شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲۰ مطلب با موضوع «خدا» ثبت شده است

۰۲خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام!

**********************************

صبح جمعه ست. یه صبح که شاید شبیه صبحای دیگر باشه و شاید هم نباشه.

لحظه ای تکرار نشدنی از جنس خودش.

نمیدونم کدوم فیلسوف یونانی بود که میگفت همه چیز همواره در حال تغییره و هیچ چیز ثابت نیست. میگفت وقتی وسط رودخانه می ایستی در لحظه هم خودت تغییر میکنی هم اون اب؛ چون اون زمان دیگه بر نمیگرده.

به نظرم درست میگفت. نه من دوباره سن 22 سال و 6ماه و یک روز و نمیدونم چند ساعت رو تجربه می کنم و نه زمین دوباره روز جمعه 28 رمضان سال 1441 حوالی ساعت 6ونیم صبح رو به خودش می بینه. 

نمیدونم الان کجای قوس صعود به سر می بریم و کی قراره بهت برسیم برای ابد.

اما میدونم یه وقتا این حرفا رو باید نوشت. شاید یه روزی حال یه بنده ت رو خوب کنه یا حتی حال خودمو در اینده ای نه چندان دور

من فکر می کنم... _و این به برکت قواییه که تو بهم دادی "الله جان"!_

اصلا از وقتی مناجات خوانی پیرمرد مازندرانی رو شنیدم ها، دلم برای این الله جان گفتن غَنج(!) میره...

داشتم می گفتم که فکر میکنم. فکر می کنم به این که تو چقدر مهربونی

چقدر لطفت به منِ کوچولو زیاده

آخه میدونی، هر کسی حاضر نمیشه یه جوری زودتر حواس ادمای حواس پرت و خطاکارو جمع کنه...

یعنی میخوام بگم تو خیلی بزرگ و خدایی که قبل این که دیر بشه بهم تلنگر میزنی.

قبل این که دیر بشه کرونا رو فرستادی تا حواسم جمع بشه کلی نعمت بوده که قدرشو ندونستم و شکرشو نکردم.

درسته که حالا... طبق قانون علیت باید چوبشو بخورم و دارم هم میخورم 

ولی 

بازم همین که فهمیدم یعنی مهربونی تو... "الله جان"!

حالا مث شاگردای سر کلاس که میخوان جلب توجه کنن و خود شیرینی میخوام ادای خودشیرینا رو برات در بیارم. 

میخوام برات بگم چی فهمیدم.

من بگم تو اصلاح کنی...

من بگم تو بگی درست فهمیدم یا نه:

یکی از نعمتای خیلی خیلی بزرگی که بی توجه از کنارش رد شده بودم حضوره!

یعنی میدونی  اون موقع ها که کوچولوتر بودم و هنوز نعمت تاهل _تعهد_ نصیبم نشده بود حواسم نبود که حضور در کنار پدر و مادر چقدر نعمته...

تازه بعدترش هم باز یاد نگرفتم قدر همون هفته ای یه بار رو بدونم... محروم شدم...

یاد گرفتم هوای آزاد یه نعمت خیلی بزرگه!

این که بتونم پامو از در خونه بذارم بیرون.

این که بتونم رنگ آسمونو با چشم غیر مسلح ببینم. بدون هیچ واسطه ای...

حتی راستشو بگم فهمیدم اون حساسیت فصلی میخواست حواسمو جمع کنه که درختا سبز شدن. شکوفه هاشون سر زدن. هوا بهاری شده.
اما حالا که از خونه بیرون نرفتم از همین هم محروم شدم...

خدا جونم

الهی قربونت برم

من تازه فهمیدم ابراز احساسات چقدر مهم و ارزشمنده و باید کلی به خاطرش شکرتو بکنم.

اخه تازه یاد گرفتم به اونایی که دوستشون دارم بگم که دلم براشون تنگ شده. بگم که منتظرم تا زودتر ببینمشون.

اخه.. تو یه جوری همه رو خلق کردی که از ته دل با شنیدن این حرفا شاد میشن.

شادیشون حتما تو رو شاد می کنه که من غرق شادی و لذت میشم.

چقدر همه چیزم به تو وابسته ست. و چقدر من عاشق این وابستگی به تو ام، "الله جان"!

صادقانه بهت میگم

پشیمونم از این همه حواس پرتی...

اگه هر تنبیهی بخوای برام در نظر بگیری حتما که مستحقشم... 

اما...

من از امام سجاد جانم یاد گرفتم که تو انقدرررر مهربونی وقتی ببینی یه کسی یه کوچولو هم پشیمونه می بخشیش...

اخه یه چیزایی روزی آدم می کنی که ادم روش زیاد میشه هی بیشتر میخواد.

اخه تو ببین،
صبح روز جمعه ایه وقتی صحبت با یه رفیقو نصیب آدم میکنی که کلی دلمون شاد بشه و حالمون خوب بشه، وقتی خوندن یه کتاب خوب رو روزیمون میکنی و ذوق زده مون می کنی و کلی تو دلمون قند آب می کنی 
مگه میشه ادم هوس نکنه برات بنوبسه؟!

«إِلٰهِى مَنْ ذَا الَّذِى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً ؟ وَمَنْ ذَا الَّذِى أَنَِسَ بِقُرْبِکَ فَابْتَغَىٰ عَنْکَ حِوَلاً ؟»

خدایا کیست آن‌که شیرینی محبتت را چشید پس به‌جای تو دیگری را برگزید؟ و کیست آن‌که با مقام قرب تو انس یافت پس مایل به روی برتافتن از تو شد؟
خلاصه که اومدم ادای حواس جمع ها رو دربیارم...
مث دوران بچگی که خاله بازی و مامان بازی می کردیم... اومدم بنده بازی کنم...
دیگه نمیدونم چند درصد تونستم شبیهشون بازی کنم... 
ولی تو یه جوری رفتار کن انگار همه چی جدیه...
مث بزرگترا که وقتی بازی میکردیم یه جوری وانمود میکردن انگار باورشون شده همه چیز...
"الله جان"...!
*****************************
ای خدای خودِ خودم...
ازت می خوام که منو لایق دیدار و موانست و مجالست و یاریگری و... مهدی جانت قرار بدی...
نه که فقط منو که همه ی عزیزانمو، همه ی خانواده و دوستانم، همه آرزومندان، همه ی اونایی که دوست داری امام زمان رو دوست داشته باشن...
اونایی که از این دنیا رفتن یا اونایی که هنوز به این دنیا نیومدن...
خدایا
امروز اخرین جمعه ی ماه رمضان سال 1399 شمسی ه... امروز اخرین روز قدس قرن 14 شمسیه...
پس به لطف و کرمت، به بزرگیت، به این لحظات آخر دهه ی مغفرت
امروز رو روز آزاد شدن همه ی جهانیان از ظلم و جور قرار بده...
چه ظلم های ملموس چه غیر ملموس
چه ظلم خودمون به خودمون
چه ظلم دیگران بهمون
در راسش مردم مظلوم فلسطین، یمن، بحرین، عربستان، میانمار، سوریه، و هر جایی که من نمیدونم و تو بهتر از هر کسی میدونی..
"الله جان"!
--------------------
خدایا به امید تو...!

۱۴خرداد

بسم الله اَلرحمن اَلرحیم

سلام

************************

من وجود دارم.

وجودى که یه نقطه از فعل خدا است. 

شاید هم یه اپسیلون... ینی حتما این طوریه که خیلییییی کوچولوه

انقد که تو دایره ى خلقت دیده نمیشه.

خدا وجود داره.

یه وجود اونقدر بزرگ که من اگه تمام سلولاى مغزو قواى روحیمو جمع کنم نمیتونم درکش کنم

خدا اشد موجوداته

وجود، دوست داشتنیه و خدا، دوست داشتنی ترین

و منِ کوچولو رو هم از سر همین دوست داشتنی بودن خودش آفریده

ینی فکر کن خدا به من موجودیت داده به انسان کاملش و انسان های کاملش هم...

و من حواسم پرت این توهم بزرگ بودن میشه و یادم میره واسه چی اومدم..

خدایا به فرشته هات گفته بودی من یه چیزی میدونم که شما نمیدونین

و اون چیز شاید همین بوده که خواستی بروز و ظهور خودت باشه انسان...

این خدای اکبرِ علیِ عظیم این مخلوق کوچولوش رو غرق نعمت کرده

و اون وقت این مخلوق کوچولو، قلدری میکنه، ادای بزرگا رو در میاره، مستکبر میشه

فکر میکنه کسیه!

فکر میکنه هر چی داره از خودشه!

یادش میره حتی یه صدم ثانیه از زنده بودنشو مدیون خداست و اگه خدا نخواد هیچی ازش باقی نمی مونه

و خدا باز هم با فضل و رحمتش با این کوچولوی متوهم برخورد میکنه...

اخه خدایا چی میشه که من خطا میکنم تو چشم پوشی میکنی؟!

چی میشه که قلدری میکنم تو بازم نعمت میدی...؟

اخه چقدر مهربون و صبور میتونی باشی...؟

و من چقدر پررو می تونم باشم...؟

**********************

۰۷دی

به نام خدا

سلام

**************************************

عیدتون مبارک @}؛-

ان شاءالله که امشب از صاحبان این ایام بهترین عیدی ها رو دریافت کنین.

که در راسش ان شاءالله ظهور حضرت اقا صاحب الزمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف- رو هدیه بدن بهمون...

***************************

از اون جایی که حضرت امام خمینی -رحمة الله علیه- این ایام رو هفته ی وحدت نام گذاری کردن

منم وظیفه ی خودم میدونم یه مطلبی در این مورد بنویسم.

-------------------------------------------------------------

با توجه به اتفاقاتی که در دنیا افتاده و باز هم خواهد افتاد

باید یه سری مسائل رو توجه کرد.

اون چیزی که اسرائیل و آمریکا و هم پیمانانشون رو میترسونه یک نفر یا دو نفر نیست.

یعنی به صرف انسان بودن از کسی نمی ترسن.

ترس از تفکر و عقاید افراده!

ترس از شیوه ی زندگی اون هاست.

یک نفر به تنهایی تا زمانی برای خودش زندگی کنه و کاری به کار دیگران نداشته باشه ترسناک نیست.

اون چیزی که باعث میشه از حضرت آقا، شیخ زکزاکی، سید حسن نصرالله، شیخ باقر النمر و دیگر رهبران دینی -حفظهم الله تعالی- بترسن

مکتبی ست که این بزرگواران دارن و باعث میشه مردم جمع بشن و بفهمن و از یک جا نشینی و سر به زیری خارج بشن.

تفکر اسلامیه که باعث میشه اون ها بترسن و سعی کنن جلوی گسترش این افکار رو بگیرن.

اما کدوم اسلام؟!

مسلما اسلام آمریکایی و انگلیسی ترسی نداره.

اسلامی ترس داره که همه ی اقشار جامعه رو متحد کنه؛ در برابر ظلم و ظالم.

اسلامی برای اون ها وحشتناکه که نمیذاره مردم رو ضعیف نگه دارن و حقوقشون رو پایمال کنن تا به لذت های خودشون برسن.

اسلامی ترسناکه که به دنبال عدالت اجتماعیه.

از برابری همه ی انسان ها حرف میزنه.

و قطعا طالبان، داعش، بوکو حرام به دستور و ترغیب دشمنان تشکیل شده و تشیع انگلیسی هم...

و همه شون هم از خود توسط این دولت ها حمایت میشن.

الان مسئله یک کشور نیست.

هر چند مسائل داخلی کشور ها مهمه باید بر طرف بشه، باید مشکلات رو حل کرد

اما در حال حاضر مسئله کل جهان اسلامه.

حتی میشه گفت مسئله، مربوط به کل انسان ها میشه.

قطعا وحدت مسلمانانه که کار ها رو پیش میبره.

باید وحدت داشته باشیم که بتونیم جلوی دشمن بایستیم...

اهل تسنن، اهل تشیع، دیگر مذاهب اسلام... 

ما وحدت داشته باشیم

نگران همه باشیم نه فقط نگران خودمون

توکل کنیم

و تلاشمون رو بکنیم. چه در سنگر مجازی چه در محیط حقیقی

ان شاءالله خدا کمک میکنه

و همه مون ایمان داریم که حق پیروزه در نهایت...

********************

خدایا به امید تو...!

۱۴آذر

به نام خدا

سلام

**********************************

معلمانه، جناب آقای سلطانی:

این کشیش خود را شبیه به یک شخص فقیر و بی خانمان با لباسهای ژولیده در می آورد و روزی که قرار بوده اسمش به عنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزار نفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا وارد می شود...!
خودش ماجرا را اینطور تعریف می کند:
نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم.
به خیلی ها سلام کردم ، اما فقط سه نفر از بین آن همه جمعیت جواب سلام مرا دادند!
به خیلی ها گفتم گرسنه هستم ، اما هیچکس حاضر نشد حتی یک دلار به من کمک کند!
سپس وقتی رفتم در ردیف جلو روی صندلی نشستم انتظامات کلیسا از من خواست که از آنجا بلند شوم و به صندلی های عقب تر بروم!
به هرحال وقتی اسم کشیش جدید را اعلام می کنند ،
تمام افراد حاضر در کلیسا شروع به کف زدن می کنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند می شود و با همین قیافه ای که در عکس مشاهده می کنید به قسمت جلوی کلیسا می رود.
مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم می کنند ،
عده ای هم شروع به گریه می کنند.
این مرد سخنانش را با خواندن بخشی از انجیل اینگونه آغاز می کند:
گرسنه بودم ، غذا دادید...
تشنه بودم ، آب دادید...
و سپس ادامه داد:
خیلی ها به کلیسا می روند ، اما شاگرد راستین عیسی مسیح نیستند...
خدا به دنبال دستی ست که کمک می کند ،
قلبی که محبت می کند ،
چشمی که برای دیگران نگران است ،
و پایی که برای ناتوان برداشته می شود...
خدای مهربان را که نباید فقط درآسمانها به دنبالش گشت!....
میشود خدا را در همین جا میان آدمها پیدا کرد!....
در دل کسی که امید را به زندگی نا امیدی برمیگرداند.....
درچشمان کسی که خنده را به جای غم در دلها می نشاند.....
در دستان کسی که از بزرگی و مهربانیش گره از کارخیلیها گشوده میشود.....
و درقلب و روح کسانیکه اندازه خوبیهایشان به بلندای آسمان است....
آری...خدا را میشود همه جا دید و احساس کرد...

****************

خدایا به امید تو...!

۱۴آذر

به نام خدا

سلام

*********************************

معلمانه، جناب اقای سلطانی:

شخصی ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ:

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﻭﯼ ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻟﺬﺍ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺟﻬﺖ ﮐﺴﺐ ﯾﮏ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻨﺎﻡ ( ﺭﺍﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻥ) ﺍﻋﺰﺍﻡ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﻢ:

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺧﺎﺹ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺵ ﻓﻘﻂ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﻤﺪﺕ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺟﻬﺖ ﮐﺴﺐ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺎﺟﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﮐﺴﺐ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺮﺳﻨﺪ. ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺿﻤﻦ ﺷﺮﺡ ﺭﻭﺵ ﻋﻼﺝ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺳﻠﺒﯽ ﻭ ﮐﺴﺎﻟﺖ ﻭ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺑﺠﺎﯾﺶ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺪﻥ ﻣﯿﻨﻤﻮﺩ! ﺍﻣﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﻭﯼ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺣﯿﺮﺕ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺩﺭ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻓﺠﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﻭ ﺗﺎﻭﻗﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭﯼ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺩ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﻻﻣﭙﻬﺎ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﯾﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺒﺲ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺘﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﯾﺎ ﺳﻨﮓ ﻭ ﮐﻮﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﺑﺸﺮﻁ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺠﺰ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﻢ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﯾﮏ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ , ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﯿﻢ. ﺧﻼﺻﻪ ﺗﺎ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﭙﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻣﻔﺼﻞ ﻭ ﭼﺮﺏ ﻓﺮﺍﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﺷﻜﻬﺎﻱ ﺧﻮﺷﻲ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﻫﻤﮕﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﺼﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺯ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ. ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﺮﯾﻨﺎﺕ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺛﻠﺚ ﺍﺧﯿﺮ ﺷﺐ ﻭ ﺧﻠﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺳﭙﺲ ﺁﻥ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺘﻨﺸﺎﻕ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻓﺠﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺑﺴﻮﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻓﺠﺮ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎ ﺷﺮﻭﻕ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻋﺪﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﻭ ﺫﮐﺮ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺗﻼﻭﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ. ﺁﺭﯼ: ﺩﺭ ﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﺟﻬﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﻭ ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻭ ﺍﺟﺮ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﯾﻬﺎ ﻏﺎﻓﻠﻨﺪ.

ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﻗَﻠِﻴﻼ ﻣِّﻦَ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞِ ﻣَﺎ ﻳَﻬْﺠَﻌُﻮﻥَ * ﻭَﺑِﺎﻷَﺳْﺤَﺎﺭِ ﻫُﻢْ ﻳَﺴْﺘَﻐْﻔِﺮُﻭﻥ

***********************

خدایا به امید تو...!

۱۱آذر

به نام خدا

سلام

*********************************

به نقل از سخنران امشب (نقل به مضمون البته):

خدا از قبل مومنان رو خریده...

 إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ  سوره ی توبه ایه 111

این مومنان کسانی هستن که راکعند... ساجدند... حامدند... صائمند...

التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّـهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ سوره توبه ایه 112

اون بهشتی که خدا به مومنان بشارت داده بهشتی است که رئیس و سالار اون حضرت اباعبدالله -علیه السلام- هستن (که حسن و حسین سیدا شباب اهل الجنه)

-----------------------------------------------------------------------------------

تو رکوع ادم پای خودش رو می بینه.

اما تو سجده تو جز خدا هیچ کس رو نمیبینی حتی خودت رو...

سجده فقط واسه قرب و نزدیکیه...

----------------------------------------------------------

بعضی وقتا میان میگن خانم واسه فلان فرد خیلی دعا کنید. چرا؟

خانه ای خریده که قبلا به 2نفر دیگر هم فروخته شد. حالا مالک این خونه هیچ کدوم از اون سه نفر نیستن مالک همون مالک اولیه ست.

میگیم ای بابا. عجب نامردایی هستن.

نکنه خودمون از این نامردی ها بکنیم!

خدا همون اول جان و مال ما رو خریده. صاحب اصلی خداست.

نکنه جان و مالمون رو به چیزای دیگه بفروشیم.

به دنیا... به نفس... به هوا و هوس...

----------------------------------------------------------------------

امشب میگیم خدایا ما بهشت بدون اقامون نمی خوایم...

بهشت بی حسین -علیه السلام- به دردمون نمی خوره...

اگه خدا گفت تا حالا کجا بودی؟! تا حالا چی کار میکردی...

اقاجان شما خودتون وساطت کنین...

*******************

خدایا به امید تو...!

۰۲مرداد

به نام خدا

سلام

**************************************

تو دنیا همه چیز یه چرخه ای داره.

چرخه ها طی میشن

وظایفشون رو انجام میدن.

نمیدونم یادتونه یا نه؛ 

cfcها چرخه رو دچار مشکل میکردن... اونوقت یه قسمت زنجیره خراب میشد و جور دیگه انجام میشد.

تا دنیا دنیاس، تا زمان در حال گذره چرخه ها انجام میشن

حتی با مختل کننده هاشون

زندگی ادمام چرخه است.

به دنیا میای. کودکی رو طی میکنی و به اوج جوانی میرسی. میان سال میشی و اوج بلوغ فکری و در نهایت پیری که شباهت زیادی به کودکی داره 

اما عمر ادما یه چرخه ی مدت داره.

زمانی که دوباره به نقطه ی شروع برسی دیگه ادامه ش در دنیا نیست...

اصلا مهم نیست اون ادم متوجه باشه یا غافل

زمان برای من و شما صبر نمی کنه.

اما اونی که متوجهه قابلیت تغییر بعضی چیزا رو داره.

این که تا چه حد چرخه ی زندگیش مفید باشه، این که مدت زمانش چقد باشه (البته تا همون زمان مرگ حتمی و این حرفا دیگه. تا جایی که خدا اجازه بده)

نقش اختیار تو چرخه ی زندگی خیلی مشخصه...

و این ماییم که برنامه ریزی زندگیمون رو میکنیم...

زمان، خیلی زود میگذره...

*******************

کنکور که چیزی نیست.

نهایتش یکی دو سال درس خوندنه و بعد تموم میشه...

امان از کنکور اخرت...

تمام چرخه ی زندگی برای موفقیت تو اون کنکوره...

نکنه برسه اون روزی که فریاد واحسرتا م بلند شه...

(این یک سال هم میگذره... چقد تا اخر چرخه مونده..؟ خدا عالمه...)

************

خدایا به امید تو...!

۱۶تیر

به نام خدا

سلام

*******************************

قسمت سوم سخنرانی حضرت آیة الله امام کاشانی، شب 19 رمضان، مسجد شهید مطهری

----------------------------------------

چون حضرت صاحب این شب ها هستند ما بهشون تضرع میکنیم. پیمان می بندیم که ما در رکاب توییم. شب قدره از گناهان استغفار می کنیم. با تو همرنگ میشیم. 

گناه ما رو از حضرت دور می کند. توجه به امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- خیلی مشکلات رو بر طرف می کند.

او قدرت داره باید التماس کنیم. در اون التماس حضرت امیرالمومنین -علیه السلام- رو واسطه کنیم. از امشب خلق و خومان راعوض کنیم. فکر و دلمون رو از حسد و دشمنی دور می کنیم. به لقمه ی حلال پیمان می بندیم. 

این التماس را در ادعیه زیاد می بینید؛ مثل دعای ابوحمزه.

"ان الراحل الیک قریب المسافة" کسی که به طرف تو بیاد راهش کوتاهه. راه غیر خدا طولانی و پر پیچ و خمه.

تو از بندگان خودت روی نمی گردنی. اون که حجابه اعمال ماست. کوتاهی در نماز ماست. کوتاهی در وظایف و ترک گناهه و الا تو حجابی نداری. گناه نباشه ما تو را می بینیم.

خدایا با حاجتی که دارم به درگاه تو آمدم، به تو توسل می کنم. به تو استغاثه می کنم. میدونم من مستحق نیستم صدامو بشنوی. همه ی امید من به کرم تو ست. 

من یقین دارم غیر تو خدایی نیست. کارها به دست توست. رفع گرفتاری ها به دست توست. 

تو گفتی وعده ت صدقه. واسئل الله من فضله، از فض خدا بپرسید. از فضل خدا مایوس نشوید. 

از صفات تو دوره ما بخوایم و تو ندی. "ولیس من صفاتک یا سیدی أن تأمر بالسوال و تمنع العطیة"

این که خدا رو صدا میزنم، همین راهنمامه. این که میگم خدایا دوست دارم، این دوست داشتن شفیع منه. دوست داشتن امام زمان شفیع منه. من که عملی ندارم.

من یقین دارم معرفتم کارسازه. می دانم شب احیا وقتی میام و با تو حرف میزنم دست خالی نمیرم. 

در روایات داریم که دعا کن ولی با گریه دعا کن. حالت اشک و گریه درهای رحمت را باز میکنه. 

********************

خدایا به امید تو...!

۱۶تیر

به نام خدا

سلام

**********************************

قسمت دوم سخنرانی حضرت آیة الله امام کاشانی، شب 19 رمضان، مسجد شهید مطهری

(این قسمت چون خیلی جملات عربی داشت یه بخش هایی رو فرصت نوشتن نداشتم. با عرض پوزش)

------------------------------------

چون شب های قدر صاحب خانه امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- است و ما مهمان اوییم، از ایشان داستانی می گویم.

شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و شیخ طوسی در کتاب الغیبة این داستان رو اورده ند.

جمعی بودند (حدود 30 نفر) که یکی از آن ها شخصی ست به نام ابومحمد که محمودی هم بهش می گویند و مرد خالصی بوده.

در ایام حج این جمع به مکه می روند. عمره به جا می آورد. وقتی از احرام خارج میشن قبل از شب عرفه، در مسجد مشغول دعا میشن. 

ابومحمد میگه که دیدیم آقایی وارد شد که جامه ی احرام پوشیده بود و نعلینش به دستش بود.

- این داستان مربوط به سال 295 هجری ست. تولد امام 255 هجری بوده. یعنی اون زمان سنشون حدود 38 سال بوده و در دوران غیبت -

آن مرد هیبت و جلال و جمالی داشت که ناخودآگاه بلند شدیم و سلام کردیم. ایشان هم جواب دادند. 

بعد فرمودند آقا می دانید امام صادق -علیه السلام- در دعای خود چه می گفت؟ دعا را برای ما گفتند.

روز دوم رسید یعنی هفتم ذی الحجه. ایشان دوباره به مسجد آمدند و به همان شکل فرمودند می دانید امیرالمومنین -علیه السلام- چگونه دعا می کرد؟ گفتیم شما بفرمایید. اقا فرمودند که ایشان اینگونه میگفتند؛ " یا من لا یزیده الحاح الملحین الا جودا و کرما" ای خدایی که هر چه بنده التماس کند، این التماس بر تو چیزی نمی افزاید جز این که جود و کرمت بیشتر میشه. "یا من له خزائن السماوات والارض" خدایا گناه که من می کنم احسان تو را بر من منع نمی کند. مانع احسان و کرم تو نیست. تو خدا بر عقوبت قادری ولی مرا عقوبت نمی کنی. من اعتراف می کنم به عفو تو و بخشش تو که از خطای من می گذری.

روز بعد آمد که شب عرفه بود. فرمودند می دانید امام زین العابدین -علیه السلام- چه می گفت؟ می فرمود بنده ی کوچک تو بر درگاه توست. مسکین بر درگاه تو ست.

شب عرفه شد. رفتیم عرفات و دیگه گذشت. من بعد از دو روز که گذشت به دوستان گفتم می دانید اون اقا که بود؟ امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- بود! گفتند از کجا فهمیدی؟ 

گفتم 7 سال دعا می کردم که امام را ببینم. پارسال شب عرفه آقا را در مسجد الحرام دیدم. ازشون پرسیدم شما عربید یا از کسانی که عرب نیستند و به مکه آمده اند؟ گفت عرب. گفتم از کدام طبقه؟ گفت از بالاترین و شریف ترین طبقه. گفتم یعنی کدام طبقه؟ گفت بنی هاشم. گفتم من می بینم انقد شما رو دوست دارم به خاطر این است که علوی هستی. 

من رفتم برای مزدلفه. شب عید قربان اونجا اعمال داره. خوابم برد. خواب پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم- رو دیدم. به من فرمودند اباحمد می دانی چه کسی با تو صحبت کرد؟ این صاحب الزمان بود. دعا می کردی، اشک می ریختی، میخواستی ببینی. گفتم عجب توجه نداشتم. 

دوستان گفتن چرا همون موقع نگفتی؟ گفتم فراموش کرده بودم. 

ولایت تاثیری داره که توجه را از آدم می گیره و ادم مبهوت میشه در برابر امام.

ولی حالا متوجه شدم که امام بودند.

در اون زمان که حضرت درباره ی امیرالمومنین میگفتن همین ایات رو خوندن.

*********************

خدایا به امید تو...!

۱۶تیر

به نام خدا

سلام

********************************

قسمت اول سخنرانی حضرت آیة الله امام کاشانی، شب 19 رمضان، مسجد شهید مطهری

---------------------------------------

لیلة القدر صاحبی دارد که صاحب آن امام عصر -عجل الله تعالی فرجه الشریف- است. همان طور که در سوره ی قدر به نزول ملائکه و جبرئیل در محضر انساتن کامل، امام زمان، اشاره شده.

شب قدر، شب دعاست.

دعا دو جنبه دارد.

1- عبادت که بخشی از دعاست.

2- تغییر حوادث و اوضاع و احوالی که پیش آمده است؛ چه در دنیا و چه آخرت.

بعضی فکر میکنند آنچه تقدیر است می شود، و آنچه باید بشود می شود و آنچه مقدر است خواهد شد. در حالی که غلطه. در روایات داریم که آنچه مقدر است با دعا عوض می شود. و بلا با دعا در هم ریخته می شود.

امام صادق -علیه السلام- (اینجا رو من با شک نوشتم چون یه لحظه حواسم پرت شد): "دعا کن نگو کار گذشته است." یعنی نگو من تقدیرم اینه، من شانسم اینه. دعا جوری است که بساط بلا رو به هم میزند. 

در آیه ی شریفه 60 از سوره ی غافر: وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ﴿۶۰﴾  و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى‏ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى‏آیند (۶۰)

در این آیه اول به این نکته می پردازد که دعا بساط بلا و حوادث را به هم میریزد. چون می گوید دعا کنید، مرا بخوانید من مستجاب می کنم. بعد می فرماید آن ها که اهل دعا نیستند اهل عبادت نیستند.

حرف اول اینه که دعا مشکلات دنیوی و اخروی را عوض می کند.

**************

خدایا به امید تو...!