شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

۳۱خرداد

به نام خدا

سلام

مفتخریم اعلام کنیم امروز ما ناشناخته اصل به شماره شناسنامه 0 صادره از تهران با معدل 19.98 سیکل خود را گرفتیم!

میدونم خیلی خوش حالین! از خود راضی

ولی نمیخواد خودتونو بکشینزبان

مهم اینه که دیگه مشکل مدرک واسه ازدواج نداریم  قهقهه

*****************************************************

از اینا بگذریم این چند روزه خدمت امام رضا بودم جاتون خالی عالی بود!

دعا کنین زود به زود بریم دوری از امام رضا زیاد نشه!

***********************

التماس دعا

یاعلی

۲۵خرداد

به نام خدا

سلام

این پست تمام مطالبیه که ظرف 24 ساعت اتفاق افتاده و دلم برای همه اینا تنگ میشه!

۲۳خرداد

به نام خدا

16امین سالگرد تولدم یعنی 8امین سالگرد جشن عبادتم مبارکم باشه!

روزی که واسه جشن عبادتمون بردبودنمون حرم حضرت عبدالعظیم حسنی حاج اقایی اونجا بود گفت تو کتابا هست که ادم هر سال روز جشن عبادتش رو جشن بگیره!منم از اون جایی که خیلی بچه ی خوبیم تولدم رو به قمری میگیرم ! البته به شمسی هم میگیرم ولی امسال تو محرمه نمیشه !

*****************************************************************

15 سال تموم شد و من وارد 16 سالگی شدم یعنی الان نیم ساعته که به دنیا اومدم!

از یه طرف خوش حالم بزرگ شدم !

ولی از یه طرف هم ناراحتم 8 سال از اون موقعی که بر من واجب شد که دستورات خدا رو عمل کنم گذشت و من کلی کم کاری داشتم!
این باعث ناراحتی ادم میشه و پشیمونی!

*****************************************************************

در هر صورت امیدوارم که بتونم خوب بندگی کنم!

خدایا شکرت واسه ی تمام این لحظاتی که بهم فرصت دادی!

شکرت به خاطر تمام نعمت هایی که بهم دادی!

****************************************************************

التماس دعا

یاعلی

۲۲خرداد

به نام خدا

کاش یه راه حلی بود که چشم ادم نامحرما رو نمیدید!

کاش یه چیزی بود که دل رو از چشم جدا میکرد که هر چیز که چشم میبیند دل نخواهد!

کاش یه چیزی بین دل و روح بود که اگر یه اشتباهی رو دل میکرد روح اسیب نبینه!

و کاش عقل ادم بر همه ی اجزای جسم و جان پادشاهی میکرد!

کاش هوس ها وجود نداشتن!

و کاش تمام این کاش ها اتفاق میفتد!

و ای کاش من چشمانم را میبستم و زندگی میکردم!

.......

۱۸خرداد

به نام خدا

قبول باشه!

اخ که دیشب چقد حالم بد بود و میخواستم بیام حرفامو بنویسم اما پدر محترم داشتن با لپ تاپ کار میکردن و نمیشد منم از اونجایی که عادت دارم حرفایی که میخوام برا بقیه بگم یا جایی بنویسم قبلش تو ذهنم تمام برا خودم میگم معمولا دیگه بعدش یادم که میخواستم چی بگم و چی کار کنم!

اعصابم خیلی خورد بود و دلم حسابی گرفته بود اعتکاف که نرفتم اینجا هم اونجوری که دلم میخواست نتونستم مراسم رو گوش کنم و مثل دوسال قبل بازم وداعیه رو گوش ندادم !(لیاقت ندارم دیگه)

اعصابم از این خورده که همه دست گذاشتن رو نقطه ضعفام کلا دارم میخورم و نمیتونم از جام بلند شم!

اعصابم از این خورده که شدم نمونه ی بارز حرفایی که خودم اولا تو این وبلاگ نوشتم !

اعصابم از این خورده که به جای این که پیشرفت کنم دارم در هر زمینه ای پسرفت میکنم مخصوصا درس!و از موضوع بدم میاد!

منی که چه در ظاهر و چه در باطن خوش حال بودم و سعی کردم همیشه به همه چیز مثبت نگاه کنم و فکر بد به سرم نزنه و حتی اگر ناراحت هم هستم به روی مبارک خودم هم نیارم حالاوقتی تنها میشم دیوونه میشم و تمام وجودم میشه غم و غصه به خاطر تمام فکرای مزاحم و فکرایی که به یادم میاره چه مشکلاتی داشتم و دارم و خواهم داشت و یادم میاره که به چه چیزی نیاز دارم و یادم میاره که چه لحظات خوبی رو از دست دادم.

تازه شدم مثل تمام بچه های هم سن و سال خودم .

منی که تاحالا همیشه بچه هارو به خاطر این رفتاراشون اذیت میکردم ،بعضی وقتا بهشون مشاوره میدادم حالا شدم مثل اونها و این بچه هان که باید بیان و بهم بخندن به خاطر تمام رفتارام!

البته که من این چیزا تو محیط حقیقی هیچ وقت بروز نمیدم و نخواهم داد و به خیال خودم فقط تو محیط مجازی میگم و برای ادمای مجازی که هر کدوم حقیقی تر از تمام ادمای حقیقین!

از تنهایی بدم میاد چون اونجا یادم میاد که من یه روزی دلم میخواست زودتر از بقیه ازدواج کنم (البته که هنوزم میخوام ولی دوزش اومده پایین) یادم چه کمبود هایی دارم یادم میاد چه فرقی با بقیه ی بچه ها دارم!

تنهایی یادم میاره من به قول بچه ها حجت الاسلام حالا شدم یکی مثل بچه های دیگه یا شاید بد تر از اونا!

این حرفا جز این که منو خالی کنه هیچ بار مثبت دیگه ای نداره احساس میکنم من همیشه امیدوار ششدم ناامید ترین ادم دنیای خودم!

وقتی میگم حوصلم سر رفته معنیش این نیست که میخوام بازی کنم و معنیش این نیست که دلم اینترنت میخواد چون من وقتی پای کامپیوتر هم میشینم بازم حوصلم سر میره ولی وقتی میگم بهم میگن چون هدفت اینترنته بدون اون حوصلت سر میره اخه چه ربطی داره؟! مگه من خلم که هدفم نت باشه من هیچ وقتی همچین کاری نمیکنم !

وقتی میگم حوصلم سر رفته یعنی یادم افتاده که کمبودم چیه و دوباره یادم افتاده به چی نیاز دارم و حالا دلم میخواد یکی باشه و به حرفام گوش بده!

میگین معتادم و اینو خودم قبول دارم اما چرا یه دفعه نمیاین بگین چرا معتاد شده؟

من وقتی تو خونه کسی رو ندارم که باهاش باشم باید بیام تو جامعه تا از تنهاییام دور بشم نت هم جای خوبیه سرادم رو گرم میکنه ادم بد بختیاش یادش میره!

احساس میکنم فرقی با ادمای تک فرزند ندارم منم تو خونه تنهام اونام تو خونه تنهان، اونارو بهشون خیلی میرسن از نظر مادی منم همین جورا تنها تفاوت اینه که از نظر محبتی بیشتر هواشونو دارن اونم نه تو هر خانواده ای اونایی که من میشناسم!

در مورد ازدواج هم فعلا حرف نمیزنم چون تا این مشکلاتم حل نشه هیشکی نمیاد شوهر یه ادم دیوونه بشه!خانواده هم که جازه نمیدن! پس کاری بس بیهوده است!!

حرف دیگه ای به ذهنم نمیررسه که بخوام بزنم!

التماس دعا

یاعلی!

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

مضاف:

اینو یادم رفت بگم :

میگن نوجوان اگر قبل از اینکه دچار بحران بلوغ بشه اگاهی پیدا کنه از اتفاقاتی که براش میفته با مشکل مواجه نمیشه ولی به نظر من اونی که نمیدونه بهتر میتونه با مشکلاتش کنار بیاد تا یکی مثل من که تمام کمال روانشناسی بلوغ رو بلدم منی که بلدم الان چی شدم مثلا؟!!

۱۶خرداد

به نام خدا

سلام

وفات حضرت زینب رو تسلیت میگم

این روزا دعا کنین ادم بشیم {#emotions_dlg.e35}

من که لیاقت نداشتم اعتکاف برم خدا دعوتم نکرد تو خونه اش راهم نداد

شاید خدا هم فکر میکنه من بچه ام عقلم نمیرسه{#emotions_dlg.e10}

*********************************************************

این چند وقته یه رفتارایی رو از خودم دیدم که باورم شده بچه ام

وقتی بابام به ادما میگن هنوز بچه ام وقتی همه ی ادما میگن تو هنوز بچه ای عقلت نمیرسه

وقتی خودم میفهمم که تمام تصمیم گیری هامو بر اساس احساساتم و بر اساس اینکه دلم چی میگه انجام میدم

وقتی با هر اتفاقی هیجانی برخورد میکنم اولش یه مدل بعدش یه مدل دیگه

این میشه بحران بلوغ

این میشه که میفهمم که من چقد خودمو تحویل گرفته بودم

این میشه کم اوردن

این میشه بچگی

این میشه که اعتراف میکنم من اشتباه کردم تو همه چی

********************************************************

شاید واقعا عقلم نمیرسه

تمام اتفاقا برام میفته

همه از اون اتفاقات درس میگیرن الا خودم

دیگه نمیخوام ادامه بدم ولی نمیتونم {#emotions_dlg.e13}

هیچی نمیشه هیچ کاری رو نمیتونم انجام بدم ذهنم واسه همه چیز درگیره

هر موقع که مغزم وقت خالی گیر میاره یه پوشه رو میذاره جلو روم میگه نگاش کن ببین اینا کارای توه درس بگیر درستش کن

نمیتونم نقطه ضعفام زیاده همه دارن فشار میارن همه چیز از همه طرف

میگم خل شدم هیشکی باور نمیکنه یه جا میخندم هم زمان یه جای دیگه گریه میکنم عجب مصیبتیه!

********************************************************

در هر صورت دارم تلاش میکنم که با خودمو کارامو افکارم کنار بیام

برام دعا کنین که بتونم

خداااااااااااااااااااااااااااجونم خودت کمکم کن

******************************************************

یا علی

۰۱خرداد

به نام خدا

به خودم میخندم.منی که این همه حرف برای گفتن دارم نمیتونم کارامو با توجه به حرفام انجام بدم میزنم زیر تمام حرفام.

خودم میدونم چه اشتباه بزرگی انجام میدم ولی باز دارم ادامه میدم حرف ادمارو تصدیق میکنم ولی عمل نمیکنم تشخیص میدم که کدوم راه درست و کدوم راه غلطه ولی یه راهی رو انتخاب میکنم که بین این دو تا باشه.

من میدونم تو سن حساسی قرار گرفتم تمام واکنش هام عادیه اما...

قدرت مقابله با هیچ کدومشونو ندارم

یه جورایی نمیخوام قبول کنم که دچار تزلزل شدم

کم اوردم، خسته شدم

شمام منو میفهمین اما خب بازم فایده ای نداره میدونم دارم لجبازی میکنم

خودم میدونم حرف زدن با اقایون اشتباس 

قبلا هزار بار گفتم و بازم میگم تو موقعیتی نیستم که بخوام تنها بمونم ولی هیشکی قبول نمیکنه میگن حرف نزن تو هنوز بچه ای بابا اگه بچه بودم عقلم به این چیزا نمیرسید چرا شما بچه های امروز رو بچه فرض کردین ممکنه رفتارشون بچگانه باشه اما مطمئن باشین خیلی خوب میفهمن دورو برشون چی میگذره خوب میفهمن شما چی میگین

دست کمشون نگیرین.

منی که میبینین این یه هفته بهم ریختم نمیدونم چمه یعنی میدونم ولی خب ولی نمیتونم به بقیه بفهمونم نمیتونم موقعیت خودمو درک کنم

من تمام اتفاقای زندگیمو با این میدونم اما میذارم برام اتفاق بیفته

مشکل زیاده حرف زیاده هر چقدر بگم بازم تموم نمیشه

فعلا دیگه بسه

التماس دعا

یا حق

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

مضاف:

اینو نگفتم که توی خانواده ای که دخترا زود ازدواج میکنن و کلا جو خانوادگی این مدلیه ادم وقتی به یه سنی میرسه دچار کمبود میشه حتی امکان داره افسردگیم بگیره احساس میکنه چیش از بقیه کمتره که این تو خونه است و....

اینه که به دل نگیرین اگر هر چند وقت یک بار دوباره یادم میفته که دوست دارم زودتر ازدواج کنم و احتیاج دارم

بعدم به نظر من تو جامعه ی امروزی اون جوونی که عقلش میرسه امکان لغزشش بیشتر از اونیه که هنوز خیلی عقلش نمیرسه و احساس نیاز نکرده

اینم یاداوری کنم که پیامبر گفتن هر کس فکر میکنه که ممکنه دچار گناه بشه باید ازدواج کنه بعدم ازدواج نصف دین ادمه پس نذارین جوونا نصف دینشون وقتی بهشون داده بشه که بیشترش بر باد رفته

با عرض شرمندگی