احساسات یک کتاب خوار
به نام خدا
سلام
***************************************
وجه تسمیه ی پست: احساسات که کاملا معلومه یعنی چی.
کتاب خوار هم لقبیه که دوستم بهم داده به جهت میزان مطالعات بالام که البته این نظام آموزشی متعالی (!!!) خرابش کرده!!
**************************
عرضم به حضور انورتون که جاتون سبز رفتیم یه کتاب فروشی
آی من کیف کردم!
اصن عالی بود... محشر
هم جاش خیلی باحال بود اب و هوای خوب، مدل ساختمونشون خیلی به کتاب فروشی میخورد
اما کتاباشون خیلی خوب بود همه مسئولینش مث خودمون بودن.
اصلا یک شور و شعفی بهم دست داده غیر قابل توصیف!
اگه اون اِن تومن کتابی که از نمایشگاه خریده بودم رو خونده بودم الان باز کتاب فروشیشونو درو میکردم
اما متاسفانه هر چی میکشیم از دست این درس و مدرسه س که نمیذاره ما در کتاب ها غوطه ور باشیم!
و در نتیجه صرفا برای عید غدیر کتاب انتخاب کردم البته اونم تمام کتابای معرفی شده شون رو خریدم ولی از اون همه فقط دوتاش عیدیه. بله!!
بعد از این که اومدیم بیرون به مادر محترم گفتم ادم لذت میبره پولش میره تو جیب انسان های خوب :)
------------------------------------------------------------
و اما در باب نتیجه گیری اخلاقی؛
تصمیم گرفتیم پیشنهاد بدیم برادران گرام بیان همینجا یه دفتر بزنن از همین کارای فرهنگی این مدلی انجام بدن
که هم میشه رو فروش کتاب فکر کرد هم رو کتابخونه که دومیش به نظرم بهتره.
خودم هم حاضرم به شخصه در این امر همراهیشون کنم.
تازه در حلال بودن درامدش هم شک و شبهه کمتره نسبت به مشاغل روز...
تا ببینیم چقدر این حرفا و فکرا به عمل میرسه.
***********************
الحمدلله علی کل نعمة
اهدنا الصراط المستقیم
------------------------
خدایا به امید تو...!