مطالعه نشود!
شاید اگه هیچ وقت فکر ازدواج به ذهنم خطور نمیکرد
هیچ وقت هم خیلی از اتفاقا نمی افتاد!
اون وقت شاید هیچ وقت به این فکر نمی افتادم که میشه جایی دور از خانواده یعنی یه شهر دیگه زندگی کرد.
شاید به این فکر نمی افتادم که میشه با کسی ازدواج کرد که با خانواده اش یه جورایی فرق میکنه!
شاید خیلی کارارو انجام نمیدادم
شاید خیلی چیزارو نمی فهمیدم!
شاید خیلی فکرای دیگرو نمی کردم!
---------------
ولی هر چه قدر هم از این شایدها و اگرها بگویم
زندگیم عوض نمیشه!
هیچ چیز به جای اولش بر نمیگیرده!
فکرا عوض نمیشه!
نظرات تغییر نمیکنه!
به بعضی فکرای قدیمم که فکر میکنم
ترس برم میداره!
از این که چقد فکرای دو سه سال پیشم
با فکرهای این یک سالم فرق میکنه!
یه جور تناقض اساسی!
البته نه اساسی اساسی
ولی خب با هم خیلی فرق دارن!
چیزایی که دوست داشتم
کارایی که دلم میخواست انجام بدم!
تصویر سازی هایی که از اینده ام کرده بودم!
******************************
بماند...!
شاید یه سال دیگه هم بیام بگم فکرام عوض شده
کی میدونه!
اصلا شاید همین فردا مردم!
بعد دیگه فکری برام نمیمونه!
----------------
خدایا
خودت هدایتم کن!
اهدنا الصراط المستقیم
----------------------------------
دعام کنین!
***************
خدایا به امید تو..!