هیچ وقت بروز نمیدم و نخواهم داد و به خیال خودم فقط تو محیط مجازی میگم و برای ادمای مجازی که هر کدوم حقیقی تر از تمام ادمای حقیقین!
از تنهایی بدم میاد چون اونجا یادم میاد که من یه روزی دلم میخواست زودتر از بقیه ازدواج کنم (البته که هنوزم میخوام ولی دوزش اومده پایین) یادم چه کمبود هایی دارم یادم میاد چه فرقی با بقیه ی بچه ها دارم!
تنهایی یادم میاره من به قول بچه ها حجت الاسلام حالا شدم یکی مثل بچه های دیگه یا شاید بد تر از اونا!
این حرفا جز این که منو خالی کنه هیچ بار مثبت دیگه ای نداره احساس میکنم من همیشه امیدوار ششدم ناامید ترین ادم دنیای خودم!
وقتی میگم حوصلم سر رفته معنیش این نیست که میخوام بازی کنم و معنیش این نیست که دلم اینترنت میخواد چون من وقتی پای کامپیوتر هم میشینم بازم حوصلم سر میره ولی وقتی میگم بهم میگن چون هدفت اینترنته بدون اون حوصلت سر میره اخه چه ربطی داره؟! مگه من خلم که هدفم نت باشه من هیچ وقتی همچین کاری نمیکنم !
وقتی میگم حوصلم سر رفته یعنی یادم افتاده که کمبودم چیه و دوباره یادم افتاده به چی نیاز دارم و حالا دلم میخواد یکی باشه و به حرفام گوش بده!
میگین معتادم و اینو خودم قبول دارم اما چرا یه دفعه نمیاین بگین چرا معتاد شده؟
من وقتی تو خونه کسی رو ندارم که باهاش باشم باید بیام تو جامعه تا از تنهاییام دور بشم نت هم جای خوبیه سرادم رو گرم میکنه ادم بد بختیاش یادش میره!
احساس میکنم فرقی با ادمای تک فرزند ندارم منم تو خونه تنهام اونام تو خونه تنهان، اونارو بهشون خیلی میرسن از نظر مادی منم همین جورا تنها تفاوت اینه که از نظر محبتی بیشتر هواشونو دارن اونم نه تو هر خانواده ای اونایی که من میشناسم!
در مورد ازدواج هم فعلا حرف نمیزنم چون تا این مشکلاتم حل نشه هیشکی نمیاد شوهر یه ادم دیوونه بشه!خانواده هم که جازه نمیدن! پس کاری بس بیهوده است!!
حرف دیگه ای به ذهنم نمیررسه که بخوام بزنم!
التماس دعا
یاعلی!
×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
مضاف:
اینو یادم رفت بگم :
میگن نوجوان اگر قبل از اینکه دچار بحران بلوغ بشه اگاهی پیدا کنه از اتفاقاتی که براش میفته با مشکل مواجه نمیشه ولی به نظر من اونی که نمیدونه بهتر میتونه با مشکلاتش کنار بیاد تا یکی مثل من که تمام کمال روانشناسی بلوغ رو بلدم منی که بلدم الان چی شدم مثلا؟!!