شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۳۰ارديبهشت

به نام خدا

سلام

****************************

یعنی یه انسانی رفتن چقدر تاثیر داره تو حال اطرافیان

اصن دارم فکر میکنم چقدر مهم بودم خودم خبر نداشتم :دی

یعنی تو خونه فقط کمر همت بستن که منو منصرف کنن ظرف 2 روز که یه روزش تموم شد.

من نمیدونم تو ریاضی چی میدن که انسانی در مقابلش ترک تحصیله؟!

مگه نمیگن تاریخ واسه عبرت گرفتنه؟!

مگه نمیگن راهی که دیگران رفتن رو تو دوباره نرو اگه کارشون درست بوده برو ولی غلط بوده نرو تجربه کسب کن.

این همه ادم ریاضی خوندن بعد باز برگشتن سر خونه ی اول همون انسانی

من بی کارم دوباره راهشونو تکرار کنم؟!

-------------------------------

از دیشب تا حالا نتیجه ی اخلاقی گرفتم که:

هیچ وقت بچه ی اخر نشین.

چرا؟

چون اولیا هر چی بشن بازم امید پدر مادر به بعدیه.

اخریه دیگه بعد نداره واسه همین تنها امیدشون به همین یه نفره.

یعنی الان میخوام برم تک تک خواهر برادرارو یقه شونو بگیرم بگم خجالت نمی کشین امید پدر مادرو ناامید کردین که حالا من شدم امیدشون؟!

قول میدم تو انسانیم امیدوار کننده باشم. 

اخه یعنی انسانی رفتن من انقد مهمه که قلب پدر باید درد بگیره؟!

یکی هم لابد میگه مگه ریاضی موندنت انقد سخته که باعث میشی قلبشون درد بگیره؟!

-----------------------------------------------

اگه یهو قاطی کردم گفتم اصن به کل ترک تحصیل میکنم دیگه مدرسه نمیرم خیلی تعجب نکنین.

خو چیه این وضعیت؟!

********************************

این پست کاملا با خنده نوشته شده

و قصد هیچ گونه ناشکری نداشتم!

صرفا خواستم خنده هامو با شما هم به اشتراک بذارم.

پدر هم قلبشون درد نگرفته ها فقط هی دیشب گفتن سنگینم مادر هم امروز لطف کردن گفتن حال پدر به خاطر انسانی رفتن تو گرفته اس.

**********************

خدایا

من اصن جسارت نکردما.

شما رو سر ما جا داری

خیلی ممنونم که این همه نعمت دادی

بچه اخرم شدیم اشکال نداره

همین که پا به عرصه ی وجود نهادیم خودش خیلیه

فقط دستت درد نکنه یه لطفی بکن خودت یه جوری مشکلاتو رفع کن.

باور کن من ابرو داریم تو هر دو تا مدرسه!

***************

خدایا به امید تو..!

۳۰ارديبهشت

به نام خدا

سلام

*******************************

دیروز کارشناس برنامه ی یاد خدا، آقای ثمری بودن.

البته از اول بحث گوش نکردم ولی بخشی که واسه خودم خیلی جالب بود

جوابی بود که برای سوال یکی از بینندگان دادن.

یه حدیثی از پیامبر اکرم -صلی الله علیه و اله و سلم- نقل کردن که برای پایداری در توبه چه مواردی باید رعایت بشه.

متاسفانه از 6 موردی که گفتن من فقط 5 موردشو یادم موند.

اولیش این بود که مالی که استفاده می کنیم در زندگیمون باید حلال باشه.

یعنی مال یتیم نخوریم، پولی که خرج می کنیم خمسش رو داده باشیم، غذایی که میخوریم از نظر شرعی مشکلی نداشته باشه، مال شبهه ناک استفاده نکنیم و...

دومیش همنشین و همراه و رفیق ادم بود.

گفتن دنیا جاییه که حتما ادم باید یه همراهی داشته باشه.

تو هر دوره ی زندگی یه جور همراه یه موقع خانواده ی ادمه یه موقع دوست ادمه یه موقع همسر ادمه.

دوستی خوبه که ادم چیزی ازش یاد بگیره

دوستی خوبه که ادمو به عبادت خدا تشویق کنه

دوستی خوبه که وقتی می بینیش یاد قیامت بیفتی، یاد این بیفتی که باید یه روز جواب پس بدی.

نباید وقتی با دوستی هستی از یاد خدا غافل بشی.

سومیش این بود که در مجالس گناه نشینیم.

مجلسی که توش غیبت صورت میگیره، فعل حرامی توش انجام میشه، مجالس مختلط

مجالسی که یاد خدا رو از بین میبره

اینا همه باعث میشه ادم تو توبه اش استوار نباشه.

نکته ی چهارم رو یادم نیست ولی نکته ی پنجم این بود که دل ادم باید دروازه داشته باشه.

همه چیز غیر خدا رو باید از دل بیرون کرد. 

گفتن یه نجاری به ایت الله اراکی (اگر اشتباه نکنم) گفت اقا مارو یه نصیحتی بکنین. بهش گفتن شما که واسه مردم در و پنجره درست میکنی تا حالا تونستی دری واسه قلب و دل خودت درست کنی و هر کسی رو تو دلت راه ندی؟!

دل حریم خداست، ادم حریم خدا رو محل ورود هر چیزی قرار نمیده. 

وقتی همه رو بیرون کنی یعنی اگر کسی رو دوست داری به خاطر خدا دوست داشته باشی.

همسرت، فرزندانت، دوستانت همه رو به خاطر خدا دوست داشته باشی.

اگه پست و مقامی داری به خاطر خدا توش بمونی به خاطر این که برای رضای خدا داری به مردم خدمت میکنی به اسلام خدمت میکنی.

وقتی فقط رضای خدا برات مهم باشه دیگه ارامش پیدا میکنی. 

کارارو بسپر دست خدا، افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

نکته ی آخر هم کنترل زبان بود.

گفتن بالاخره همه مون انسانیم. باید صحبت کنیم ارتباط اجتماعی داشته باشیم.

ولی هر چیزی نگیم، سخنان بیهوده نگیم، اون چیزی که خدا رد کرده رو نگیم.

وقتی زبان ادم کنترل بشه، وقتی فکر ادم کنترل بشه، وقتی چشم ادم کنترل بشه دل ادم هم پاک میشه.

**********************************

خدایا!

کمکمون کن بتونیم اونجوری که باید و شاید زندگی کنیم.

اونجوری که مورد رضایت خودت و اهل بیت عصمت و طهارت -علیهم السلام- هست.

----------------------------------

خدایا به امید تو...!

۲۸ارديبهشت

به نام خدا

سلام

********************************

اون زمانی که ماهی یه بار باید میرفتیم مشهد میموندیم به خاطر مامان

خیلی وقتاشو نرفتیم یا نشد بریم

سفر اخر پدر گفتن از این به بعد ماهی دو سه روز همه با هم میریم چند روزی اضافه تر مادر بمونن!

اما همون سفر اخر بود چون از بعدش تقریبا هر ماه رفتیم بدون حضور مامان

سفر اول سخت بود خونه ی خالی بدون مامان... همه جا خاطرتاشون بود

قدم به قدم کوچه ها و خیابون و صحن رضوی و مسجد گوهرشاد

اما این بار بیشتر عادت کردیم!

همش ادم دلش میخواد تو صحن رضوی بگرده دنبالشونو چادر گل دارشونو پیدا کنه

یه خانمی روی صندلی یا بیشتر روی زمین با یک شیشه ی کوچک آب در دست

به هر صندلی چرخدار که میرسی میخوای بگی آقا میشه بیاین اونجا مادربزرگمونو سوار کنین...!

---------------------------------------------------

دفعات قبل اگه یه موقع نمی رسیدیم بریم بهشت رضا خیلی مهم نبود

ته تهش واسه همون یه قطعه فاتحه ای میخوندیم

اما حالا کم کمش باید یه بار بریم

اونا جمعشون جمعه جاشون خوبه

شهدا و میرزا جواد آقا و پسراشون و مامان و عمه و...

*********************

اگه بعضیا تو متن اسمشون مبهمه به این پست مراجعه کنید.

**********

خدایا به امید تو...!

۲۲ارديبهشت

به نام خدا

سلام

**************************

و چه مبارک روزی را به نام پدر زده اند...

روز میلاد پدر عالمیان

آن روز که اولین نفس هایتان با هوای مکه در آمیخت، قطعا زمین از این که جایگاه قدوم شماست احساس خوشبختی کرده است و شاید اگر دست خودش بود متلاشی میشد از اوج عظمتتان مولا.

در ذکر عظمت همان سخن خدا بس که لولاک لما خلقت افلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما! - سلام الله علیهم-

می شود گفت یتیمیم از جهت ندیدنتان و نشنیدن سخنان گهربارتان با گوش های خودمان 

و می شود گفت بهترین پدر دنیا را داریم از آن جهت که همیشگی است و بی انتها و ژرف! پدری که تا ابد دنیا و اخرت برکتش را از وجود او می گیرد!

پدریتان برایمان فراتر از اندیشه مان است اما... 

مولا جان، گاهی دلمان میخواهد مانند یتیمان کوفه باشیم که دست نوازشتان را بر سرمان حس کنیم و شب و روز چشم انتظار دیدنتان باشیم! شاید بی آنکه بدانیم با چه انسانی فراتر از انسان های اطرافمان طرفیم.

آقا، از کودکیمان با نام شما از جا برخاستیم و بزرگ شدیم و به اینجا رسیدیم.

از همان اولین روزها عشق شما را در دل داشتیم و خود را شیعه ای از شیعیانتان می دانستیم؛ هر قدر کوچک، هر قدر ناسپاس، و شاید هر قدر ناشیعه...

با مصیبت هایتان گریستیم و درد کشیدیم و با شادمانی هایتان شادمان شدیم.

آقاجان!

می دانم که کم از کوفیان ندارم ولی قول داده ام که مانند آنان نامرد نباشم! قول داده ام که زیر قول و بیعتم نزنم! قول داده ام که وفاداریم را شبیه شما کنم...

روح کوچکم نیاز به مهربانی و عنایات شما دارد. چشم انتظار محبت هایتان است

و شاید میخواهد زبانی هدیه اش کنید که توانایی سپاس گزاری الطافتان را داشته باشد.

مولا...! من نگین پادشاهی نمی خواهم. فقط عیدانه ای میخواهم برای تبرک ایام زندگیم و برکت لحظات عمرم و نورانیت نامه ی عملم و شفاعتی میخواهم و دست گیری خانه ی تنهاییم...

***********************************

پدر اموخته اند که مولا را با نام امیریشان بخوانیم و از روی کم ادراکیمان نام آقا را به همین سادگی ها بر زبان کوچکمان جاری نکنیم.

خود همیشه از مولا، به نام حضرت امیر -علیه السلام- یاد میکنند.

عمرشان پر برکت تر از پیش باشد در ظل عنایات باری تعالی و مولای متقیان

******************************************

عیدی امروزمان هم باشد ذکری که امروز آقا سید امام جماعت یادمان دادند.

ذکر یارب، 202 مرتبه 

به عدد مجموع نام مبارک حضرت رسول اکرم -صلوات الله علیه- و نام حضرت مولا -علیه السلام-. (92+110)

*******************

خدایا به امید تو...!

۲۲ارديبهشت

به نام خدا

سلام

********************************

اول سال خیلی کوچکتر از حالا بودم و شاید روحم بزرگتر از حالا!

با چه ذوق و شوقی به فکرش بودم و این که چه میشود و چه می کنند و به خدا چه بگویم و...

ولی قسمت نبود و دستمان ترکی برداشت و ما را خانه نشین کرد و مجالی داد برای چشمان خسته...

سال بعدش هر جور بود همه را راضی کردم و رفتم

هر چند کودکانه و شاید از سر دلخوشی که مرا هم قاطی آدم بزرگ ها پذیرفته اند، اما سه روزی بود بس خاطره انگیز!

بعضی از احساساتش هنوز که هنوز است، با یاداوری دلم را دگرگون می کند!

شاید بیشتر از خودش، حاشیه هایش را به یاد داشته باشم..

مناجات های جناب سلحشور و شب تا صبح بیداری کشیدن و کولر خراب قسمت ما و نماز صبح های با چشمان نیمه باز و در عین حال تمامی ناپذیر و تالار دیواری و بخش رایانه ای و فتوشاپ عکس های قسمت خواهران و خواب موقع اعمال ام داوود که هیچ کس بیدارم نکرد و حال گرفته ام و نماز مغرب اخر و گریه ها و دلهره ی مسیر حرکت فرودگاه!

سال بعدش هم تهران مسجدی همین حوالی و فقط اعتکافی مخصوص بانوان و باز هم خواب روز اخر...!

و امسال و پارسال و سال قبل ترش که همه اش به خاطر مدرسه در حصر خانگی بودیم چنین روزهایی...!

و خوشا به حال انانی که می روند و فیض می برند

و خدا کند که ماهم بهره ای ببریم

و امیدی دارم که گوشه ای از خلوت هایشان رو سیاهان را نیز یاد کنند!

*****************************

اینا داغ دل ادمو بیشتر تازه می کند

++

+++

هنوزم کارت هر دو اعتکاف رو دارم.

و اعتکافی که شیراز بودم و اولیش بود از همه خاطره انگیز تر!

********************

خدایا به امید تو..!

۲۰ارديبهشت

به نام خدا

سلام

*******************************

سلام بر ابراهیم هم تموم شد.

شروعش جمعه 12ام و پایانش دیروز 19ام.

این اولین زندگی نامه و خاطره از شهدا نیست که میخونم.

حقیقتا هر کدوم از شهدا واسه خودشون تو زمینه ای استعداد بودن یه جورایی میشه گفت مُخ بودن.

حتی شهدایی که نه معروفن و نه کسی براشون زندگی نامه نوشته نه کوچه ای به اسمشونه و... . 

تو یه زمینه ای خیلی فعال بودن که به این درجه رسیدن.

شهید هادی هم یکی از اون اعجوبه ها...

فرصت این که تک تک نوشته های کتاب رو بنویسم و روش بحث کنم و نتیجه گیری ندارم

الان فقط یه تیکه رو که برای خودم خیلی مهم بود میذارم و بقیه اش باشه اگر عمری بود و شد.

**********************

ابراهیم می گفت: 

اگر قرار است انقلاب پایدار بماند و نسل های بعدی هم انقلابی باشند، باید در مدارس فعالیت کنیم. چرا که آینده مملکت به کسانی سپرده می شود که شرایط دوران طاغوت را حس نکرده اند!

وقتی می دید اشخاضی که اصلا انقلابی نیستند، به عنوان معلم به مدرسه می روند خیلی ناراحت می شد. می گفت: بهترین و زبده ترین نیروهای انقلابی باید در مدارس و خصوصا دبیرستان ها باشند!

برای همین، کاری کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاری پر دردسر رفت. با حقوقی کمتر! اما به تنها چیزی که فکر نمی کرد مادیات بود. می گفت: روزی را خدا می رساند. برکت پول مهم است. کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد.

سلام بر ابراهیم، صفحه 71

************************************

خدایا، کمک کن بتونیم راهشونو ادامه بدیم و زحماتشون رو هدر ندیم.

کمک کن که خونشونو پایمال نکنیم

------------------------------

خدایا به امید تو...!

۱۷ارديبهشت

به نام خدا

سلام

***********************

من هنوز نفهمیدم بالاخره حق با کیه؟!

یه گروه میگن یه سال تلاش کردیم تا مجوز گرفتیم

یه گروه دیگه میگن بر اساس قانون نیاز به مجوز نیست

یه دسته ی دیگه هم میگن نه مجوز نداشته!

خو تکلیف ما که رفتیم چی بود!؟

---------------------------

از این که رفتم ناراحت نیستم.

هر چند برداشت اونایی که فقط ناظر بودن و شنونده چندان خوب نبود...

مخصوصا این که سوار اتوبوس بودیم و هر کسی هر چه دلش میخواست میگفت و بعضا بلند تر میگفتند که امثال من هم بشنوند.

طبق معمول ساندیس خور شدیم و پول بگیر و الاف و بی کار و بی بضاعت و...!

-------------------------------

شعار های جالبی بود

- تو کشور اسلامی / نمی خوایم بد حجابی

- ای مرد غیرتت کو؟! / حجاب همسرت کو؟!

- یا فاطمه شعار ماست / حجاب افتخار ماست

-----------------------------------------------

در کنار خوبی هایی که داشت یه ایراد بزرگ تو کار بود که باید بهش اشاره کنم

که نکنه دوباره تکرار بشه.

هر برنامه ای باشه نباید جوری انجام بشه که مردم ناراضی باشن، حقی از کسی ضایع بشه.

علی الخصوص اگه برنامه ای چنین باشه، که بناست علیه بد حجابی باشه و در راستای امر به معروف و نهی از منکر!

اگر راه رفت و آمد مردم گرفته نمی شد، ترافیک نمی شد، مسیر بسته نمیشد، خیلی بهتر بود!

ادما همین جوری هر چی دلشون میخواد میگن، وقتی هم چنین شرایظی پیش بیاد که تو ترافیک مونده باشن و وقتشون گرفته شده باشه و هوای گرم و... خیلی بیشتر توهین میکنن!

اینجوری کاری پیش نمیره، بیشتر لج بازی به وجود میاد.

***********************************

ادم تو شهر و کشور خودش باید امنیت داشته باشه.

امنیت روانی، جانی، مالی، اخلاقی، و...

بد حجابی شدیدا به این امنیت ها آسیب زده علی الخصوص امنیت اخلاقی.

این همه ادم جونشونو دادن تا ناموسشون تو کوچه خیابون اینجوری نباشه، تا ارامش داشته باشه!

حالا این شده وضعیت خیابونامون...!

هعی

*********************

اقاجان، مولاجان

خودتون گفتین که هوامونو دارین

دعا کنین برامون که محتاجیم

و ما هم دست به دعا بر میداریم برای ظهورتان، شاید دعاهایمان کارساز شد...

-----------------------

خدایا به امید تو...!

۱۶ارديبهشت

به نام خدا

سلام

**************************

فکر میکنم هفته ی پیش بود، سر کلاس بحث امر به معروف و نهی از منکر بود.

یه جمله ای گفتن که در لحظه خیلی برام سنگین بود.

بحث این بود که امر به معروف و نهی از منکر شرایط داره و اگر انسان احتمال خطر بده جایز نیست و ... .

بعد گفتن حالا یکی میره امر به معروف نهی از منکر میکنه چاقو بهش میزنن، بعدم طرف می میره. بعد هی میگن شهید شده شهید شده! کو؟! مگه شهادت همین جوری الکیه؟! چون جونش در خطر بوده نباید چیزی میگفته و...!

...

-----------------------------

شبکه قرآن مستندی پخش کرد به مناسبت چهلم شهید خلیلی

ارزش دیدن داره.

بخش اول

بخش دوم

بخش پایانی

--------------------------------------

هنوز نرفتم دنبالش که چقدر حرفاشون درسته

اما جمله شون رو کاملا رد میکنم!!!

بعدم خیلی وقته که داره رو واجب فراموش شده کار میشه، واسه این که روش هایی پیدا بشه تا جامعه امادگی داشته باشه

و البته حضرت آقا هم که خیلی سفارش کردن.

******************************

فردا ساعت 4 بعد از ظهر اعلام کردن تجمع

برای مخالفت با بی حجابی

چشم دشمنان کور میریم تو تجمع شرکت میکنیم!!

*******************

الان که دارم سلام بر ابراهیم میخونم

میبینم چقدر شهید هادی در زمینه ی اصلاح ادما فعال بودن.

رفتارشون، منششون، اخلاقشون، و... ، جوری بوده که ادما زود مجذوبشون میشدن و به خاطر ایشون راه و روششون رو تغییر میدادن.

کم کم بعضی از قسمت های مهم رو میزنم اینجا

شهداو بزرگان راه اهل بیت رو ادامه میدادن، خدا کنه بتونیم پا جای پاشون بذاریم.

**********************************

خدایا!

کمکمون کن تو عمل به واجباتت کوتاهی نکنیم و کم نذاریم.

کمک کن بتونیم راه شهدا و بزرگان و اهل بیت رو ادامه بدیم

کمک کن فقط اسما شیعه نباشیم.

-------------------------

خدایا به امید تو..!

۱۲ارديبهشت

به نام خدا

سلام

********************************

اسماعیل رو 31 مرداد شروع کردم و 2 شهریور تموم شد.

اولش که میخوندم جا خوردم فکر نمیکردم انتشارات سوره ی مهر چنین کتابی داشته باشه

با نویسنده ی کتاب اشنا نبودم اما به سوره ی مهر نمیومد!

وقتی در طول داستان اسماعیل عوض شد و ته داستان یه جورایی اساسی عاقبت بخیر شد خیلی خوشحال شدم که بیخودی کتاب رو کنار نذاشتم.

ته داستان یه جورایی نامفهوم بود بالاخره معلوم نشد اسماعیل زنده موند یا نه؟!

تا این که هفته ی پیش توی اخبار به یاد مرحوم امیر حسین فردی دو تا از کتاباشون رو معرفی کرد.

اسماعیل و گرگ سالی...

میگفت یه جورایی انقدر به هم مربوطن که معروف شدن به اسماعیل گرگ سالی

واسه لیست نمایشگاه اولین گزینه ی انتخابیم همین کتاب گرگ سالی بود.

با ورودم به غرفه ی سوره ی مهر بعد یه گشت کوتاه انتخاب یه سری کتاب خاطره رسیدم به بخش رمان و کتاب گرگ سالی!

دیشب با فاصله ی حدود 6 ماه از خوندن اسماعیل گرگ سالی رو شروع کردم، تصاویر محو داستان گذشته و جا خوردن از این که اسماعیل زنده اس و در حال قدم زدن و رفتن به سمت مشکین شهر و باللی جا!

تاریخ مشخصی نداره داستان اما به نظرم کل کتاب از اواخر اسفند تا اواخر فروردین طول کشید.

اقای فردی خیلی خوب صحنه ها رو به تصویر کشیدن انقدر که من با ترس اسماعیل ترسیدم و با خجالت کشیدنش خودم هم داغ کردم و سر به زیر انداختم  (البت این یه ذره بر میگرده به ارتباط برقرار کردن من با داستان و این که یه نموره جو گیرم :دی)

شخصیت هایی مثل ملا و چوئله (اگه اسمشو درست یادم مونده باشه) ادمایی بودن که نسبتا شخصیتشون واضح نبود و ادم باید خودش در موردشون نظر میداد.

آنا و سونا کسایی بودن که کم ازشون حرف نزده بودن و نسبتا شخصیت های محوری به حساب میومدن اما باز هم نکات مبهم توشون زیاد بود.

مردم بنفشه دره واقعا عوام به حساب میومدن، کسایی که فقط سرشون گرم کار و زندگی خودشون بود و البته این نشون دهنده ی جوی بود که براشون ایجاد کرده بودن. حکومت شاهنشاهی، حضور پاسبان منطقه تو همه ی شرایط، کدخدایی که عامل نفوذی بود و فقط به نفع خودش کار میکرد و یه زمانی فرقه ای بود.

نظری که در مورد مردمشون دارم اینه که وجود دین و اعتقادات مذهبیشون نگهشون داشته بود. این که با روضه ی اهل بیت و علی الخصوص حضرت ابالفضل اشک میریختن و اهل نماز بودن و ... . 

البته میگم نوع گفتمان هاشون کاملا نشان از ساده بودنشون بود مثلا این که بگین خدا از مسجدش بیاد و بیرون و بدبختیای ما رو ببینه.

و اما حضور گرگ ها تو کل داستان باز هم همون سلطه رو نشون میداد.

ارتباط امریکا و گرگ ها و اصلاح نژاد و سرباز آمریکایی و کشته شدن مردم به دست گرگ و اصطلاح گرگ های آدم خوار و برخورد همیشگی اسماعیل با گرگ ها!

همه ی اینایی که نوشتم یه تحلیل سریع از کل داستان بود، قطعا اگه یه بار دیگه بخونمش خیلی حرفای دیگه در موردش دارم.

****************************

داشتم میگفتم کاش داستان ادامه پیدا میکرد تا بفهمم اسماعیل بالاخره چی شد، برادرم گفتن خب خودت ادامه بده کاری نداره.

اقای فردی نرسیدن تمومش کنن شما کار ایشون رو به اتمام برسون

منم گفتم بله حتما منتظر بودم شما اجازه اش رو صادر بفرمایید :دی

*******************

شادی روح جناب فردی صلوات...

---------------

خدایا به امید تو...!

۰۸ارديبهشت

به نام خدا

سلام

***************************

زیادی مطلع بودن از مسائل مختلف بعضی وقتا واسه ادم دردسر میشه.

مثلا یه مسئله ای که باید محرمانه بمونه اگه بدونی و کسی ازت سوال بپرسه در موردش خیلی سخته که طفره بری از جواب دادن.

خیلی باید ادم با اراده ای باشی که درست و به موقع بتونی عمل کنی!

البته یه موقع هم به خاطر همین سختی ها از شنیدن واقعیات و حقایق فرار میکنیم؛ مثلا میگیم نمیخواد واسمون حدیث بخونی بیشتر بدونیم بیشتر باید عمل کنیم!

*******************

این که ببینی کسی داره اذیت میشه

داره بهش فشار میاد

یه جورایی داره داغون میشه

اما هیچ کاری نمیتونی براش بکنی واقعا زجره!

وقتی هی درد و دلای طرف رو بشنوی اما تنها کاری که میتونی براش انجام بدی اینه که تاییدش کنی یا در جوابش سکوت کنی یا فقط براش دعا کنی

واقعا ادمو داغون میکنه!

انگار تمام این حرفا میاد تو سرت و به حدی میرسه که بهت اخطار میده یه ذره بیشتر انفجاره!

آژیر میکشه!

------------------------------------------------------

خدا نکنه روزی برسه که نتونی هیچ خیری به کسی برسونی حتی خودت!

******************************

امروز سر کلاس دینی مطرح شد که اخر الزمان، اون موقعیه که دین کاملا وارونه میشه.

متولیان دین به اسم دین خلافش عمل میکنن.

یه چیزی ذهنمو درگیر کرده.

واقعا از کجا معلوم فردی که داره برامون حرف میزنه و از اشتباهات متولیان دین میگه خودش درست داره عمل میکنه؟!

چقدر سخته انتخاب راه درست.

------------------------------

خدایا

اهدنا الصراط المستقیم

*********************

گاهی فکر میکنم اشتباهی دارم زندگی میکنم.

در کنار هم سن و سالای خودم هستم اما طرز فکرم اصلا باهاشون مطابقت نداره.

حرف هم رو نمی فهمیم.

من با «بچه های مسجد» بزرگ شدم، ذهنیتم چیزی است مربوط به دوره ای که حالا خیلی از من بزرگترند!

.....

********************************

نعمت ها مثل یه اقیانوس می مونن

توش غوطه وریم.

حواسمون نیست بهشون

وقتی یه کوچولوشو ازمون گرفتن تازه میفهمیم چه نعمت بزرگی بود.

دقیقا جریان اون ماهیه که تو ابه و میگه اون مایه ی حیات کجاس؟ چرا من هیچ وقت بهش نمی رسم؟!

این همه نعمت داریم و قدر نمیدونیم!

یه وقتا حالمونو میگیرن که متنبه بشیم!

-----------------------------

الحمدلله علی کل نعمه

استغفر الله من کل ذنب و اتوب الیه

********************

واسه همه ی مریض ها دعا کنیم

واسه همه زندگیا دعا کنیم

واسه همه ی ادما دعا کنیم

و از همه مهم تر واسه سلامتی و تعجیل در فرج آقا

---------------------

خدایا به امید تو...!