شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

۳۰مرداد

به نام خدا

سلام

***************************

خساست جزو یکی از ویژگی های مذمومه.

یعنی ادم در هر حالی نباید به چیزی که داره بخیل باشه.

حالا حتما هم قرار نیست دارایی مادی باشه ها

میتونه یه توانایی باشه، میتونه یه دارایی معنوی باشه

چیزایی که توان تقسیم کردن و گسترش یافتن دارن جزو اینان؛ مثل علم.

بعضی وقتا به دلیل این که فکر میکنیم ادما قدر کارمون رو نمیدونن یا ازمون تشکر نمی کنن توانایی هامون رو ازشون دریغ میکنیم. 

اگه چیزی ازمون بخوان، کمکی نیاز داشته باشن، درخواستی ازمون بکنن بهشون بی توجهی میکنیم یا بد جوابشون رو میدیم.

یا مثلا اگه خیلی اصرار کنن به خاطر از سر باز کردنشون یه کار نصفه نیمه تحویلشون میدیم.

واقعا چه اهمیتی داره که ادما قدردان باشن یا نه؟!

یعنی تو اگه چیزی به کسی یاد بدی، ازت کم میشه؟! حالا تشکر هم نکرد.

کم ندیدم که طرف واسه این که ثابت کنه خیلی ادم محترمیه یا خیلی بزرگه و بهش برخورده که مورد توجه واقع نشده در چنین زمان هایی خودش رو کنار میکشه!

و اصلا تصویر قشنگی نداره. علی الخصوص اگر در یک محیط اجتماعی باشه که همه دور هم هستن مثل مدرسه یا مثل محل کار.

کاش کمی بیشتر به رفتارهامون توجه کنیم:)

***************

خدایا به امید تو...!

۲۴مرداد

به نام خدا

سلام

******************************

از اونجا که ما خیلی انسان های شریفی هستیم و چی بشه یه وقتی گذرمون به سینما بیفته

حالا امروز رفتیم «فرشته ها با هم می آیند» دیدیم.

قبل از این که بخوام در مورد فیلم صحبت کنم، این نکته رو باید بگم

که نمیدونم چرا حتما باید تو محیط های این چنینی آهنگ پخش کنیم! 

انگار آیه نازل شده سینما و محیط های هنری و... بدون موسیقی نمیشه...

و اما بعد.

فکر میکنم این دومین فیلمیه که این مدلیه و دیدم. 

اولی «طلا و مس» بود.

امکان مقایسه وجود نداره که بخوام بگم این بهتر بود یا اون هر کدوم یه بحث خاص خودش رو داشت و البته سن حالای من با سن اون موقع که راهنمایی بودم متفاوته و طبیعتا نگرشم هم تفاوت داره.

مفهوم کلی که من از فیلم گرفتم، خوب بود. مطلب قشنگ و قابل توجهی بود اما

زندگی ی که ترسیم کرده بودن یه زندگی معمولی بود. یه چیزی که همه میتونن داشته باشن و تجربه ش کنن.

لزومی نداره این فرد یک روحانی باشه اما خب به خاطر این که این احمد آقا روحانی بود شرایطی که براش به وجود اومد پیامد های متفاوت تری نسبت به آدم های معمولی داشت.

و اما نکته ی مهمی که اصلا بهش توجه نکرده بودن -و تقریبا هیچ وقت توجه نمی کنند- بحث پوشش بود. 

کاش حداقل هر جا دقت نمیکنند و یا نمیخواهند که رعایت کنند اقلا وقتی میخوان زندگی یک روحانی رو نشون بدن دیگه حواسشون باشه.

چرا این لیلا خانوم باید توی فیلم موهاش بیرون باشه؟! این موضوع واقعا باعث اعصاب خوردی بود.

در کل بد نبود. نمیتونم بگم عالی بود اما خوب بود.

و طبق معمول اگر نمیدیدم هم چیزی رو از دست نداده بودم :)

*****************

خدایا به امید تو...!

۲۳مرداد

به نام خدا

سلام

*****************************

جوون که بودم زنگ میزدم رفقا که یه چند نفری جمع شن همه با هم بریم کوه یا بریم سفر

این میشد که اگه کسی نبود منم نمی رفتم.

یه چند وقت که گذشت فهمیدم نباید منتظر دیگران باشم.

باید خودم برم طبق برنامه ی همیشگی

این شد که مثلا میومدن بهم میگفتن تو طبق برنامه فردا میری فلان جا؟ میگفتم بله

باهام همراه میشدن.

اینجوری رهبر شدم.

کسی میتونه رهبری کنه که بدون نیاز به دیگران خودش دست به کار بشه و فعال باشه.

***************

خدایا به امید تو...!

۲۳مرداد

به نام خدا

سلام

********************************

زندگی شبیه جریان آبه و ماهم سنگیم.

تا وقتی دور از آبیم تیزیم و هم خودمون اسیب پذیریم هم به دیگران اسیب میزنیم.

وقتی در جریان آب قرار گرفتیم، هر چی عمرمون بیشتر بشه و تجاربمون بیشتر بشه نرم تر میشیم. 

صیقل داده میشیم. اون وقته که صبرمون بیشتره، تحملمون بیشتره، مقاومتمون بیشتره.

**********************

امروز ناگهانی خانواده تصمیم گرفتن برن گردش و آهار رو مقصد قرار دادن.

قبلتر ها هم این مسیر رو طی کرده بودم، پیش تر ها هم کوه رفته بودم ولی این بار با همیشه فرق داشت.

قبلا فقط میرفتم که همراه باشم با خانواده... فقط به جهت تنوع

اما این بار در لحظه لحظه ی حرکت تو فکر تمام چیزایی بودم که از گذشته تا به امروز در مورد کوه نوردی شنیده بودم.

حرفایی که شاید خیلیاشون به سنم قد نمیداده برای تجربه کردن

امروز فهمیدم چرا قبل از انقلاب کوه نوردی جزو ورزش های ثابتشون بوده. 

این که واسه تمرین استقامت کوه رو انتخاب میکنن علتش اینه که طی مسیر برای رسیدن به قله یا هر هدفی همه ی لحظاتش درسه.

همون جور که توی زندگی برای رسیدن به هدفمون کلی سختی میکشیم تو کوه هم همین جوره. 

کلی سر بالایی میریم، ممکنه لیز بخوریم، خسته میشیم، شاید جایی برای نشستن نداشته باشیم مجبور باشیم یک نفس بریم

همه ی این سختی ها اون موقعی لذت بخش میشه که به هدف رسیدی.

و از اون به بعدش مسیر برگشتت سراشیبی. دیگه آن چنان انرژی ازت نمی گیره هر چند بازم دقت عمل میخواد.

این بندی که بالا در مورد زندگی گفتم، یه جور دیگه هم بهش فکر کردم.

ادمای کم تجربه دقیقا مثل اون سنگ ریزه های مسیر خاکی کوهن.

تیزن به پای ادم فشار میارن. استحکام ندارن واسه همین اگه هواست نباشه و روش پا بذاری زیر پات رو خالی میکنه و تعادلت رو بهم میزنه.

واسه همینه که ادمای ناشی -از جهت کوه نوردی- تا برسن به مقصد چندین بار ممکنه زمین بخورن یا مجبور باشن دست کسی رو بگیرن تا نیفتن.

اما کسی که حرفه ای شده قدم هاش استواره. پا جایی میذاره که مطمئنه خالی نمیشه، که میدونه تعادلش بهم نمیخوره.

به نظرم هنوز هم مثل گذشته ها باید کوه نوردی جزو برنامه ی هفتگی باشه البته خب شادابی انسان به تنوع وابسته س و شاید بشه تو انتخاب محیط ها تنوع ایجاد کرد.

البته مفیدتر خواهد بود اگر با برنامه بره و با تفکر و تامل

حیف که ما زمانی پا بر عرصه ی وجودی نهادیم که دیگه همه درگیر کار و زندگی شدن و البته هر کسی یه مشکلی واسه پیاده روی داره. کمردرد و پادرد و نفس تنگی و...

***********************************

و اما در باب مزایا و معایب آهار:

آهار نسبت به دربند خوبیش اینه که مسیرش نسبتا همواره. مثل دربند پله پله نیست که به زانوی ادم فشار بیاد

امروز که پنج شنبه بود و ما هم نسبتا زود رفتیم خلوت هم بود.

هواش هم خوب بود، خنک.

رودخانه ش قابلیت این رو داره که ادم بخواد کنارش بشینه و نفسی تازه کنه و چیزی بخوره

و اما در معایبش این که جاده ش خاکیه و رفت و آمد موتور ها حسابی به ادم فیض میرسونه

و از نظر نظافت محیطی هم تک و توک جاهایی بودن که محل تجمع زباله بود و همچین مطبوع :دی

------------------------------------

یه چیز خوب هم داشت اونم این که افرادی که اومده بودن اکثرا مذهبی بودن.

مث بقیه جاها نبود که کلی تعجب کنیم از دیدن یه چادری. اینجا که روحانی هم دیدیم :)

تازه کوچه باغ هاشون هم خلوت بود و پدر هوای خواندن هم کردن و البته یه سریا که رد شدن نظر هم دادن :دی

در کل روز خوبی بود جای همه ی دوستان خالی.

فقط شما خواستین برین با کفش مناسب برین مث من پادرد نگیرین ؛)

**************

خدایا این شادیا رو ازمون نگیر...

بودن در کنار پدر و مادر..

------------

خدایا به امید تو..!

۲۰مرداد

به نام خدا

سلام

***********************

ترجیح دادم دست آورد های مطالعاتی کتاب های این چند وقت رو در یک پست جدا و فارغ از نظرات نویسنده ی کتاب بنویسم.

البته پایه ی خیلی از این تفکرات نظرات دیگرانه مثلا نظرات آقای زائری.

***************

این یه خصوصیت فطریه که ادم ها دوست دارن بزرگ شمرده بشن و بهشون احترام گذاشته بشه.

به همین دلیله که پیش از دستور به انجام عمل در دین، ابتدا فرد رو با خودش و جایگاهش مشخص میکنن.

این که چه ارزشی در جهان و جامعه ش داره. این که از دیدگاه دینش یا طیف فکریش چه چیز یا کسی به حساب میاد. چقدر روش سرمایه گذاری میکنن، چقد مهمه.

اول بهش میگن اصلا هدف از افرینشت چی بوده، اومدی چی کار کنی، چه تاثیری باید بذاری، به کجا باید برسی.

بعد که خوب رو مخش کار کردن و از بزرگیش گفتن و فهمید که ذاتش مهمه نه جسمش یا یک عملکرد خاصش، بعد حالا اگه ازش درخواست کنن به صورت محترمانه که کاری رو انجام بده با کمال میل میپذیره.

در روش دینی نمیشه این اسم رو گذاشت ولی فارغ از دین این روش یه جورایی شستشوی مغزی به حساب میاد. یه جور برنامه ریزی که بی برو برگرد تهش نتیجه میده.

چیزی که اقای زائری تاکید داشتن همین بود. میگفتن تو سوره ی علق خداوند ناگهانی نمیاد از ادم درخواست انجام عمل کنه. یعنی نمیگه نماز بخون، روزه بگیر حجاب داشته باش. بلکه از کرامت انسان میگه. خیلی سال طول کشید تا ایات احکام به پیامبر اکرم –صلی الله علیه و آله و سلم- وحی شد. ما هم باید همین ترتیب ها رو در عملکردهامون حفظ کنیم. بر اساس ترتیب اهمیت دین ما هم به امور مختلف اهمیت بدیم و در برابر سر پیچی ادم ها به همون اندازه که لازمه برخورد کنیم نه بیشتر.

حالا بحث اینجاست که ما میخوایم ادم ها رو به دین یا انجام یک عمل دینی دعوت کنیم اما از این روش استفاده نمی کنیم. رو مخش کار نمی کنیم. یک سره با ضرب و زور و اجبار برخورد میکنیم.

این که شما در مدت زمان طولانی چه حرف هایی به یک آدم بزنی و چی وارد ذهنش کنی باعث میشه در آینده رفتار های مختلف ببینی. همین امروز بود که یک پست در مورد افتخار به زن بودن خوندم. دقیقا اونجا همین بحث مطرح بود. دو روش متفاوت، دو طرز فکر متفاوت که نتیجه ش هم کاملا متفاوته. کنش های انسانی بر اساس آگاهی و شناخت از محیط اجتماعی فرد به وجود میاد و با توجه به ارزش ها و فرهنگی صورت میگیره که فرد از ابتدا توش رشد کرده.

*******************************

مطلب دوم درباره ی چیزیه که ما از افراد جامعه مون انتظار داریم.

تو جامعه شناسی یه بحثی بود با عنوان «جهان های اجتماعی در عرض هم».

اونجا میگفت هر جهان اجتماعی فرهنگ و تمدن مناسب خودش رو داره که بر اساس آرمان ها و ارزش های خودش، پایه گذاری شده. که به همین نسبت تحولاتش هم خاص خودشه و مقاطع مختلفی رو میگذرونه. با توجه به این مسئله جهان های اجتماعی متفاوت در عرض هم هستن.

تو این حالات جوامع فقط میتونن رابطه ی متقابل داشته باشن و از تجربیات همدیگه استفاده کنن و تا زمانی که هر کدومشون هویتشون رو حفظ کردن نمیتونن مسیر فرهنگ جامعه ی دیگر رو پیش بگیرن.

بعد در توضیح فرهنگ سالم و فعال میگن که فرهنگی فعاله که با توجه به نیاز های خودش بخش های از فرهنگ ها دیگر رو انتخاب کنه و در صورت لزوم اون ها تغییر بده و بعد ازشون استفاده کنه.

در حال حاضر انواع و اقسام فرهنگ ها وارد جامعه ی ما شده. به روش های مختلف؛ اینترنت، ماهواره، سفرهای افراد به کشورهای دیگه و ورود مسافرین خارجی به کشور ما.

بی توجهی به فرهنگ های ورودی، باعث تغییر و تخریب فرهنگ اصلی جامعه میشه. یعنی شما نمیتونی از ادمی که در هجوم فرهنگ های مختلفه انتظار داشته باشی مثل سابق باشه مگر این که انقد خوب روش کار کرده باشی که در مواجهه با اون ها خطر رو تبدیل به فرصت کنه.

و این جاست که اقای زائری میگن باید ببینیم دیگران چی کار کردن که مثلا خانم ایرانی پوشش خودش رو تغییر داده و ما به همون روش اما در جهت مثبت حرکت کنیم. اینجوریه که به نتیجه میرسیم.

و این جاست که باید در مقابل برنامه های ماهواره ای ما برنامه هایی داشته باشیم که مورد پسند مخاطب واقع بشه، یا به جای شبکه های اجتماعی غربی شبکه ای داشته باشیم که مطابق فرهنگ ایرانی اسلامی خودمون باشه و افراد هم باهاش تعامل داشته باشند و بپذیرنش و... .

*****************************************************

چند هفته ای هست که دارم به این موضوعات فکر میکنم. راهکار های عملی تغییر تفکر ادم ها.

خیلی فکر کردم که چجوری باید راه رو ادامه بدیم که به نتیجه برسیم. چقد باید رو مهارت هامون کار کنیم.

این که در بخش رسانه، در بخش تبلیغات، در بخش مطبوعات و... چقد ادم های مومن متعهد روی کارن. من میگم تو این زمینه هر چی تعداد بیشتر صدا هم رساتر. چون خیلیا میگن هستیم اما کیه که گوش کنه

الحمدلله در حال حاضر خیلی جاها هست که بشه باهاش اعلام موضع کرد. شاید به من و شما اجازه ندن تو رسانه ی عمومی فعالیت کنیم، شاید به همین راحتی تو مباحث دولتی ادم حسابمون نکنن ولی در مرحله ی اول همین فضای مجازی یک بخش مهم رو تشکیل میده. بخشی که کم مخاطب نداره.

فقط ادم های خوش فکر میخواد و ماهر و اگاه به مسائل مربوطه.

البته این چند ساله پیشرفت هم داشتیم اما به نظر هنوز اول راهیم.

یه کاری که رو عملی شدنش هم فکر کردم اما به نظرم الان فرصت انجامش رو ندارم مجله ی اینترنتیه. مثلا با موضوع زن. این که در کنار مباحث اخلاقی و عقیدتی به مباحث مورد نیاز بانوان پرداخته بشه. هنر، روش های مختلف خانه داری، مباحث تربیتی-روان شناسی، تفریحات سالم، معرفی خانم هایی که در عین موفقیت در جامعه در زندگی شخصیشون موفقن و... .

و امروز که حجاب با حجاب رو تموم کردم، دقیقا این بحث رو تو نوشته های این کتاب دیدم. که اقای زائری نظرشون اینه که چند تا مجله داریم که اختصاصی واسه دخترا کار کنه یا واسه خانوما. شایدم باشن اما این که نویسنده هاش خودشون ادم های مذهبی و معتقد باشن این خودش خیلی فرق میکنه.

اینا رو گفتم که شما هم اگر ایده ای دارین بگین قطعا همه با هم خیلی زودتر و بهتر به نتیجه و موفقیت میرسیم.

************

خدایا

توفیق عمل کرامت بفرما

-----------

خدایا به امید تو...!

۲۰مرداد

به نام خدا

سلام

************************************

دو کتاب هر دو نوشته ی آقای محمدرضا زائری

کما بیش جسته گریخته در طول مطالعه بخش هایی از کتاب ها رو چه تو وبلاگ چه تو سایت های دیگه نوشتم و بعضی رو هم بدون اوردن عین مطلب فقط اشاره ای بهشون کردم.

حالا امشب به طور کامل تموم شد.

هم از نظر محتوایی و هم شیوه ی نگارشی هر دو کتاب و حتی کتاب سبک زندگی هم حرف دارم

نکته ی اول این بود که مخاطب این کتاب ها در درجه ی اول مسئولین و دست اندرکاران امور فرهنگی و در درجه ی دوم کسانی هستن که دغدغه ای برای این چنین مسائل دارن و به دنبال راهکار و اسیب شناسی میگردن.

کتاب از نظر محتوایی و بار علمی به جهت این که ادم چیزی یاد بگیره و چیزی دریافت کنه خوب بود اما میشد در شیوه ی نگارش تجدید نظر کرد که البته به نظر میرسه به علت فوریت موضوع و نگرانی نویسنده درباره ی معضلات اجتماعی و در این جا به طور خاص حجاب صرفا مقالات و مصاحبه ها مرتب شدن و در بعضی موارد ویرایش و در اختیار مخاطب قرار گرفتن. 

کل مفاهیمی که ایشون بیان کردن رو شاید بشه در 5-6 صفحه خلاصه کرد اما خب توی هر بخشی حتی خود موضوع مقاله و مصاحبه حرف هایی داره که نمیشه ازشون گذر کرد. 

عمده ی مطالب ایرادی بود که با سازمان ها و قسمت های بالای نظام برمیگشت که من به عنوان یه فرد نسبتا عادی بدون هیچ مسئولیت دولتی کاری نمیتونم براش انجام بدم. به همین دلیل در کل این قسمت ها شاید تنها بخشی که خیلی پسندیدم قسمت 7 کتاب حجاب با حجاب بود که راهکارهایی رو هر چند به صورت کلیت به خانواده ی مذهبی پیشنهاد داده بودن.

---------------------------------

«تنها چیزی که می تواند ما را نجات دهد این است که خودمان فارغ از نهاد های رسمی به میدان بیایم. این واقعیت دردناک را بگویم که خانواده ی مذهبی خودشان مانند قبل از انقلاب به فکر حفظ بنیان های اعتقادی و فضای مذهبی و سالم خانواده های خودشان باشند و نمی توان به هر چیزی که در جامعه عرضه می شود اعتماد کرد. خانواده های مذهبی ناچارند مجله، فیلم سینمایی، مواد فرهنگی مصرفی، گردهمایی اجتماعی خاص خودشان را داشته باشند و در آن محیط اجتماعی گسترده باید حجاب برای آن دختر ارزشمند باشد.»

صفحه 85

***********************

برای یک بار خوندن و هزاران بار تامل کردن و به دنبال راهکار گشتن و یک جا ننشستن خوب بودن.

و البته من علاوه بر مسائل مطرح شده در کتاب، به اشکالاتی در کارهای خودم هم رسیدم؛ مثلا این که به علت تفاوت با گروه عام جامعه (به قول کتاب) که نوع پوشش و نوع برخورد دینیشون متفاوته تقریبا خیلی وقت ها سکوت میکردم و نظری نمیدادم ولی الان به این رسیدم که به جای کناره گیری و سکوت باید با افراد تعامل داشت، شناختشون و بعد راهکاری مناسب حالشون ارائه کرد. و البته خود این تعامل داشتن خودش خیلی تمرین میخواد چون ادم ها به راحتی شاید یه فرد متفاوت با خودشون رو نپذیرن باید ویژگی هایی مورد پسند طیف خاص افراد داشت.

*************

خدایا

توفیق عمل کرامت بفرما 

------------

خدایا به امید تو..!

۱۸مرداد

به نام خدا

سلام

******************************

روزی روزگاری تا همین چند سال پیش شاید، مسجد ماوا و پناهگاه مسلمانان بوده.

کسی اگه در  شهر غریب بود و جای خواب نداشت شب به مسجد پناه می برد.

مسجد خانه ی خدا بود و همه در آن امان داشتند.

اما هر چه گذشت مسجدهامون بزرگتر شدند و زر و زیور های داخلش بیشتر و متولیان مسجدها هم نگران پول و امکانات داخلش شدند و در مسجد بسته شد!

این روزها مسجد جامع هم بری جز زمان نماز درش باز نیست.

یعنی خدا نکنه سفر بری و غیر زمان نماز برسی و نماز هم نخونده باشی.

تنها کاری که میتونی بکنی اینه که بگردی یه امام زاده پیدا کنی.

تازه بماند که بعضا امام زاده ها هم درشان بسته می شود و حتی نمازخانه ها هم در بعضی مواقع بسته اند.

خداییش ادم ها به چی باید جذب بشن؟!

فقط کاش بودین و نمازخانه ی متروی تجریش رو میدیدین!

بخش مردانه رو نمیدونم اما بخش زنانه کلا دو تا فرش کوچک بود که انگار سالها بود جارو نشده بود. کثیف، نامرتب، ادم رغبت نمی کرد روش وایسه.

بعد صد تا کاغذ و عکس چسبونده بودن رو دیواراش که اقا نماز خوبه، بیا با خدا حرف بزن، فلان کن، بیسار کن.

مهراش هم که یکی در میون شکسته بود

جدا نمازخانه باید این شکلی باشه؟!

*******************

خدایا

یه لطفی کن کمک کن ادما رو از دین زده نکنیم

----------------------

خدایا به امید تو..!

۱۷مرداد

به نام خدا

سلام

***************************

مجوز تحریم فقط به دست آن هاست!

آن هایی که انسانیت را سلاخی میکنند

همه ی آدم های دنیا تحریمند مگر خلافش ثابت شود!

و ما فقط حرف میزنیم و سخن میرانیم و بعد سر خم میکنیم در برابر خواسته هایشان...

مسائل را قاطی نمی کنیم!

مردم نان میخواهند آب میخواهند هوا میخواهند، بنزین نیاز دارند، ماشین هایشان خاک میخورد، باید برایشان کاری کرد

ما فقط آه میکشیم و تجمع میکنیم و بعد به دنبال شکممان قدم بر میداریم!

پس یعنی بخواهیم هم قصاب های دنیا را نمیتوانیم محکوم کنیم چون خودمان به دنبال رفع محکومیتیم و رفع تحریم

اصلا آن قدری که دم از همراهی می زنیم توان داریم؟! چند لحظه میتوانیم زیر توپ و ترکش دشمن مقاومت کنیم؟! چند لحظه؟! 

ما که تاب گرمای شهر و دیار خودمان را هم نداریم...

آن ها کارشان را کرده اند. روحمان را زندانی جسممان کرده اند و با خیل راحت می کشند و دم نمی زنند.

چندی بعد وقتی با یک قطع نامه ی نمایشی همه را آرام کردند و خود با پای خود برای راحتی خیالمان به دادگاه رفتند و مثلا محکوم هم شدند همه مان خاموش میشویم و راه خود پیش میگیریم و دوباره روز آن ها نو می شود مثل گذشته!

********************

شخصی می گفت برای بزرگانی که در مرکز قضایا قرار دارند دعا کنید که بد درد میکشند و قدرت دم زدن عمومی ندارند.

ما یک زاویه را نگاه میکنیم و آن ها تمام و کمال می بینند و میسوزند...

آن ها که به ظاهر هزاران هزار فدایی دارند و دورشان پر آدم است و در حقیقت تنها...

خدایا

صبرشان با تو

و بیداری ما هم

و عمل کردمان هم

و کوتاهی زبانمان هم

-------------------

خدایا به امید تو..!

۱۶مرداد

به نام خدا

سلام

*************************

در توصیف خلقت انسان

--------------------------------------------------------------------

أَمْ هَذَا الَّذِی أَنْشَأَهُ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ ، وَ شُغُفِ الْأَسْتَارِ ، نُطْفَةً دِهَاقاً ، وَ عَلَقَةً مُحَاقاً ، وَ جَنِیناً وَ رَاضِعاً وَ وَلِیداً وَ یَافِعاً ، ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً ، وَ لِسَاناً لَافِظاً ، وَ بَصَراً لَاحِظاً ، لِیَفْهَمَ مُعْتَبِراً ، وَ یُقْصِرُ مُزْدَجِراً .

یا این انسانی که خداوند او را در ظلمات رحم های مادران و غلاف های پوشاننده به وجود آورد. (آن گاه انسان مسیر تکوین خود را به این ترتیب پیش گرفت:) نطفه ای در حال افزایش و متراکم از ذرات علقه ای پوشیده، جنین در رحم، شیرخوار، کودک، جوان، سپس برای او قلبی حافظ و زبانی گویا و چشمی بیننده داد تا از روی تجربه و عربت بفهمد و با جلوگیری خویستن از معصیت، از ارتکاب آن خودداری نماید.

حَتَّى إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ ، وَ اسْتَوَى مِثَالُهُ ، نَفَرَ مُسْتَکْبِراً ، وَ خَبَطَ سَادِراً ، مَاتِحاً فِی غَرْبِ هَوَاهُ ، کَادِحاً سَعْیاً لِدُنْیَاهُ ، فِی لَذَّاتِ طَرَبِهِ ، وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ ؛ لَا یَحْتَسِبُ رَزِیَّةً ، وَ لَا یَخْشَعُ تَقِیَّةً ؛ فَمَاتَ فِی فِتْنَتِهِ غَرِیراً .

تا آن گاه که به حد اعتدال خود رسید و پیکرش راست شد. استکبار، وجود را احاطه نمود و از مسیر حق رمیدن گرفت و بی پروا به خبط و خطا افتاد. با دلو هوا و هوس (برای زندگی خود) آب کشید. کوشش و حرکات مشقت بار برای دنیایش صرف کرد، برای تحصیل لذایذ عیش و طربش با تفکر خام درباره ی نیازهایش. (این غافل مست برای زندگی خود) مصیبتی را احتمال نمی دهد و محاسبه نمی کند و هیچ تترسی او را به خشوع وادار نمی سازد. (با این غقلت تباه کننده) در فتنه و لغزش فریبنده ی خود دیده از جهان بر بست.

------------------------------------------

خلاصه:

در این قسمت امام -علیه السلام- به سیر پرورش انسان اشاره میکنند که خدا نطفه ای را در رحم مادر رشد داد و نطفه جنین شد، سپس نوزاد و کودک و نوجوان و جوان که هر چه بزرگتر میشود قلبش حافظ و زبانش گویاتر میشود و تجارب بیشتری کسب می کند.

تا زمانی که به حد کمال رشد نرسیده است از گناه و معصیت دوری میکند و پس از آن مستکبر می شود و بی توجه به مسیر اصلی، راه خطا پیش میگیرد و به دنبال هوا و هوس دل خویش قدم بر میدارد. 

و به مرگ توجهی ندارد و از هیچ چیز نمی ترسد تا آن که موعد کوچ دنیا فرا می رسد.

*************

خدایا به امید تو..!

۱۶مرداد

به نام خدا

سلام

********************************

حاج محمد حسین کاشی (البته به اصطلاح پدر حاج ممدحسین) یکی از ادمای بزرگ دوران خودشون بودن.

یه روز میان بهشون میگن میخوایم حرم امام حسین -علیه السلام- رو سنگ مرمر همدان کنیم. 60 تومن (شایدم 60 هزار تومان دقیق یادم نیست) نیاز داریم. 

ایشون میگن چک رو بنویسین بیارین. چک رو میارن ایشون بدون این که چک رو نگاه کنن روشونو برمیگردونن امضا میکنن.

اون مسئول مالیشون میگه اقا مبلغ چک زیاده یه نگاه بهش بندازین 

میگن نه من با امام حسین -علیه السلام- از این حرفا ندارم.

**********************************

یه روز رفتیم خدمت آقای بهجت -رحمة الله علیه- ایشون نقل کردن آسید رضای کشفی یه بار تو حرم حضرت سید الشهدا -علیه السلام- مکاشفه ای براش رخ میده.

طلبه ی حوزه بوده و موقع شهریه گرفتن مسئول حوزه شهریه رو توی کفش ایشون میذاشته. بهش اعتراض میکردن میگفته من میدونم ایشون سیده ولی طلاب هی ایراد میگرفتن که الکی اسمش رو گذاشته سید.

توی مکاشفه قرار میشه سه درخواست از امام داشته باشه. 

درخواست اول میپرسه اقا من سیدم؟ حضرت میگن که بله شما سیدین.

درخواست دوم میگه میخوام خونه م کمی وسیع بشه. حضرت می فرمایند دیگه به این دنیا وصلت نمیده. ان شاءالله در اون دنیا نصیبت میشه.

مطلب سوم هم میگه میخوام از موقع مرگم اطلاع داشته باشم. امام می فرمایند اون هم به موقعش مطلع میشی

و همین طور هم میشه.

ما وقتی از مجلس اومدیم بیرون یکی از همراها گفت اقا این داستان رو که تعریف کردن حتما در جواب مسئله ای بوده. منم گفتم این نشون میده ما دیگه تو این دنیا خونه ی بزرگ نصیبمون نمیشه عمرمونم دیگه خیلی چیزی ازش نمونده.

***************************

تمام مکاتب و ادیان دنیا، به وجود اومدن تا یه مسئله رو معنی کنن اونم زندگیه.

من تعریفی که از زندگی دارم اینه که زندگی یعنی هماهنگ شدن با نظام خلقت.

این عالم همش با نظم خاصی آفریده شده و ما در صورتی میتونیم به درستی زندگی کنیم که خودمون رو با این نظم تنظیم کنیم.

آلکسیس کارل تعریفی که از زندگی داره میگه هر کاری که ما میکنیم تا نمیریم. آب میخوریم که از تشنگی نمیریم. غذا میخوریم که از ضعف نمیریم و...

توی بدن اگه یه شکاف کوچیکی به وجود بیاد تمام اعضای بدن بسیج میشن تا این شکاف رو برطرف کنن. مغز دستور پمپاژ خون میده، ویتامین های مورد نیاز تامین میشن، سلول ها ترمیم میشن و... واسه همینه که بعد یه مدت میبینیم دلمه بست و خودش زود خوب میشه.

مام باید همین جور نظم داشته باشیم. 

الان که دارم کتب شهید مطهری رو میخونم و اون دوره ای که کتابای علامه جعفری رو خوندم و بقیه ی کتاب ها چیزی که همه شون میگن اینه که این جهانی که خدا آفریده بهترین جهان ممکنه. یعنی از این بهتر نمیشد. البته میشد خدا جور دیگری خلق کنه در قدرت خدا هست اما اینی که آفریده الان از همه نظر کامله این ماییم که با این جهان بد تا میکنیم و درست استفاده نمی کنیم.

*****************

این قسمت هم به نقل از عمو:

آقای خوانساری اواخر عمرشون کمر درد گرفته بودن. خب دردش زیاد بود ولی هیچ وقت ناله نمی کردن میگفتن درد که ناله نداره.

یه بار یه آقایی تو اتاقشون ظاهر میشه. بهش میگن شما قابض ارواحی؟ میگه بله. میگن اومدی روح من رو قبض کنی؟ میگه نه فقط اومدم شما رو ببینم اینو میگه و 7 قدم میره و غیب میشه.

ایشون میگن چون 7 قدم رفتن یعنی من 7 روز بیشتر زنده نیستم و همین هم میشه.

یک هفته بعدش مرحوم شدن.

**************

رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا

-------------

خدایا به امید تو..!