هدیه ی مور به بارگاه سلطان کرم
به نام خدا
سلام
****************************
توصیف یک بزرگ زبان و قلم توانا میخواهد.
و این قلم توان گفتن از امام ندارد...
هر چه هم اگر بوده تا به حال لطف خود اقا بوده و بس
آقا؛ مگر نه این که شما ضامن آهو شدید؟
خود واقفم بر کوچکیم و تقصیراتم. اما.. امام رئوف شمایید و من محتاج نگاه و ضمانتتان
اقا نیم نگاهی، گوشه ی چشمی...
مولا جان؛
می دانم کوتاهی کرده ام در شکر نعمت وجودیتان
کم گذاشته ام در یاداوریتان
دور مانده ام از منشتان
حالا امده ام مثل گذشته کرم کنید و ببخشید
امده ام سفارش کنید
شنیده ام که رئوف، مهربان بیش از تصور من است
پس اقا، دلم قطره ای از دریای بی کران مهر و عطوفت شما را طلب میکند.
تشنه امده ام.
کشکول گداییم رها کرده ام به امید گرفتن بیش از ظرفیت...
به امید وسعت، به امید گشایش
شان شما اجل از خط خطی های من
کنیزکی بیش نیستم...
مورم و توان بیش از این نداشتم...
شما و لطف و کرامتتان
****************************************
مگر می شود خواهر کریم باشی و کریمه نباشی؟!
مگر می شود خون مادر در رگ هایت جاری باشد و حرمت عطر مادر نداشته باشد؟!
مگر می شود بنت الامام باشی و دل مهربان نداشته باشی؟!
بانو جان؛
می شود لحظه ای کرم کنید و لباس خادمی بر تنمان بکشانید..
شود که گوشه ی چشمی به ما کنید..
شما که محبوبه ی محبوب مایید؛
شود که کرامتی کنید و دستی بر سرمان بکشید..
دعایی، توجهی، عنایتی..
خانم؛
چشم امیدمان به شفاعت شماست
امده ایم که دلمان را پاک کنید و نشاطی الهی بدهیدمان
*******************
خدایا
رهبری دادیمان که راهنمای خوبی است.
چراغ می گیرد و تنهامان نمی گذارد در این روزگار سیاهی
دستمان میگیرد که اماده شویم برای سربازی مولا
هم شکرت به یمن وجودش هم خواهش برای سلامتیش
------------------
خدایا به امید تو...!