شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

عشق بی ریا

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۵۲ ب.ظ

به نام خدا

سلام

************************

مردم، خصوصا روستاییان، امام را از صمیم دل دوست داشتند. روزی یکی از دوستان پاسدارم، به نام راضی حمیداوی که از پاسدار های قدیمی خوزستان بود، برای من گفت:

در غرب رودخانه ی کارون، تانک های عراقی را شناسایی کردیم و موقعیت دشمن و محل استقرار تانک ها را به مقر اطلاع دادیم. قرار شد هلی کوپتری از بالای رودخانه بیاید و در ارتفاع کم روی بستر رودخانه حرکت کند و خود را به تانک های دشمن برساند و آن ها را نابود کند. دو هلی کوپتر آمدند و پس از عبور از طول رودخانه، دشمن را غافل گیر کردند و تانک ها و نفربرهای عراقی  را زدند و نابود کدند. در حین درگیری، یکی از هلی کوپتر های ما مورد هدف قرار گرفت، آتش گرفت و سقوط کرد. من و سید سعد حسینی شاهد ماجرا بودیم. تا هلی کوپتر سقوط کرد، به رودخانه زدیم و خلبان و کمک خلبان را که خوشبختانه زنده مانده بودند، از آب گرفتیم و نجات دادیم. عده ای زن و دختر برای لباس و ظرف شویی کنار رودخانه بودند و ناباورانه به سقوط هلی کوپتر نگاه می کردند. همگی ترسیدند و جیغ کشیدند و فرار کردند. سرنشینان هلی کوپتر را که نجات دادیم، به طرف زن ها رفتیم و گفتیم که آن ها را نجات داده ایم.

در میان زن ها، پیرزنی نا آرامی می کرد و گریه اش قطع نمی شد. به او گفتیم:

- ننه، خلبان را نجات دادیم. گریه نکن.

پیرزن به عربی گفت:

- من دلم برای هلی کوپتر سید می سوزد که سوخت و افتاد تو آب. سید گناه دارد. مگر سید چقدر پول دارد که بتواند این هلی کوپتر را بخرد.

منظورش از «سید»، امام خمینی بود.

کتاب پنهان زیر باران، خاطرات سردار علی ناصری / صص 53 و 54

-----------------------------------------------

شمیم نگاشت:

به واقع ایمان و اعتقاد خیلی از آدم ها که شاید در بطن خیلی ماجراها نباشند، بیشتر از آنان است که در تمام اتفاقات حضور دارند. 

آری، عشق به ولی فقیه را باید از همین زن روستایی آموخت.

پایتخت نشینی ملاک برتری نیست. کما این که می بینیم پایتخت نشین ها دچار چه معضلاتی شده اند؛ اعم از مادی و معنوی و فرهنگی و اجتماعی و... .

نه فقط ولایت فقیه را که بسیاری از پایبندی ها را باید از مردمان ساده (از دید ما) آموخت که باطنشان پاک است و روحی بزرگ دارند. 

و اصلا به بیان اسلام همه ی انسان ها یکی اند و ملاک برتریشان تقوی است که با این تعاریف همین مردمان سروران مایند.

×××××

خدایا، کمک کن تا از آنان درس بگیریم!

***************

خدایا به امید تو...!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی