شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۷ مطلب با موضوع «شمیم مهدی :: پدرانه» ثبت شده است

۱۱مرداد

به نام خدا

سلام

********************************************

با پیش دبستانی 13 سال تحصیل در مدرسه تموم شد.

کنکور هم تموم شد

حالا هم چند هفته گذشته و استراحت کردن ها هم دیگه تقریبا تموم شده و باید به فکر باقی راه بود.

بخوام از دستاوردهای این سال ها بگم

باید از کلمه کلمه ای که از معلم ها یاد گرفتم بنویسم.

از لحظه لحظه ای که تو مدرسه گذشت.

وقتی خانواده ها تربیت بچه هاشون رو میسپرن به مدرسه ی غیر انتفاعی و دل خوش میکنن به این که مذهبی هست و درسشم خوبه و پس همه چی حله

وقتی ساعت های زیادی رو تو مدرسه و با بچه ها میگذرونی

پس دوران تحصیل قطعا مهمه...

و تاثیراتش چشم گیر

13 سال تو یه پست خلاصه نمیشه

حتی 4 سال دبیرستان هم

حتی تر همین یک سال پیش دانشگاهی

عکس ها شاید کمی سیر تحول رو نشون بدن اما تحولات روح رو هیچ کس نمیتونه دقیق و واضح نشون بده

اما شاید نوشته های فعلی من با نوشته های پیش از دبیرستان، دبیرستان، پیش از پیش دانشگاهی و در طول سال خیلی فرق کرده باشه.

تجربه ها ادم ها رو پخته تر میکنه. 

اما خدا کنه دچار توهم نکنه.

خدا کنه تو خاطرات غرق نشیم... تو حس بزرگ شدن و مستقل شدن غرق نشیم... تو لحظات نیمه ی دوم 18 سالگی غرق نشم..

این روز ها شاید بهترین وقته که ببینم اموخته های این سال ها چی برام داشته. هدفم رو چی قرار داده.

اگه تا حالا چادر سر کردن برای مدرسه اجباری بود، اگه تا حالا محصل بودن باعث میشد فکر کنم همه چیز همونه که خانواده میخوان... الان وقتشه با خودم تکلیفمو روشن کنم...

اما خدا کنه منم همون بشم که درسته...

*****************************

شناختن مردم سخته. مخصوصا اگه بخوای از روی چند تا کلمه بفهمی اون ادم تو چه عالمی سیر میکنه.

اما تلاش برای کشف روحیات و ذهنیات و تفکرات ادما جذابه و شیرین

به نظرم معلم ها، گروه جالبی برای بررسی هستن. 

و شناختن معلم های پیش دانشگاهی خیلی سخت تر. 

این خیلی قدرت میخواد که سر هر کلاسی بر اساس گروهی که باهاشون کار داری یه رفتار داشته باشی. 

برداشت هایی داشتم که کاملا مغایر برداشت های دیگرانه. 

شاید بشه واسه تک تک معلم ها هزاران جمله جمع کرد به تعداد تمام دانش اموزانشون

وبلاگ نویسی نمیتونه به درستی تقدیری باشه برای معلم ها

و حتی هدیه ها هم. 

درسته که همه دوست دارن نتیجه ی کارهاشون رو ببینن. اما به نظر من معلم های امسال بیش از این که از رتبه ها و دانشگاه ها خوش حال بشن

باید از این خوش حال بشن که یک سال با کمترین اصطکاک ها هم ادم هایی رو رشد دادن... یک رشد روحی عمیق

شاید رو در رو هیچ وقت نه فرصت داشته باشم از این بزرگواران قدردانی کنم و نه روی گفتنش رو داشته باشم.

این وبلاگ ظاهرا چیزی نیست... اما خانه ی فکری منه و برای خودم ارزشمند 

از تک تک افرادی که اسمشون رو در زیر می نویسم با تمام وجودم ممنونم؛

اقای سلطانی، اقای میراسلامی، اقای خطیبی، اقای کیوان، اقای میرخانی، اقای نادری، اقای پازوکی
خانم کاغذی، خانم طالب پور، خانم خاکباز، خانم جعفرزاده، خانم کاظمی

و سه بزرگوار که به دلایلی نمیخوام اسمشون رو اینجا بنویسم.

شاید نتونسته باشم از نظر درسی اونجوری باشم که همه انتظار داشتن. و البته میدونم که کارم اشتباه بوده و عذر خواهی هیچ وقت نمیتونه این اشتباهات رو جبران کنه. 

اما شخصا ابعاد روحیم خیلیش امسال رشد کرد... 

دنبال رتبه نبودم... و دنبال درس خوندن به خاطر رتبه و مدرک نبودم که این شد... و الا شاید بهتر میشد...

*********************************************************************

یک سال گذشت.

و من هنوز هم سر حرفم هستم که موقعیت خوبی برای ساعت ها سر و کار داشتن با نامحرم نبود...

اموزش صرف چیزی رو درست نمیکنه.

این روزها عکس های اینستا و پروفایل های تلگرام شاید نمایی از اثرات پرورش مدارسی ست که معروفند به مذهبی بودن و عالی بودن و اصلا تهرانه و این چند تا مدرسه ی مذهبیِ به قول همه فوق العاده از نظر درسی
چرا نباید روانشناسانه به مسائل نگاه کرد؟!

دانش اموزی که یک سال با فشارهای روحی فراوان میخواد بخونه برای کنکور. بهش میگن سرنوشتت با کنکوره. میگن رتبه ت تعیین میکنه تو کدوم دانشگاه و کدوم رشته میتونی تحصیل کنی. هر دانشگاهی خوب نیست. پول علف خرس نیست. و....

معلمی که میاد سر کلاس هر چقدر خوب، هر چقدر پاک، هر چقدر معتقد و مقید به تمام اداب، یک نامحرم که تو چند ماه از صبح تا شب باهاش سر و کار داری

تو فکر میکنی معلم مثل معلم های دیگه س. معلم فکر میکنه تو هم مثل تمام دانش اموز های دیگه ای

منطق همینه

اما اثر هیچ کدوم این موارد تئوری نیست...

همه هم یادشون می مونه که معلم ها مثل اقای کیوان تاکید کردن روی این که دانشگاه با مدرسه فرق داره. استاد با معلم مدرسه فرق داره.

اما

روح

شکل

گرفته

بیش از این توضیح نمیدم. اما حالا این منم از تونل پیش دانشگاهی خارج شده... حرف برای گفتن بسیاره و من سکوت میکنم. 

کسی خواست خصوصی براش توضیح میدم.

*****************

خدایا

همه ی کسایی که تو این سال ها از جون و دل برای همه مون مایه گذاشتن

ببخش... عاقبت بخیرشون کن

بهشون سلامتی و طول عمر با عزت بده

به نسلشون برکت بده

توانشون رو بیشتر کن

و به ما هم قدرت بده که دلشون رو شاد کنیم که دعای خیرشون بدرقه ی راهمون باشه

و اگر کدورتی از ما به دل دارن کاری کن که از بین بره...

--------------------

خدایا به امید تو...!

۲۰اسفند

به نام خدا

سلام

**********************************************

معلمانه:

مجلس ترحیم برای چیه؟ 

برای این که تو یادت بیفته که مرگ سراغ همه میاد

وقتی یادت بیفته قراره بری حواست به خودت هست.

این که سر خاک هم میریم برای همینه.

فکر نکنیم ما نمی میریم.

******************************

اینم اخرین کلاس دیفرانسیل سال 94...

زمان چقدر زود میگذره...

به همین اندازه عمر زود میگذره و تموم میشه...

...

*****************

خدایا به امید تو...!

۱۷بهمن

به نام خدا

سلام

************************************************

از بیانات اقای سلطانی:

همه ی ما از این دنیا میریم.

تو ایات قرآن داریم که ادما وقتی میرن اون طرف به خدا میگن

خداوندا ما رو برگردون تا یه کاری رو انجام بدیم توی دنیا.

اون کار چیه؟

اون کار انفاقه. 

میخوان برگردن به دنیا تا انفاق کنن.

حالا انفاق چیه؟

انفاق فقط کمک مالی نیست.

محبت کردن هم انفاقه.

چند تا چیزم هست که ضد انفاقه.

اقلا انفاق نمی کنید ضد انفاق هم انجام ندید.

ضد انفاق: غیبت ، تهمت ، دروغ ، سوء ظن ، بخل

.

.

واسه شما درس خوندن انفاقه.

هر چی نمره هاتون بهتر بشه پدر و مادرتون خوش حال تر میشن.

نمیگم 100 بزنین ولی هر چی بالاتر بهتر.

اولویت انفاق با بستگان درجه اوله.

درسته خواهر برادر هم بستگان درجه یک هستن ولی اول پدر و مادر

--------------------------------------------------

خدا رو شکر کنید.

شکر خدا خودش خودش شکر داره.

این که میتونین شکر کنین شکر داره.

*******************

خدایا به امید تو...!

۰۳بهمن

به نام خدا

سلام

*****************************************

اقای سلطانی امروز یه مثال جالبی زدن.

گفتن:

خدا همه کار میتونه بکنه.

میتونه کاری کنه که محلول اسیدی ph بالای 7 داشته باشه

یا میتونه تو یه ظرف 1 لیتری 2 لیتر اب قرار بده

خدا توانش رو داره

اما...

اون ظرف ظرفیت نداره.

خدا میتونه تمام علوم رو به تو بده

ولی تو ظرفیتش رو نداری.

****************************

با تمام این که کلی فکر کردم تا یادم اومد سر چی قرار بود من پست بزنم...

ولی واقعا حرف درستیه ها...

مشکل ظرفیت ماس...

ما ظرفیتمون رو ببریم بالا، ما خودمون رو اماده کنیم

خیلی چیزا حل میشه

*****************

خدایا به امید تو...!

۰۷دی

به نام خدا

سلام

************************************

صرفه جویی در مورد آموزش معنی نداره.

اگه تو کشور به جای صرفه جویی در امور آموزشی در بقیه ی امور صرفه جویی میکردن

و واسه اموزش درست خرج میکردن

مشکلاتمون بر طرف میشد.

البت نه که ادم ول خرجی کنه ها

در حد متعادل

(طبق معمول نقل به مضمون)

********************

خدایا به امید تو...!

۳۰آذر

به نام خدا

سلام

*******************************************

دیشب وقتی اساتید دور میز نشسته بودن...

وقتی چند نفر ایستاده بودن و ما معذب بودیم از نشستن...

وقتی بلند شدم تا اقایون بشینن...

وقتی استاد دستور دادن بشینین...

یه حرفی زدن خیلی مهم بود...

« نگو من معذبم. 

به خودت فکر نکن.

کاری رو بکن که دیگران رو اذیت نکنه.

به دیگران فکر کن»

خیلی حرف بودا...

در محدوده ای که میتونیم کاری انجام بدیم، اونی رو انجام بدیم که فقط رو زندگی خودمون تاثیر داشته باشه...

یعنی اون چیزی که باعث اذیت و ازار دیگران نشه...

*****************

خدایا به امید تو...!

۱۴آذر

به نام خدا

سلام

**********************************

معلمانه، جناب آقای سلطانی:

این کشیش خود را شبیه به یک شخص فقیر و بی خانمان با لباسهای ژولیده در می آورد و روزی که قرار بوده اسمش به عنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزار نفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا وارد می شود...!
خودش ماجرا را اینطور تعریف می کند:
نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم.
به خیلی ها سلام کردم ، اما فقط سه نفر از بین آن همه جمعیت جواب سلام مرا دادند!
به خیلی ها گفتم گرسنه هستم ، اما هیچکس حاضر نشد حتی یک دلار به من کمک کند!
سپس وقتی رفتم در ردیف جلو روی صندلی نشستم انتظامات کلیسا از من خواست که از آنجا بلند شوم و به صندلی های عقب تر بروم!
به هرحال وقتی اسم کشیش جدید را اعلام می کنند ،
تمام افراد حاضر در کلیسا شروع به کف زدن می کنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند می شود و با همین قیافه ای که در عکس مشاهده می کنید به قسمت جلوی کلیسا می رود.
مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم می کنند ،
عده ای هم شروع به گریه می کنند.
این مرد سخنانش را با خواندن بخشی از انجیل اینگونه آغاز می کند:
گرسنه بودم ، غذا دادید...
تشنه بودم ، آب دادید...
و سپس ادامه داد:
خیلی ها به کلیسا می روند ، اما شاگرد راستین عیسی مسیح نیستند...
خدا به دنبال دستی ست که کمک می کند ،
قلبی که محبت می کند ،
چشمی که برای دیگران نگران است ،
و پایی که برای ناتوان برداشته می شود...
خدای مهربان را که نباید فقط درآسمانها به دنبالش گشت!....
میشود خدا را در همین جا میان آدمها پیدا کرد!....
در دل کسی که امید را به زندگی نا امیدی برمیگرداند.....
درچشمان کسی که خنده را به جای غم در دلها می نشاند.....
در دستان کسی که از بزرگی و مهربانیش گره از کارخیلیها گشوده میشود.....
و درقلب و روح کسانیکه اندازه خوبیهایشان به بلندای آسمان است....
آری...خدا را میشود همه جا دید و احساس کرد...

****************

خدایا به امید تو...!

۱۴آذر

به نام خدا

سلام

*********************************

معلمانه، جناب اقای سلطانی:

شخصی ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ:

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﻭﯼ ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻟﺬﺍ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺟﻬﺖ ﮐﺴﺐ ﯾﮏ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻨﺎﻡ ( ﺭﺍﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻥ) ﺍﻋﺰﺍﻡ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﻢ:

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺧﺎﺹ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺵ ﻓﻘﻂ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﻤﺪﺕ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺟﻬﺖ ﮐﺴﺐ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺎﺟﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﮐﺴﺐ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺮﺳﻨﺪ. ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺿﻤﻦ ﺷﺮﺡ ﺭﻭﺵ ﻋﻼﺝ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺳﻠﺒﯽ ﻭ ﮐﺴﺎﻟﺖ ﻭ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺑﺠﺎﯾﺶ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺪﻥ ﻣﯿﻨﻤﻮﺩ! ﺍﻣﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﻭﯼ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺣﯿﺮﺕ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺩﺭ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻓﺠﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﻭ ﺗﺎﻭﻗﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭﯼ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺩ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﻻﻣﭙﻬﺎ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﯾﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺒﺲ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺘﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﯾﺎ ﺳﻨﮓ ﻭ ﮐﻮﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﺑﺸﺮﻁ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺠﺰ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﻢ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﯾﮏ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ , ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﯿﻢ. ﺧﻼﺻﻪ ﺗﺎ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﭙﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻣﻔﺼﻞ ﻭ ﭼﺮﺏ ﻓﺮﺍﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﺷﻜﻬﺎﻱ ﺧﻮﺷﻲ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﻫﻤﮕﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﺼﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺯ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ. ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﺮﯾﻨﺎﺕ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺛﻠﺚ ﺍﺧﯿﺮ ﺷﺐ ﻭ ﺧﻠﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺳﭙﺲ ﺁﻥ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺘﻨﺸﺎﻕ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻓﺠﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺑﺴﻮﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻓﺠﺮ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎ ﺷﺮﻭﻕ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻋﺪﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﻭ ﺫﮐﺮ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺗﻼﻭﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ. ﺁﺭﯼ: ﺩﺭ ﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﺟﻬﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﻭ ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻭ ﺍﺟﺮ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﯾﻬﺎ ﻏﺎﻓﻠﻨﺪ.

ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﻗَﻠِﻴﻼ ﻣِّﻦَ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞِ ﻣَﺎ ﻳَﻬْﺠَﻌُﻮﻥَ * ﻭَﺑِﺎﻷَﺳْﺤَﺎﺭِ ﻫُﻢْ ﻳَﺴْﺘَﻐْﻔِﺮُﻭﻥ

***********************

خدایا به امید تو...!

۰۸آذر

به نام خدا

سلام

********************************************

بعضی چیزا هست که تا تو شرایط خاص قرار نگیری به بودنشون پی نمی بری.

مثل... محبت... حتی بعضی وقتا انسانیت یا هر چیز دیگه ای که من الان به ذهنم نمیرسه.

امروز به این نتیجه رسیدم قدرت تفکیک معلمانه و پدرانه رو ندارم.

محبت فقط به ابراز احساس های لفظی نیست. 

به هدیه دادن هم نیست.

اون چیزی که تو ارتباط با ادم ها برای من مهمه و تو ذهنم می مونه اون حرفیه که از سر خیرخواهی میگن

یا گفتن یه تجربه. انتقال یه فکر و ایده

من به خاطر تک تک این مطالبی که ادما خواسته یا ناخواسته بهم منتقل میکنن ته دلم نسبت بهشون محبت دارم.

محبتی که از دید خودم هم مخفی می مونه.

و واقعا ازشون ممنونم...

و حتما به خاطر این که خدا همچین افرادی رو سر راهم قرار میده شکر میکنم.

**********************************

معلمانه:

شماها مثل ماشین کوکی می مونین. 

وقتی کوکتون میکنن یه مدت حرکت میکنین و دوباره خاموش میشین.

مدل ادما با هم فرق میکنه.

یکی با چک کوک میشه یکی هم با افرین و بارک الله.

باید خودتون برین دنبال چک. چند وقت یه بار خودتونو کوک کنین.

-----------------------------------------------------

معلمانه:

این فقط دانش اموز ها نیستن که از معلم یاد میگیرن.

هر دانش اموزی در نوع خودش باعث رشد ما هم میشه.

وقتی من بخوام یه نفر رو اماده کنم واسه رتبه ی فلان کنکور شدن قطعا خودم هم بیشتر فکر میکنم

راه های مختلفی پیدا میکنم و برای بزرگ کردن اون خودم هم بزرگ میشم.

*********************************************

میدونم یه روزی میرسه دلم برای این لحظات تنگ میشه...

واسه این شوخی ها...

واسه این حرف های پر مغزی که گاهی وقتا سرسری ازشون میگذریم...

***********************

خدایا

تمام کسایی که به هر نحوی به دیگران نکات مثبت اموزش میدن رو عاقبت بخیر کن...

سالم باشن و موفق...

علی الخصوص معلمای خودمون...

به ما هم توفیق بده درست از محضرشون استفاده کنیم و احترامشون رو حفظ کنیم...

کمکمون کن آزرده خاطرشون نکنیم و به حد خودمون راضیشون کنیم

و همون جوری که اون ها باعث رشد ما میشن ما هم باعث رشدشون بشیم...

---------------------------

خدایا به امید تو...!

۲۵مرداد

به نام خدا

سلام

*********************************

اول از همه عیدتون مبارک.

روز دختر خانومای عزیز هم مبارک باشه :)

ان شاءالله همگی محب و پیرو حضرت فاطمه زهرا -سلام الله- علیها باشین 

************************************************

اما بعد؛

باید یه بار دیگه یاداوری کنم که لزوما ادم نباید تو کلاس دینی درس دین بگیره

چه بسا تو کلاسای دیگه که هیچ ربطی هم در ظاهر به دین و ایمان نداره خیلی بهتر به خدا برسی.

میدونی حرف اینه که اون چیزی اثر داره که باور قلبی پشتش باشه.

اون عرفان عملیه کار خودشو میکنه 

:)

**************************

معلمانه:

حدیث داریم روز قیامت ازت سوال میشه. از جوونیت، از نمازت، از وقتت. 

چون ما به قیامت اعتقاد داریم پس باید از الان یه جوابی واسه اون روز داشته باشیم.

پس از الان باید واسه ش تلاش کنیم.

این نیست که حالا من دعوا کنم یا نه که تو بخوای کاری رو از ترس من انجام بدی یا نه.

تا حالا شده بشنوین یارای امیرالمومنین -علیه السلام- بی عرضه بودن؟!

نه همیشه شنیدیم شجاع بودن. بزرگ مرد بودن! مرد نه به عنوان جنسیتا به عنوان ایستادگی.

رسیدن به هر چیزی سختی داره. واسه بد شدن هم ادم باید زحمت بکشه.

چنگیز که شد چنگیز خان مدت ها تلاش کرد. درسته بد بود اما تلاش کرد.

نمیشه بشینی یه گوشه و بگی هر چی شد، شد انتظارم داشته باشی که خوب بشی یا بد بشی.

ما واسه چی میایم مدرسه؟ اینو باید بدونیم.

تربیت شما با من نیست. پدر و مادر تربیتتون کردن حالا من اینجا فقط نقش هدایت کردن رو دارم.

باید ببینی اونی که داره تربیتت میکنه ازت چی میخواد.

داری تربیت میشی واسه کی؟ واسه پدر مادر؟ نه. واسه معلم؟ نه.

داری تربیت میشی واسه امامت.

امام ادم بی عرض نمیخواد. ادم منظم میخواد.

راهکار عملی چیه؟

اوصیکم بتقوا الله و نظم امرکم

این حرف من نیستا! حرف حضرت علی ه -علیه السلام-.

تقوا یعنی هر چی گفتن بگو چشم.

تقوای درسی داشته باش.

یا مشاور رو قبول داری یا نداری. یا مدرسه رو قبول داری یا نداری.

اگه داری هر چی میگن بگو چشم. میگن بکن بگو چشم میگن نکن بگو چشم.

دیگه چون و چرا نکن.

دو تا چیزم میگم خودم بهش رسیدم.

دو تا چیز رو خیلی حواست بهشون باشه. با اینا خوب بشی همه چیزت درست میشه.

اول نماز دوم مادر. رابطه ت با این دو تا خوب شد مشکلاتت حله.

امروز اول ماهه. از امروز قرار بذارین 40 روز تا شب عرفه حواستون به این دو تا باشه.

نه که معامله کنین با خدا که خدایا ببین من این کارو میکنم به شرطی که تو هم جواب بدی. وگرنه بعدش دیگه ول میکنم میرم!

عمل کنین نتیجه ش رو می بینین

---------------------------------------------------

دوست داشتن که لزوما در مورد شخص نیست...

اون چیزی که از ادما می مونه فکر و عقیده شونه...

و من چه لذتی میبرم از بودن سر کلاس معلمی که افق دیدش سربازیه...

ته تهش چیز دیگه ای رو میخواد و یاد میده...

********************

خدایا

کمک کن قدر این معلمایی که واقعا نعمتن رو بدونیم...

قدر این لحظات...

------------------------

خدایا به امید تو...!