شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۵ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۵آذر

به نام خدا

سلام

************************************

مطالب رو به ترتیب اولویت بندی ذهن خودم مینویسم.

پس اگه اخریاشم نخواستین بخونین اولیا رو بخونین و جواب بدین.

----------------------------------------1----------

دیروز گفتگویی داشتیم با یکی از دوستان که البته اولش خیلی جدی نبود اما نظراتی که داده شد جدی بود.

بحث از کجا شروع شد و به کجا ختم شد مهم نیست خیلی . بخشی که مهمه در مورد خانم هایی هست که توی دولت و غیره کار میکنن.

اول همین خانم سخنگوی وزارت امور خارجه بود و بعد هم دیگران.

نظر من اینه که در محیطی که مردان میتونن به خوبی فعالیت داشته باشن لزومی نداره که یه خانم بره و فعال باشه.

بحث این که دوستان میگن به عنوان یه فرد محجبه ادم باید در جایگاه های مختلف قرار داشته باشه تا همه بفهمن یه زن مسلمان محجبه هم میتونه این کارارو انجام بده من تا حدودی قبول ندارم.

درسته که باید ذهنیت مردم به فرد با حجاب تغییر کنه اما اینجوری تغییر کردن رو درست نمیبینم.

به نظر من یه خانم در جامعه ی انسانی اولین وظیفه اش و مهمترینش همسرداری و تربیت فرزنده.

اگه خانما تو خونه درست به وظایفشون عمل کنن و فرزندان صالح تربیت کنن قطعا این خلاهایی که تو جامعه هست برطرف میشه.

اگر کم کاری خانم ها نبود به نظر من این همه مشکل تو جامعه پیش نمیومد.

و به همین دلیل که این نظراتو دارم لزومی نمیبینم که بخوام رشته ای بخونم که هیچ وقت نمیخوام به خاطرش فعالیتی بکنم.

----------------------------------2----------

دیشب مجلسی بودیم، که موضوع سخنرانیشون معرفت النفس بود البته در کل صحبت دیشب به این بحث پرداخته شد که وهابیون و مادی گرایان چه نظری دارن و ما در تشیع چه نظری داریم.

بعد از جلسه پدرم نکته ای گفتن که به نظرم قابل استفاده برای همه مونه.

ایشون گفتن ادم هر صحبتی که میخواد بکنه اولین نکته اینه که مخاطب خودش رو بشناسه و بر اساس فهم او سخن بگه.

اگه شما تو یه مجمع عمومی که همه ی اقشار مردم حضور دارن یه بحث خیلی سنگینو بیان کنی که به هیچ درد عوام نمیخوره صرفا وقت طرف رو تلف کردی و ذهنش رو هم الکی درگیر کردی.

و اصولا این که ادم هدفش رو مشخص میکنه بعد به طور مختصر و خلاصه به صورتی که مخاطب نه خسته بشه و نه هیچی نفهمه بحثتو میگی.

اینجوری ادما خیلی بیشتر به صحبت هات بها میدن و بعدا هم حرف شنوی بیشتری دارن.

------------------------------3----------

یه بحثی که دیشب مطرح شد تو جلسه این بود که اصل ظلم، ظلم به نفسه.

هر ظلمی که انجام میشه در اخر به نفس بر میگرده

و بر این اساس اول مطلوم عالم همان اول ظالم عالم است.

زیرا در عین این که به طرف مقابلش بسیار ظلم کرده به خودش هم ظلم کرده.

---------------------------------4----------

تفاوت جوان با کسی که جوانی رو گذرونده اینه که

جوان اگه یه هدفی رو مشخص میکنه با شور و هیجان میخواد بهش برسه.

برای رسیدن بهش عجله داره

اگه به چیزی اعتقاد داره خیلی زود جوش میاره اگه کسی اعتقادشو زیر سوال ببره.

اگه مرید کسی است تاب نمیاره که کسی به مرادش ایرادی بگیره.

اما کسی که جوانی رو گذرونده دیگه پخته شده.

جا افتاده و با گذر از همون حس و حالای جوانی الان دیگه میدونه بی گدار نباید به اب زد، نباید عجولانه برخورد کرد و نباید جوش اورد.

هر چند که بزرگان خیلی تلاش میکنند جوان ها کارهای اونارو تکرار نکنن اما متاسفانه یا خوشبختانه در تمام تاریخ کسی از تجربیات گذشتگان استفاده نکرده و خودش راهی رو رفته که میخواسته.

اما از اونجایی که هر راهی رو که بری و به هر جایی که برسی بازم میگی کاش از این بالاتر بودمو کاش راه درست تری رو انتخاب کرده بودم به نظر من این همه حرص خوردن بزرگترا درست نیست.

همین قدر که راهنمای خوبی باشن کافیه. این که بخوان به زور چیزی رو تحمیل کنن اصلا کار درستی نیست چون بدتر باعث لجبازی میشه!

--------------------------5---------------

دیروز که برف میومد و از مدرسه داشتم میومدم خونه دیدم عجب مسیر قشنگیه.

شاید یکی از دلایلی که اینجا موندم همین قشنگی مسیر رفت و برگشت تو روزای برفیه!

*********************

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا!

------------

خدایا به امید تو..!

۰۹آذر

به نام خدا

سلام

***************************************

نمیدونم چه سریه 

اما بعضی ادما بدجور به دل ادما میشنن.

اصلا یه جوری که اگه یه لحظه فقط یه لحظه ازت ناراحت بشن انگار بزرگترین گناه رو انجام دادی.

نمیدونم چجوریه که دلت نمیخواد هیچ وقت ازشون جدا بشی.

دوست نداری یه ثانیه فکر کنن ازشون بدت میاد یا بهشون احترام نمیذاری یا برات مهم نیستن.

اینجور ادما بدجور تو زندگیت نقش دارن.

اصلا انگار خدا انداختتشون سر راهت تا به خاطر اینا هم که شده مسیر درست رو بری.

همون کاری رو بکنی که اینا میخوان.

----------------------------------------------

خدایا اینجور ادمارو ازمون نگیر.

تازه زیادشونم بکن شاید ادم شدیم!

********************

خدایا به امید تو...!

۰۷آذر

به نام خدا

سلام

**********************************

چه قدر یه ادم میتونه بی خیال باشه؟

بی خیال لحظه لحظه های عمرش.

بی خیال ذره ذره تلاش های اطرافیانش.

بی خیال دونه دونه ی نعماتش

بی خیال قسمت قسمت استعداد هاش

بی خیال...

وقتی نگاش میکنی انگار نه انگار که یه روز میخواد بمیره

انگار نه انگار که تو زندگیش دغدغه ای داره

انگار نه انگار که هدفی برای خودش مشخص کرده

انگار نه انگار که به فکر بقیه اس.

اروم میره اروم میاد بدون هیچ عجله ای

همه کار میکنه اما در واقع هیچ کار نمیکنه.

واسش همه کار میکنن اما اون تغییری نمیکنه.

وقتی باهاشی فکر میکنی تمام زندگیش توی کتابا و متنای ادبی و وبلاگای خوش نوشته میگذره.

ولش کنی 28 ساعت شبانه روزشو با همینا میگذرونه.

ولش کنی همه درسارو میذاره و فقط میره دنبال ادبیات و عربی و تاریخ و...

اصلا بهش نمیاد که دلش شور بزنه

اصلا بهش نمیاد گریه کنه

اصلا بهش نمیاد براش چیزی مهم باشه

اما یهو میبینی جوری عصبانی میشه که هیچ کس جلو دارش نیست.

همه دوسش دارن اما به نظر میرسه اون هیچ کسو دوست نداره.

اگه خیلی خیلی بهش نزدیک بشی و بدون این که خودش بخواد یهو وارد خلوتش بشی از تعجب دهنت باز میمونه.

فکر میکنی اشتباه اومدی.

فکر میکنی شاید خلوتشو از یکی دیگه دزدیده.

تو خلوتش پر شیطنته. 

پر احساسات

پر تخیل.

پر تشویش!

همه ی اونایی که تعریفشو میکنن اگه بیان تو خلوتش دیگه حتی بهش نگاهم نمیندازن.

اما تقصیر خودش نیست.

خیلی دوست داره مثل بقیه باشه خیلی دوست داره از تنهایی خلوتش بیاد بیرون

اما نمیتونه!

وقتایی که یواشکی میری تو خلوتشو صبر میکنی تا بفهمی چی کار میکنه و چی میگه 

میبینی داره التماس میکنه که درست بشه. 

که یه ادم معمولی بشه. شایدم یه ادم خاص تر از الان.

یه خاص خوب.

--------------------------------

ته تهش وقتی حالش جا اومد و خواست که بیاد بیرون یهو تو رو میبینه

بهت میگه دعام کن.

حال و روزم خیلی خوب نیست.

تو که تا اینجا اومدی

تو که همه چیزو فهمیدی

تو که همه رو دیدی

از خدا بخواه. شاید حرف تو رو گوش کنه.

*********************

خدایا به امید تو...!

۰۲آذر

به نام خدا

سلام

********************************

امروز بحثی مطرح شد مبنی بر تعطیلی مدرسه تو روزای پنجشنبه. تا همین یکی دو هفته پیش من هم جزو مدافعین این قضیه بودم، نمیگم الان نیستم اما به این نتیجه رسیدم که بحث کردن هیچ فایده ای نداره! نه مدیریت مدرسه با این قضیه موافقت میکنه نه میشه با اموزش پرورش در این موضوع کنار اومد.

با دوستان که داشتیم صحبت میکردیم، گفتم که وقتی ما بیشتر وقتمون رو توی مدرسه هستیم اصلا دیگه خونه چه نقشی در زندگیمون داره؟! 

یکی از دوستان هم گفت اصلا مدرسه ی شبانه روزی بزنن خیلی بهتره. فقطم سالی چند روز بریم خانواده رو ببینیم باز برگردیم مدرسه.

واقعا هم همین طوره ها.

همه میگن تربیت همش تو خانواده اس و اگه کسی رو میخوای بشناسی برو خانواده اش رو بشناس. اما امروزه باید بگی برای شناختن یه نفر برو مدرسه اش رو بشناس و دوستانش و معلمانش رو!

وقتی از 6 صبح میری از خونه بیرون. 4-5 بعد از ظهر میری خونه. 45 دقیقه استراحت بعد 4 ساعت درس. 7 ساعت هم خواب شب. (تازه این برنامه ی خودمون بود وگرنه خیلی از مدارس دیرتر از ما تعطیل میشن و بیشتر از ما هم درس میخونن!)

خب دیگه چقدش با خانواده هستیم؟! تازه اینم در نظر بگیرید که خیلی از پدر مادرها شاغلن و خودشون هم دیر میان خونه!

بعضی وقتا به خواهرم حق میدم که به ذهنش میرسه بچه هاش رو بذاره مدرسه ی دولتی. اقلش اینه که بیشتر وقت بچه تو خونه میگذره و در کنار خانواده اش. 

باید نگران نسلی بود که قراره اینده سازان این کشور باشن. اعتقاداتشون، فرهنگشون، انگیزه هاشون، اهدافشون و...

خیلی از مدارس بیش از این که به فکر عقاید بچه ها باشن فقط به فکر درسشونن. درسی که شاید در خیلی موارد به درد بچه ها نخوره یا کاربردش کم باشه. یعنی بخوان هم نمیتونن. مدرسه میگه این مسائل به عهده ی خانواده اس اما خانواده کی فرصت داره که اینارو یاد بده؟!

دبستان تو تربیت دخترا خیلی تاثیر داره و راهنمایی تو تربیت پسرا! کاش مدارسمون دقت خیلی بیشتری میکردن.

***************

اگه بخوایم در این موراد صحبت کنیم، حرف زیاده، اما من در همین حد بحث رو تموم میکنم.

ادامه ی بحث با شما دیگه.

*******************

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

----------

خدایا به امید تو...!

۰۱آذر

به نام خدا

سلام

***********************************************

دیشب مجلسی حضور داشتیم البته جمع خانوادگی بود و تقریبا مجلس خصوصی اما مباحثی مطرح شد که گفتنش خالی از لطف نیست.

----------------

مجلس، مجلس سادات بود و چند نفر از روحانیون بزرگوار هم حضور داشتن و سالگرد پدری بود از همین جمع که 45 سالی هست به رحمت خدا رفتن اما از تلاش هاشون و تربیت صحیحشون پسران و دخترانی به وجود اومدن که هر کدومشون در حد خود برای ترویج اسلام و تشیع تلاش زیادی کردن.

سخنران پسر بزرگ این اقا بودن. میگفتن من دبیرستان میرفتم که پدرم یه روز بدون مقدمه گفتن من میترسم شما با درس خوندن توی مدرسه و ادامه دادن مدرسه دیگه به سمت طلبگی نیای و نخوای که درس حوزوی بخونی. ایا حاضری از فردا دیگه مدرسه نری؟ گفتن این حرف برای من خیلی سنگین بود خب توی مدرسه کلی دوست و رفیق داشتیم بهمون خوش میگذشت. نمیشد به همین راحتی گذشت از مدرسه. گفتم بذارین من فکر کنم بعد جواب میدم. گفتن فکر کردم دیدم اگر بگم نه پدرم ناراحت میشن دلشون میشکنه و اگر بپذیرم خب احترام پدر رو حفظ میکنم و ایشون هم از این که من پذیرفتم خوشحال میشن. با این که خیلی سخت بود اما به پدرم گفتم چشم از فردا نمیرم مدرسه. و همون بعد از ظهر ایشون یکی از قباهای نوی خودشون رو تن من کردن و من و با خودشون بردن مسجد. 

بعدم تعریف کردن که پدرشون خوابی دیدن در مورد یه شیخ نورانی که چند نفر دورشون حلقه زده بودن و درس میخوندن که بعد از خواب دنبال اون شیخ میرن و ایة الله مجتهدی تهرانی رو پیدا میکنن و ایشون در محضر آقای مجتهدی درس میخونن.

.

اینجا رو من خودم میگم. ایشون پسرانشون رو هم همیشه تشویق کردن به طلبه شدن و اون ها هم بعد از خوندن درس تا دوره ی دبیرستان رفتن حوزه و دروس حوزوی خوندن. دیشب هم داشتن یکی دیگر از اقایون رو تشویق میکردن و گفتن درس های دانشگاهی خوندن جای خود، اون ها رو که خوندین بعدش برین حوزه.

----

موضوع دیگری که مطرح شد درباره ی تعداد فرزند بود. البته نمیدونم گفتنش توی وبلاگم و در ملا عام درسته یا نه. سعی میکنم بازش نکنم.

ایشون میگفتن تعداد بچه شیعه ها باید زیاد بشه. شیعیانی که تربیتشون خوبه و میتونن موثر باشن در جامعه. کاش دوستان متاهل توجه به این قضیه داشته باشن.

(اگر دوستان با این قضیه مشکلی داشتن من چند تا استدلال هم دارم در این مورد خصوصی میتونم عرض کنم خدمتتون.)

***********************

بی اهمیت:

قسمتم شده هم تولد شمسیم هم تولد مجازیم روز جمعه باشه. خیلی خوش به حالم شده.

البته امسال تولد قمریم هم شنبه بود که فقط یک روز با جمعه فرقشه.

-------------

دعا کنین امسالمون از پارسالمون بهتر بشه!

****************

18 ابان از کتابخونه ی مدرسه مردی در تبعید ابدی رو گرفتم که بخونم.

از نوع نگارش خیلی خوشم اومد. خیلی قشنگ بود. دو هفته ای به دلیل فشار درسی زیاد و برنامه های محرم کلا فرصت مطالعه پیش نیومد.

دیروز دوباره نشستم سرش تا بلکه تموم شه و فردا برم پس بدم.

به قسمت هایی رسیده که بحث هایی رو از جانب ملاصدرا مطرح میکنه که خیلی فلسفیه و ادم هنگ میکنه.

قسمتیش رو برای پدرم خوندم تا برام توضیح بدن. گفتن بچه این چیزا رو نخون خوب نیست. چون سنگینه خسته میشی زده میشی از این چیزا.

حالا نمیدونم چی کار کنم. دوستان نظری دارید در این زمینه بفرمایید بلکه مشکل ما هم حل شد.

***********************

جمعه ی دیگه امتحان گزینه 2 داریم.

کشتنمون با این یه امتحان. اخه چقدر تست بزنیم ها؟!

اصلا خوشم نمیاد از این رفتارشون.

از سوم دبستان همش تست همش مبتکران و مرات و قلم چی و گزینه 2!

:|فریاد

*************

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا!

--------

خدایا به امید تو..!