شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲۹ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۸تیر

به نام خدا

سلام

************************************************

کربلا-بین الحرمین

------

تصویر که توضیح نمیخواد!

....

دل ادم یهو میگیره!

یهو تنگ میشه!

یهو میشکنه!

تا حالاش در خیلی موارد دست خودم نبوده!

.....

دلم تنگ شده واسه همین بین الحرمین که تو عکسه!

واسه بین الحرمینی که سقف نداشته باشه!

دلم تنگ شده واسه صحن حرم اما اون صحنی که سقف نداشته باشه و گنبد پیدا باشه!

--------

البته ها 

مشکل از منه که جای این که موقعیت رو درک کنم و به امام توجه کنم

حواسم به در و دیوار و گنبد و بارگاهه!

اما خب

اونجوری قشنگ تر بود به نظرم!

وقتی سقف اسمون باشه...!

یکی از دلایلی که توی صحن نجف بهم خوش میگذشت سقف نداشتنش بود!

مخصوصا شبا!

وقتی توی صحن خودمون بودیم و خودمون!

باد میومد و چادرمو با خودش این طرف و اون طرف میبرد!

منم میشستم جلوی ایوان و مینوشتم!

هعی!

چه قدر زود سه ماه گذشت!

سه ماه...!!

یعنی میشه یه بار دیگه ببینم؟!

***********************************

الان باز ایراد میگیرن که تو این همه رفتی بسه دیگه!

باور کنین

همیشه دعا میکنم همه ی ارزومندان برن!

به زودی زود ان شاءالله!

اما ادم وقتی پاش به اونجا میرسه دست خودش نیست!

یه بار رفتن باعث میشه ادم دلشو اونجا بذاره و برگرده!

اونوقت همش منتظره که شاید یه بار دیگه...!

نرفتن درد داره اما رفتن و دوری دردش بیشتره!

**********************

خدایا به امید تو..!

۰۶تیر

به نام خدا

سلام

****************************

صد بار تا حالا فکر کنم این حرفارو زدم!

اما برای دل خودم

بازم باید تکرارشون کنم!

-------------------------------------

تا وقتی یکی رو داریم قدرشو نمیدونیم

نمیفهمیم چه ادم با ارزشی در کنارمونه!

وقتی از دستش میدیم 

تازه میفهمیم چی بوده و ما نفهمیدیم!

-----------------------------

چه قدر بد که خیلیایی که از دست دادم زمانی بوده که بچه بودم!

و عملا هیچی از بودنشون درک نکردم!

شاید ازشون برام یه تعداد زیادی خاطره و عکس و فیلم مونده باشه و همین!

و چه قدر بدتر که کسایی بودن که اطرافیانم باهاشون بودن اما

من..

وقتی به دنیا اومدم دیگه اونها در این دنیا نبودن!

************************************************

دلم برای خیلی هاشون تنگ شده!

حتی اون هایی که جز شنیدن خاطرات دیگران ازشون هیچی نشنیدم!

*****************************

مقدر ما بوده دیگه!

*********************************

خدایا به امید تو...!



×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

پی نوشت:

+ استاد طاهایی

++ همسرداری میرزا جواد آقا تهرانی (ره)

۰۶تیر

به نام خدا

سلام

*****************************************

عجیب این روز ها وقایع سوریه و مصر اعصاب و روان همه رو بهم ریخته!

اخباری که میشنویم حال همه مون رو گرفته!

شاید قبلا خیلی جدی نمیگرفتیم.

اما حالا...

با این قساوت قلب سلفی ها و تکفیری ها..

دل همه به درد امده!

--------------------

سایت های خبری عکس و فیلم میذارن و بعد هم میگن مثبت 18 سال است و نبینید!

مثبت 18 سال که چه عرض کنم!

باید مینوشتند دیدنش برای هیچ کس توصیه نمیشود!

شنیده بودم که دیدن این جور چیزا قساوت قلب میاره!

-----------------------------

حالا از این بحث بالا که بگذریم،

چی کار باید کرد؟

فقط همین که اخبار رو پی گیری کنیم و بعد هم لعنتی نثار این سلفی و تکفیری ها کنیم و بعد هم دست به دعا برداریم که خدایا نجاتشان بده؟!

همین؟!

میدونم بی فایده نیست اما...

کافی هم نیست!
واقعا چی کار باید بکنیم؟!

کمپ تشکیل بدیم برای اعتراض به سازمان ملل؟!

یا بنشینیم به امید این که شاید کسی دستوری برای جنگ بدهد؟!

یا هی دعا کنیم اقاجان بدجور گیر افتاده ایم خودتان کمک کنید؟!

یا هی بگوییم کاش اقا زودتر بیایند؟! اصلا این ها نشانه های ظهور است!!

حالا گیرم دستور دادند که بروید جنگ!

خب ما چی؟

مایی که نمیتونیم بجنگیم؟!

مایی که اجازه مون دست خودمون نیست؟!

مایی که...

ما چه کنیم؟!

*********************************

آه!

همه چیز دلگیر است!

دنیای اینگونه!

به چه دردم میخورد؟!

بنشینم اینجا جلوی باد خنک کولر

یک لپ تاپ هم بگذارم جلویم و هی بنویسم!

به جایی میرسم؟!

...

***********************

خدایا فرجی...!

۰۳تیر

به نام خدا

سلام

**************************************

ادم بعضی وقتا وقتی یکی رو از دست میده 

تازه به فکر خودش میفته!

یه چیزایی رو که میبینه میگه حتما باید وصیت کنم واسه من از این چیزا نباشه!

حالا جریان ماست!

متن وصیت نامه به شرح زیر است:

بسمه تعالی

خانواده و دوستان و همراهان و... عزیزم

با سلام و احترام

عرضم به حضور انورتان که

من اگر مردم اموالم که خودتان میدانید و خودتان فعلا نظری درموردشان ندارم( این جمله بعدها اصلاح خواهد شد)

بعد از مرگم اولا زود دفنم کنین خیلی معطل نکنین

ثانیا هر جا خواستین دفنم کنین واسه خودتون راحت باشه چه فرقی به حال من میکنه یعنی میکنه ولی خب میدونم جای بد دفن نمیکنین

ثالثا برای مردن من گریه نکنین کلا برام گریه نکنین میخواین گریه کنین روضه بخونین مخصوصا روضه ی خانم فاطمه زهرا-سلام الله علیها-

رابعا یک مراسم بیشتر نگیرید. الکی پول خرج نکنین و مردم و خودتون رو به زحمت نندازین!

خامسا گل و مل و این حرفام نمیخواد! نرین از این گل بزرگا بذارین جلو در مجلسا!

سادسا لباس مشکی هم نپوشید کلا ادم دلش میگیره بابا من مرده که برام فرقی نمیکنه چه لباسی تن شما باشه برای چی الکی خودتونو میخواین اذیت کنین! هر کی هم ایراد گرفت بگین خودش گفته!

همین دیگه

فعلا حرف دیگری نیست!

********************************

همه شو در عین این که شوخی نوشتم جدی گفتما!

بله!

***************************

خدایا به امید تو..!

۰۲تیر

به نام خدای یوسف گمگشته مان!

و سلام هم نام اوست!

***************************************

حافظ گفته بود: 

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

-----------

حافظ کجایی که ببینی یوسف گمگشته ی مان هنوز به کلبه باز نگشته است!

البته مقصر خودمانیم.

دیگر کلبه ای باقی نگذاشته ایم که بخواهد به آن باز گردد...

کلبه را با تمام خاطراتش خراب کردیم و برج ساختیم!

رفتیم بالا و بالا و بالاتر...

نه که فکر کنی خواستیم مثل نمرود با این کارمان برج و باروی خدارا بشکنیم...نه

به خیال خودمان هر چه بالاتر برویم به خدای یوسفمان نزدیک تر میشویم!

اما.. اشتباه کردیم.

انقدر درگیر برج و باروی خودمان شدیم که ههمه چیز فراموش شد..!

نه که فکر کنی دست از خدا و فرستاده هایش برداشتیم..نه!

همه سرجایشان بودند فقط اندکی تغییرشان داده بودیم!

از خدا و فرستاده هایش آن هایی را که برمان آسان میگرفتند انتخاب کردیم..!

از فرستاده ها فقط اندکی روضه شان را انتخاب کردیم آن هم برای این که دهن روحمان همان فطرتمان رو ببندیم!

بعدهم هر وقت دنیایمان دچار مشکل شد دست به دامنشان شدیم که دیگر از این کار ها نمیکنیم بعد که جواب گرفتیم فراموش میکنیم!

همه چیز را فراموش کردیم!

و حالا مقصر خودمانیم که یوسفمان دلگیر باشد و حالا حالاها مارا با این برج و بارو ها تنها بگذارد!

البته او و خدایش از این حرف ها بزرگترند!

هر روز برایمان گریه میکند و تاسف میخورد و دست به دعا برمیدارد که شاید ادم شویم!

--------------------

آقاجانم شرمنده!

شرمنده که هنوز هم آدم نشده ام!

***************************************

نه که فکر کنید تمام عالم همین طور شده اند ها... نه!

من بدجوری به عادت کرده ام به این که همه را مثل خودم ببینم!

ته دلم بدم می آید در این مواقع تنها باشم! دنبال شریک جرم میگردم!

------------------------

یک عذر خواهی هم بدهکارم!

ادم باید برای اعیاد شاد باشد ولی نمی دانم..نمیدانم چرا در این مطالب دستم به شادی نمی رود!

-------------------------------

شاید... اقا که بیایند قلم ماهم قلم شود!

**************************

الهی بفاطمة و ابیها و بعلها و بنیها

عجل لولیک الفرج!

۰۲تیر

به نام خدا

سلام

***************************************

برای اولین روز کاری تابستون 92 رفتم کلاس. بدون این که از قبل بدونم سر چه کلاسی قراره بشینم. بدون هیچ برنامه ی خاصی!

هر دو کلاس خیلی خوب بود. 

ولی از بین دوتاش شرح مثنوی رو بیشتر پسندیدم.

کلا من شعر خوندن دوست دارم

مخصوصا شعر های این مدلی مثل مولوی و حافظ و سعدی و...

اما این که ادم در کنار خوندن شعر شرحشم بخونه خیلی خیلی قشنگ تره.

قران هم همین طوره ادم یه وقت فقط ایه رو میخونه که خونده باشه یه وقت معنیش رو هم میخونه یه وقت تفسیرشم میخونه یه وقت مطابقتم میده با زندگیش!

اصلاها این تطبیق دادناش برام لذت بخشه.

این که حرف هایی که توی گذشته نوشته شده حالا هم به کار میره.

خوشم میاد. حرفاییه که تو همه ی دوره ها به روزه!

-----------------------

حالا میخواستم در مورد مطلب کلاس شرح مثنوی بگم.

داستان اخر دفتر سوم شروع میشه و توی دفتر چهارم ادامه پیدا میکنه.

موضوع در مورد یه عاشقیه که 8 ساله برای معشوقش نامه مینویسه اما معشوق پاسخی نمیده. بعضیا گفتن چون خدمت کارش نمیذاشته و بعضیا گفتن معشوق عاقل بوده، میدونسته این عشق مجازیه و زودگذر.

یه شب داروقه دنبال عاشق میکنه. عاشق فرار میکنه و به قول مولوی اسبش رو به سمت یه باغی هدایت میکنه و میره توی باغ (استاد گفتن این که گفته اسب حتما به این معنا نیست که سواره بوده منظور اینه که عاشق سرعتش زیاد بوده اصلا عشقه و سرعت!) از قضا معشوقه تو اون باغ بوده. چراغی به دست گرفته بوده و به دنبال انگشترش توی اب میگشته. عاشق که تازه از دست داروقه رها شده بوده تا معشوق رو میبینه خوشحال میشه. شروع میکنه شکر خدا کردن و در عین حال به میگه خدا خیر بده داروقه رو که باعث شد من به معشوقم برسم. 

داروقه شخصیتش جوری بوده که ظالم بوده و بدبختی مردم رو میخواسته و از اسودگی اونها ناراحت میشده. عاشق به خدا میگه خدایا از داروقگی نجاتش بده درسته شخصیتش اینه ولی تو خوشبختش کن. چون از دستش فرار کردم خب رئیسش ممکنه فردا دعواش کنه اما تو کاری کن که یه شغل بهتر پیدا کنه 10-20 برابر بهش پاداش بده. اما مهم اینه که همون جور که من الان به معشوقم رسیدم و خوشحالم اون هم خوشحال بشه. 

حالا توی این داستان کلی درس بود.

اولش که عاشق ماییم که بنده ایم و معشوق خداست. این عاشق داستان با یه بار دیدن دلش رفته بود اما 8 سال تلاش کرد تا به معشوقش برسه. ادم با یه بار دیدن معمولی عاشق نمیشه. این دیدنه دیدن معمولی نبوده. کسی که عاشق خدا میشه ممکنه توی دنیا خدا رو نتونه ببینه ولی مطمئنا یه بار خدارو دیده. وقتی دیده لذت برده کامش شیرین شده این شیرین کامی باعث شده که برای رسیدن به خدا تلاش کنه.

استاد فرمودن اصلا ما میگیم عاشق حضرت صاحب الزمانیم. ندیده عاشقیم. ولی یه حدیثی من قبلا با ذکر منبع براتون گفته بودم دوباره میگم. تو حدیث گفته بودن نوزاد تا زمانی که شیر مادرشو میخوره و هنوز به غذا نیفتاده اقا رو میبینه. خنده های الکیش نشان دیدن اقاس و گریه های الکی هم وقتیه که اقا میرن از پیشش و دلتنگ میشه( نقل به مضمون) پس ما اقارو دیدیم و عاشق شدیم.

گفتن عاشقی یه لازمه ی زندگیه! باعث میشه ادم از نفسانیتش دور بشه. کسی رو که دوست داری از خودت میگذری به خاطر اون دیگه من نمیگی! اصلا زندگی بدون عشق معنا نداره هر کسی یه جوری عاشقه!

معشوق میدونه عاشق هرچی بیشتر تلاش کنه و دیرتر بهش برسه تو عشقش پایدار تر میشه. واسه همین سر راه عاشق سد قرار میده بهش میگه عشق همین جوری و رایگان که نمیشه! مهریه و کابین چی بهم میدی؟ که شراح میگن اون تلاش همون کابین و مهریه است.

عشاق خدا قرارشون بندگیه! بندگی یعنی همون جستجو و ریاضتی که عاشق خودش انتخابش میکنه!

عاشقی با تحرک سازگاره. عاشق که تلاش میکنه اگه اهسته و سلانه سلانه عمل کنه فایده ای نداره. باید همیشه با سرعت در حرکت باشه.

استاد گفتن یکی از مصادیق عشاق آبه! آب همیشه در حرکته الا زمانی که براش ظرف مشخص کنین! ظرفشو که برداری میره بی قیده!

عاشق هم امید داره به این که به معشوق میرسه واسه همین تلاش میکنه و هم بعضی وقتا به خودش نگاه میکنه و میگه این حرکت من که لیاقت معشوق رو نداره واسه همین از خودش مایوس میشه! از معشوق نه ها! اصلا یاس گناه کبیره است! فقط از خودش ولی به خدا امید داره!

عاشق گفت این داروقه رو خدا قرار داد واسم تا به معشوقم برسم. خیلی از مشکلات توی زندگی ما حکم داروقه رو دارن. مشکل ما رو به مشکل گشا میرسونه! ادم تو مشکل بیشتر به خدا نزدیک میشه یهو میبینی وصل شدی!

این که عاشق واسه داروقه دعا کرد نشون میده که ما باید برای هر کسی که باعث راحتیمون میشه دعا کنیم!

پس بد مطلق نباشد در جهان/ بد به نسبت باشد این را هم بدان!

هر چیزی از دید هر کسی فرق میکنه.

مثلا مار زهر داره اصلا اگه نداشت که مار نبود. این زهر واسه ماره منفعته از خودش دفاع میکنه اما واسه مای انسان ضرره مارو میکشه شره!

همه ی اتفاقات عالم میتونه برای یکی عامل حرکت باشه و برای دیگری مانع حرکت. مهم زاویه ی دید ادماست!

اگر میخوای یه ادمی برات عزیز باشه اونو از چشم دوستدارانش ببین نه از چشم خودت.

خدا هم همین جوره اگه میخوای خدارو زیبا ببینی و دوسش داشته باشی برو از چشم کسایی ببین که عاشق خدان.

دعا بخون دعا از چشم عشاقه!

****************************************

خدایا واقعا شکرت به خاطر لحظه لحظه ای که برامون قرار میدی تا درس بگیریم!

کمکمون کن تا تورو زیبا ببینیم و برای رسیدن بهت تلاش کنیم!

کمکمون کن عاشقت باشیم!

----------------------------------------------

اخ انقد تو بهره این قضیه بودم یادم رفت بگم عیدتون مبارک.

دعا کنین واسه ظهور اقا! 

اللهم عجل لولیک الفرج

امشب اول از همه واسه خود اقا دعا کنین.

بعد هم اگه یادتون بود مارو هم یه گوشه ای جا بدین!

----------------------

خدایا به امید تو...!

۰۱تیر

به نام خدا

*********************************

بچه که بودم تمام زندگیم خلاصه میشد در این که بزرگتر ها چه میگویند چه میکنند چه میخواهند.

من هم مثل ربات ها فقط ادایشان را در می اوردم!

و وقتی به رفتارم میخندیدند عشق میکردم!

کمی که بزرگ شدم دیگر یادم رفت برای چه کار هایی ذوق میکردم!

لذت هایم عوض شد.

کارهایم عوض شد!

دیگر نمیخواستم ادا در بیاورم، فقط میخواستم مرا هم مثل خودشان بدانند، در جمع خودشان راهم بدهند!

اوایل قبولم کردند.

چون کوچک بودم فکر میکردم همه چیز ماندنی است!

همه چیز دوست داشتنی بود.

همه دوستانم بودند و نبودنشان مایه ی دلتنگیم میشد.

حالا بزرگ شدم.

فهمیده ام هیچ کس نمیماند.

دلم لک میزند برای همان اوایل.

برای ان وقت هایی که ادم ها بودند. قبولم داشتند. پذیرفته بودندم.

حالا دیگر هیچ کس وقتی برای فکر کردن به من ندارد.

حالا شده ام خودم و خودم!

و بزرگترهایی که انقدر بزرگ شده اند یادشان رفته که بودند و چه میکردند!

--------------------------------------

در مسیر تکامل چه تجربیاتی که ادم کسب نمیکند!

..

****************

خدایا به امید تو..!

۰۱تیر

به نام خدا

سلام

****************************

زندگی ادما مجموعه ای از سوال و جواباس!

یعنی از همون اولی که به وجود اومدیم یه سری سوال برامون پیش اومد که برای پیدا کردن جوابشون تلاش کردیم!

البته این نظر منه!

اما فکر میکنم

اگه هیچ کدوم این سوالا نبود اصلا دلیلی واسه زندگی کردن وجود نداشت!

خدا، انسان رو خلیفه ی خودش قرار داد.

اما کی میشه که یه انسان میتونه به این مقام دست پیدا کنه؟

فکر کنم..وقتی بتونه تشخیص بده کدوم سوالارو باید رها کرد و به دنبال جواب کدوم سوالا رفت!

برای این که به این حد برسیم که تشخیص درست بدیم

خدا واسه مون راهنما فرستاد!

قطعا و حتما اگر به راهی که خدا گفته بریم به جواب تمام سوال هایی که باید، میرسیم!

****************

خدایا، اهدنا الصراط المستقیم!

----------

خدایا به امید تو..!

۰۱تیر

به نام خدا

سلام

*******************************

بهار 92 رو پشت سر گذاشتیم وارد تابستان 92 شدیم!

چه قدر زود زمان میگذره!

--------------------------------

تابستان توی فرهنگ ما عملا الافیه!

یعنی تو اسم تابستون رو میاری یعنی خواب تا لنگ ظهر و شب بیداری و لم دادن جلوی تلویزیون و الافی توی نت!

حالا این وسط یه کلاسی هم به زور بری توفیری نمیکنه!

*********************

داشتم به این فکر میکردم چرا همیشه برای این که سن یه ادم رو بگن

میگن چند تا بهار رو گذرونده

خب چرا هیچ وقت نمیگن چند تا تابستان رو گذرونده؟

اتفاقنش که

بهار فصل رشد و نموه و تابستان فصل ثمردهی و برداشت محصولاته!

یعنی اوج زندگی یه ادم!

یعنی حدودا دوره ی جوانی!

از همون بچگی این که چرا بعضی چیزا باب شده ذهنمو مشغول کرده!

خب این همه چیز..!

قدیما هم ادما اندیشه هایی در سر داشتنا!

***************

از اونجایی که پاقدم اقای روحانی کلی اتفاقات خوب افتاده

امیدوارم به یمن قدوم ایشون تابستان پرباری هم داشته باشیم!

ههه

نه که دولت تدبیر و امیده شاید یه تدبیری هم واسه تابستان های ما بشه!

--------------------------------

راستش من میخواستم دو کلام با اقای مدبر و امیدوار داشته باشم اما توی این یه هفته وقت نشد!

ببخشید اقا!

شرمنده که دیر خدمت رسیدیم! (خخخخ)

متن پیام تبریک من به این شرح است:

بسمه تعالی

برادر محترم جناب اقای روحانی مدبر دولت یازدهم

سلام علیکم!

انتخاب شمارو به مقام ریاست جمهوری تبریک عرض میکنم و امیدوارم به حول و قوه ی الهی بتوانید به خوبی این دولت را اداره کنید و مایه ی فخر ملت ایران باشید!

...

از ادبیات و تکلف و این حرفا که بیایم بیرون میخواستم عرض کنم که..

اقای روحانی ( به سبک اقای عابدینی بخونین) برادر من! شما که عمریه دارین توی این کشور خدمت میکنین نکنه یه وقت یادتون بره که این صندلی به کسی وفا نکرده!

اقا حواستون جمع باشه!

شما جای پدر من هستین البته با احتساب ابانی بودن شما یه چند ماهی از پدر من بزرگترین! پس حتما و قطعا احترامتون واجب تر از قبل!

من خیر شمارو میخوام! بله!

......

تازشم با داداشم میخواستیم بریم دفترشون حضوری تبریک بگیم ولی خب نه که ما خیلی قدوممون مبارکه ترسیدیم ساختمون بریزه پایین! خخخخ

فاصله مون زیاد نیستا! یعنی تا اینجا به پای خواهر من شاید 20 دقیقه پیاده راه باشه! 

گذاشتم خودشون دعوت نامه بفرستن واسه همکاری منم بگم نه شرمنده سرم شلوغه! ههه

******************************

یعنی پراکندگی مطلب در چه حد!

البته این روزا همه چیز به اقای روحانی ختم میشه!

فرق نمیکنه!

**************

خدایا به امید تو..!