شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۰ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

۲۳مرداد

به نام خدا

سلام

****************************

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید

کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید

که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان

چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا

بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید

چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

خموشید خموشید خموشی دم مرگست

هم از زندگی است اینک زخاموش نفیرید

*****************

خدایا به امید تو...!

۲۶خرداد

به نام خدا

سلام

******************************************

اینجا جا داره که بگیم:

ماشاءالله حزب الله

*************************

شهدا پیامی اورده اند.

این جمعیت با این عظمت هم یه چیزی رو نشون میدن.

ما به هر قیمتی مذاکره نمی کنیم!

آب خوردنمون به تحریما بستگی نداره!

با تحریم ها هم اقتدارمون رو حفظ می کنیم!

تا کور شود هر آن که نتواند دید!!

***************

خدایا به امید تو...!

۲۶خرداد

به نام خدا

سلام

*****************************************

270 شهید

270 عزیز زنده 

که هوای تهران رو معطر کردن...

این جمعیت عظیم، از هر قشری، اومده بودن واسه ارمان هاشون...

امیدوار کننده بود...

امید به این که هنوز ادما همه چیز رو فراموش نکردن...

هنوز مردم یادشون نرفته...

درسته گرم بود...

تشنه بودیم...

خسته شدیم...

ولی همه ی این ادما که حال ما رو داشتن

مطمئنم با عشق اومده بودن..

چیزی که همه رو تو این هوا کنار هم جمع کرد شاید واسه همه کس قابل درک نباشه...

اما من با تمام وجود لمسش کردم...

شیرین بود..

لذت بخش...

*******************************

شهید گمنام سلام...

اونی که نیاز به دعا داره ماییم...

اگه شما بودین اقا رو تنها نمیذاشتین...

پس دعا کنین ما هم تنها نذاریم...

دعا کنین باعث شادیشون بشیم...

دعا کنین اقتدار کشور و ملت رو حفظ کنیم...

دعا کنید اون چیزی که شما با جونتون حفظ کردید ما هم حفظ کنیم...

سخت به دعاتون محتاجیم...

*******************************************

یه مادر که عکس بچه ش رو روی دست گرفته بود...

چقد اذیت شد وقتی باهاش مصاحبه می کردن...

دوست داشت بچه ش هم بین این ها باشه...

شایدم باشه... معلوم نیست...

کی میدونه...

چقد سخته...

من جاشون نبودم...

من پدر داشتم... برادر داشتم...

اما دردم گرفت...

...

*************

خدایا به امید تو...!

۱۸فروردين

به نام خدا

سلام

*****************************************

امروز روز شهادت شهید ولی الله چراغچی مسجدی، قائم مقام فرمانده لشگر 5 نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) است.

اشنایی من با ایشون بر می گرده به کتاب سه گانه ای برای یگانه (++)

مزارشون توی بهشت رضا قطعه ی شهدا کنار مزار شهید برونسیه.

(یعنی من بخوام ادرس بدم میشه روبه روی قطعه ای که شهید شوشتری و میرزا جوادآقای تهرانی دفن هستن)

از صبح داشتم فکر میکردم چه پستی میشه زد؛ الان یه بخشی از خاطراتشون رو پیدا کردم واسه این ایام خوبه.

شهید ولی الله چراغچی

تا اون جایی که یادمه ایشون معلم قرآن بودن

و من کلا یه علاقه ی خاصی به معلمین قرآن دارم.

*******************

خدایا

توفیق بده راه شهدا رو ادامه بدیم..

-----------------

خدایا به امید تو...!

۱۷دی

به نام خدا

سلام

*****************************

مرد رویاها

نویسنده: سید مهدی شجاعی

انتشارات نیستان

525 صفحه

قیمت: 25هزار تومان

**************************************

نمیدونم از چی کتاب میشه شروع کرد و گفت.

فیلم نامه ای بود درباره ی شهید دکتر مصطفی چمران

من به شخصه خیلی از مطالب این کتاب رو نمیدونستم.

این که در امریکا چه فعالیت های سیاسی انجام دادن، اینکه چطور ازدواج کردن، چطور به مصر رفتن و بعدها به لبنان، چطور با امام موسی صدر آشنا شدن و...

یه بخشی از تاریخ بود که من ازش بی خبر بودم...

مخصوصا بخش لبنان!

ظلم هایی که به شیعیان لبنان شده بود، قتل عام مردم نبعه...

به طور تمام کمال دشمن شناسی ضعیف اون ها رو نشون میداد و تلاش هایی که امام موسی صدر و شهید چمران و دوستانشون کردن هر چند اون احزاب عقلشون سر جاش نیومد...

خوندن اون صحنه ها دردناک بود...

وقتی کسی به خاطر فقر هر کاری بکنه... وقتی برای نجات جونش هر کاری بکنه... وقتی برای حفظ پاکیش خودشو آتش بزنه... وقتی...

واقعا نمیدونم چی میشه گفت... ما (خودمو میگم) واسه شیعه بودن و موندن کار خاصی نکردیم...

به خاطر شیعه بودنمون خطری تهدیدمون نکرده... به خاطرش تیر نخوردیم... زیر گلوله نبودیم...

اونا کجا و ما کجا...!

*****************************

میتونم یه بخشایی از اخراش بذارم...

از اون قسمتای دردناکش...

اما فقط به این دلیل که کتاب در مورد شهید چمرانه یه بخشش رو میذارم که دقیقا مربوط به خودشونه.

یه بخشش که الگوی ایشون رو مشخص میکنه...

دوست داشتین تو ادامه مطلب بخونینش.

*****************

خدایا..

کمک کن شیعه بودنمون اسمی نباشه...

نکنه یه وقت خون این شهدا رو پایمال کنیم...؟!!

-----------------

خدایا به امید تو...!

۲۵تیر

به نام خدا

سلام

*************************

با نام خدای محمد (ص) و علی (ع) و به نام خدای حسین (ع) و بزرگ مرد زمان خمینی، سخنم را آغاز می کنم. پروردگارا تو شاهدی که ما برای رضای تو می جنگیم و برای رضای تو است که از شهرمان و از پدر و مادر و وابستگی هایمان به دنیا بریده ایم و مشتاقانه به سوی تو آمده ایم. پس تو را به خمینی قسم یاری مان کن؛ پروردگارا! تو را شکر می گویم و از تو سپاسگذارم که افتخار جنگ با لشگر کفر را به ما دادی و این افتخاری است بزرگ. حسین (ع) بی یاور و تنها و متکی به تو به میدان آمد.
یزیدیان بسیارند و امیدشان به بسیاری لشگر و حسین (ع) فریاد می زند: هل من ناصر ینصرنی و کسی نیست که به یاری اش برود. اکنون وقت آن است که ندای سرور شهیدان را لبیک گفته و بسویش پر کشیم. حسین (ع) جان! تو می دانی که ما هم از مرگ باکی نداریم و مرگ در نظر ما هم مرگ نیست، فنای جسم است و آغاز هستی.

مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز او عمری ستانم جاودان
او ز من جسمی ستاند رنگ رنگ

مردم ! بدانید و آگاه باشید که در مکتب ما شهادت مرگی نیست که دشمن بر ما تحمیل کند، شهادت مرگ دلخواهی است که مبارز مجاهد و مومن با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب می کند و این آخرین پیام هر شهید است که همیشه راه حسین (ع) باقی است و یزیدیان بر فنا.
محرم مجسم اینجاست، عاشورای ثانی اینجاست، کربلای حسین اینجاست و یزیدیان آمده اند که فساد را رواج داده؛ اسلام محمدیان را نابود کنند اما غافل از این که یاران حسین (ع) اینجا نیز آماده اند تا آخرین قطره خونشان را فدا کنند و مانع از این شوند که کفار در شهر های اسلامیمان نفوذ کنند و خدا نیز مثل همیشه یارشان است و ما می جنگیم با آنان که با حسین (ع) جنگیدند و می کشیم کسانی را که حسین (ع) را کشتند و کشته می شویم همان گونه که حسین (ع) و یارانش کشته شدند و پیروز به همان ترتیب که حسین (ع) پیروز شد.
 

پدر و مادر عزیز و مهربانم، با غرور و سر بلند باشید زیرا فرزندی را که تحویل جامعه دادید، راهش راه حسین (ع ) و سر نوشتش سر نوشت حسین (ع) و یارانش است. مادر، در سوگ من اشک مریز و در غم از دست دادنم گریه نکن. زیرا همان طور که قبلا چندین بار گفته ام من متعلق به شما نیستم، امانتی هستم که خدا به شما داده و سپس آن را از شما پس گرفته است. پس نباید در غم از دست دادن چیزی که متعلق به شما نبوده ناراحت باشید. پدر و مادر خوبم! بدانید که اگر مرگ من در پیشگاه خدا شهادت محسوب می شود هم اکنون جایگاه والایی دارم و در کنار کسانی هستم که از شما نیست و به من دلسوزترند. مادر جان! یادت باشد که فرزندت مشتاق مرگ بود و از مرگ هراسی نداشت و آگاهانه به استقبال آن رفت و مرگ با عزت را بر زندگی پر ذلت ترجیح می داد. پدر و مادر می دانم که در زندگی زحمات زیادی را به خاطر من متحمل شدید تا من در زندگی سعادتمند شوم. بدانید که اکنون من خوشحال و سعادتمندم و شما به آرزویتان رسیده اید و اگر خوشی مرا می خواهید نباید در نبودن من اشک بریزید و غمگین باشید. شما باید به خود ببالید که فرزندتان به قلب دشمن زده و با خونش بر شمشیر تیز دشمن پیروز شد. ای کسانی که از مرگ می هراسید قبول که مرگ حق است و ما نباید یک عمر از یک لحظه کوتاه که اسمش مرگ است بترسیم و بنشینیم تا آن مرگ به سراغمان بیاید بلکه باید به پیشوازش برویم.


حسین (ع) بزرگ سرور آزادگان و این راهنمای شهادت می فرماید: زندگی عقیده است و جهاد راه آن، من نیز از زمان انقلاب به رهبری روحانیت مبارز و متعهد و در صدر آن امام عزیزمان که جانم فدایش – عقیده ام را در زندگی انتخاب کردم و در راه رسیدن به هدفم جنگیدم و این افتخاری است برای من که در راه نیل به مقصودم کشته بشوم. شما ای دوستان به جسمم نیندیشید که بی جان در زیر خروارها خاک مدفون شده. به روحم فکر کنید که اکنون کجاست و با چه کسانی محشور شده.
محمد رضا برادر مومنم
تو تنها وارث اسلحه من هستی، نگذار که اسلحه ام از دستم بیفتد. آن را برگیر و بر علیه طاغوتیان و کفار بکار گیر. سعی کن در زندکی کسی را از خودت نرنجانی. به روی پاهایت استوار بایست و مغزت را در اختیار خدا قرار بده و اسلحه ات در راهش جهاد کن. برادر، هیچ وقت فکر نکن که من مرده و از بین رفته ام، من همیشه با تو هستم و در نزد خدا روزی می خورم، همانگونه که خدا می فرماید:
ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عنده ربهم یرزقون.
سعی کن در زندگی زیر بار ظلم نروی و همیشه بر علیه ظلم و جور ظالمان به رهبری ابر مرد تاریخمان خمینی بزرگ بجنگی، برادرم از من به تو یادگار، این مرد خدا را تنها مگذار که درد محرومان را می گوید و رنج مظلومان را بیان می کند. بیشتر قرآن بخوان و سعی کن به احکام عمل کنی در زندگی کاری کن که همیشه باعث افتخار پدر و مادرمان باشی و آنها را از خودت ناراضی نکنی که رضای خدا در رضای آنهاست.
و زهرا خواهرم:
تو نیز زینب گونه و با منطق در تحمل سختیها و مصائب روزگار بکوش و گریه و شیون سر نده که مرا ناراحت می کنی. مادرمان را دلداری بده و نگذار که به فکر جسم من باشد. جسم من فانی است ولی روح است که جاودانه است.
خواهرم: حجابت را حفظ کن زیرا:
زنی که همه جا را می بیند و خود دیده نمی شود، خود محرومیتی را بر استعمار تحمیل کرده است و زینب (س) نیز چنین بود. فریاد حق طلبانه ات هرگز خاموش نمی شود. هر وقت که دلت برایم تنگ شد سوره واقعه را بخوان. از طرف من از تمامی فامیل حلالیت بخواه و از آنها بخواه که حامی اماممان درتمام عمر باشند و از دولت مکتبی برادر رجایی حمایت و پشتیبانی کنید زیرا اینان هستند که درد محرومان جامعه را می دانند و برای رضای خدا کار می کنند. از طرف من به فامیلمان بگو شاید به صورت ظاهر روحانیت مبارز و برادر مکتبی و همراهانش در دنیا دارای طرفداری کمتری باشند ولی ای کاش می توانستید از شهدای به خون خفته ایران نیز نظر خواهی می کردید، آن وقت بود که به حقانیت این امام و این روحانیت و این برادر عزیز (رجایی) پی می بردید و مریدش می شدید.

برادران و خواهران مومن و مسلمان! سعی کنید به شعارهایی که در خانه هایتان می دهید جامه عمل بپوشانید و نظاره گر و تماشاچی نباشید. خداوند در قرآن رو به روی رسولش می فرماید: ای پیغمبر، به یارانت بگو غیر از دو نیکی چه چیزی از ما انتظار دارید؛ یا پیروز می شوید و یا شهید که در هر صورت پیروزی با شماست و شما برنده نهایی هستید. ما نیز در این جنگ با رهبری خمینی بزرگ و یاری خدا حتما پیروزیم اگر چه کشته شویم.
پدر عزیزم از مقدار پولی که نزد تو می باشد 1000 ریال به شهریار و 150000 ریال به حسین این برادر عزیزم که همیشه و تا پایان عمر یارم بوده بدهید و بقیه را هر طور صلاح می دانید، خرج کنید. مراسم خیلی مختصری برایم بگیرید و فکر کنید که برایم عروسی گرفته اید. شادی کنید تا روحم شاد شود.
از دوستان و آشنایان و فامیل و هر کسی که در مدت عمر کوتاهم به نحوی به آنها از سوی من ضرری رسیده حلالیت بخواهید و دوستانم را دوست بدارید، زیرا که برایم یاران خوبی بودند. به همرزمانم به دیده فرزند بنگرید و هیچگاه کسی را در مرگ من مقصر ندانید.


والسلام
بیاد همیشگی شما علیرضا موحد دانش
2/ 1/ 1360

********************

شادی روح حضرت امام -رحمة الله علیه- و شهدای بزرگوار اسلام صلوات..

-----------------

خدایا به امید تو...!

۲۵تیر

به نام خدا

سلام

*********************************

دوست شهید

دوست شهید

***********************

خدایا به امید تو...!

۱۶تیر

به نام خدا

سلام

**********************************

شعری که توی ادامه ی مطلب میذارم از اقای علی معلم دامغانی هست.

و توی البوم نینوا2 اقای سراج هم خونده شده

خودم خیلی دوسش دارم.
ببخشید که طولانیه.
****************
خدایا به امید تو..!

۱۸بهمن

به نام خدا

سلام

*****************************

امروز اقای خاتمی توی برنامه ی عطر انتظار صحبت میکردن.

گفتن همه مون باید شکر به جا بیاریم علی الخصوص جوونا!

چند تا دلیل ذکر کردن که به خاطرش باید خدا رو شکر کنیم که همه شو درست یادم نیست. اما یکیش که برای خودم خیلی مهم بود رو میگم.

گفتن باید شکر کنیم که ولی فقیه داریم. انقلاب بدون رهبر مذهبی به سرانجام نمیرسه.

نمونه اش همین کشور های بیداری اسلامی، اگه ولی فقیه داشتن، اگه رهبر مذهبی داشتن به نتیجه میرسیدن.

زمان محمدرضا خیلیا علیهش قیام کردن، لیبرال ها، دموکرات ها اما محمدرضا یک ذره نترسید.

وقتی مردم قیام کردن به رهبری امام خمینی -رحمة الله علیه- امام مرجع تقلید بودن. روحانی بودن، نماینده ی اسلام بودن!

محمدرضا ترسید چون میدونست با اسلام نمیتونه مقابله کنه! و نتونست!

اگه این انقلاب تا اینجا سر پا مونده به خاطر امام و آقا بوده.

گفتن شکرش اینه که در صحنه باشیم! شکرش اینه که دفاع کنیم از این انقلاب، از رهبری! شکرش اینه که راهپیمایی 22 بهمن پرشور تر از هر سال باشه!

---------------------------------------------

دوستامو نمیدونم ولی من اولین بارم نیست که این مطلب رو میشنوم.

اون زمانی که تونس شلوغ شد، مصر شلوغ شد، بحرین شلوغ شد، عربستان بهم ریخت، همش همین بحث بود.

ما داریم توی این کشور زندگی میکنیم. با ارامش، با امنیت، با ازادی.

داریم به راحتی درس میخونیم، به راحتی حجابمون رو رعایت میکنیم، به راحتی توی این خیابونا رفت و امد میکنیم.

زندگی خوب، خونه ی خوب، مدرسه ی خوب، دوستان خوب.

خیلی زور داره که بگیم اینجا مگه چی داره؟! ولکن بیا بریم اونور! همه چیز خوبه، همه چیز برات اماده اس!

خیلی زور داره!

اون همه ادم از جونشون گذشتن تا این انقلاب به نتیجه برسه، خیلیا شهید شدن، خیلیا جانباز شدن که ماها الان نگران هیچی نباشیم!

خیلی بده بخوایم بگیم مگه کسی مجبورشون کرده بود؟! ما که ازشون نخواستیم! میخواستن نرن! میخواستن بمونن و زندگی کنن!

خیلی بده!

بین این شهدا کم نبودن شهدایی که مسلمون نبودن. نه فقط به خاطر اسلام، که به خاطر انسانیت رفتن.

همونایی که دم از ازادی و حقوق بشر میزنن برا کشورشون اهمیت قائلن! اگه کسی بخواد ازادیشونو ازشون بگیره، بخواد کشورشونو ازشون بگیره باهاش مقابله میکنن!

منی که شب با خیال راحت سرمو رو بالش میذارم صبح  با خیال راحت میرم مدرسه و راحت زندگیمو میکنم بدون هیچ نگرانی، 

باید یادم باشه کسایی هستن که هر لحظه نگران این کشورن. دارن تلاش میکنن برای ارامش من.

و یادم باشه دشمنانی هم هستن که هر لحظه در فکر اینن که چجوری منو از کشورم جدا کنن، چجوری اسلام رو ازم بگیرن، چجوری ارامشمو ازم بگیرن!

نباید دشمن رو دست کم گرفت! توهم نیست! خیال باطل نیست! 

یه حقیقته همیشه در عین این که دوستانی هستند دشمنانی هم هستن!

******************************

خدایا کمک کن محب وطنمون باشیم!

کمک کن محب دینمون باشیم!

کمک کن قدردان کسایی باشیم که زحمت میکشن تا ما راحت باشیم!

کمک کن جوری زندگی کنیم که خستگیشون از بین بره!

کمک کن جوری بزرگ بشیم و خدمت کنیم که پاسخ زحماتشون باشه!

کمک کن اون جوری باشیم که امام و شهدا دوست داشتن!

اونی باشیم که باید!

------------------------

خدایا به امید تو...!

۲۴آذر

به نام خدا

سلام

***********************************

دل من تو حق داری از بودن در میان آنانی که دیروز را فراموش کرده اند بنالی!

حق داری مرا با گذشته ام مقایسه کنی و  تفاوت هایم را به رخم بکشی و به من، که گاهی از دست تو کلافه می شوم به صراحت بگویی که این در قرارمان نبود!

من می دانم ، می دانم که باید مروری بر آرزو هایم داشته باشم . آن ها که حالا به عنوان کاغذ باطله در ته دفتر خانه ی مغزم استفاده می شوند.

می دانم بد قول شده ام ، دیگر حتی روز های تعطیل هم وقت ندارم به دیدنت بیایم تا با هم سری به باغچه ی معرفت بزنیم!

می دانم آن قدر تجدید آورده ام که باید دوباره پشت نیمکت های کلاس اول بنشینم و باز صدها بار بر تخته سیاه دلم بنویسم بابا جان داد!

دل من! چه قدر گریه های پنهانی شیرین بود. آن ها که باعث شد من و تو یک بار پا به سرزمین نور بگذاریم و از آن به بعد ...

یادت هست همیشه می گفتی زندگی یک جاده است ، جاده ای خشک . اما تو صاحب این جاده ای. می توانی آبادش کنی ، می توانی در کنارش شهر بسازی. همیشه برایم ار یک شهر نورانی می گفتی . می گفتی شک ندارم همه ی انسان ها اگر بخواهند می توانند یک شهر نور برای خود بسازند.

دل من ! آمده ام دوباره مثل گذشته ها با هم سری به شهر نور بزنیم.

همان جا که آدم هایش همیشه زنده هستند . همان جا که لاله زار است ، همان جا که همیشه شهدا را می دیدیم. می دانم شهدا از من دلگیرند.

دوست دارم باز بگویی تا سرزمین نور راهی نیست . چشمانت را ببند می خواهیم جایی برویم که از دود و آهن و سیمان خبری نیست. می خواهیم جایی برویم که دیگر از بوی نا مانوس ادوکلن ها خبری نیست. دیگر از صدای بوق ماشین ها و هیاهوی آدم ها خبری نیست و...

آن قدر  عطر آن جا مستم می کند که نمی توانم و نمی خواهم که چشمانم را باز کنم. می ترسم ، می ترسم این ها همه خواب باشند و اگر چشمانم را بازکنم دیگر در این شهر نباشم.

دل من یعنی می شود که روزی من هم پای در شهر نور بگذارم؟!

آیا شهدا مرا به جمع خود راه می دهند؟

ای کاش....

**********************

خدایا به امید تو..!