به نام خدا
سلام
********************************************
خانه ی بی مادر... امشب چه خاموش و دلگیر است...
خانه ی فاطمه، عزیز دل رسول خدا، بی فاطمه...
چهار کودک... باید وداع کنند با مادری که فقط 18 بهار گذرانده بود...
همسری که عزیزه اش را با دستان خود غسل می دهد... با دستان خود کفن می کند... و به تنهایی دفن می کند...
این چند ماه هر چقدر در نیم سوخته، داغی بر دل کودکان بود... از امشب جای خالی مادر را به رخ می کشد...
چاه های مدینه و کوفه از امشب می شوند گوش دردهای پدر...
علی و یک عالم مظلومیت...
علی و دوری زهرا...
علی و غصه ی کودکان...
علی و 25 سال استخوان در گلو...
اصلا همه چیز از ثقیفه شروع شد...
مظلومیت از کوچه ی بنی هاشم و در و مسمار شروع شد...
از امشب روضه ها شروع می شود...
دلتنگی کودکان... غربت پدر... چاه های کوفه... فرق شکافته... جگر پاره پاره... خورشید بر نی... کاروان اسرا...
و جمعه هایی که می گذرند و...
--------------------------------------------
ما و
دنیا و
عجله برای شادی های کاذب...
...
*********************
خدایا به امید تو...!