شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

اینک شوکران 4، شهید محمد علی رنجبر

جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ب.ظ

به نام خدا

سلام

*******************************

اینک شوکران4، محمد علی رنجبر به روایت همسر شهید

زهره شریعتی

انتشارات روایت فتح

95 صفحه

قیمت: 3هزار تومان

**************************************

کتابای واقعی کم نخوندم. یعنی کتابایی که زندگی واقعی رو نشون بدن، نه رمان که به هر حال نویسنده یه قسمتاییش رو به میل خودش تغییر میده یا اصلا همه ش رو از ذهن خودش میسازه.

تو تمام این کتاب ها تا این حد حس نکرده بودم که میشه سراسر یه زندگی به این اندازه محبت و عشق جریان داشته باشه.

چیزی که شاید بعضی وقتا کمتر می بینیم.

اگه جنگ باعث بیماریشون نشده بود حتما زندگیشون ادامه داشت و سختیاش هم خیلی کمتر بود یا متفاوت بود.

ولی تو این کتاب دیدم با تمام سختی های زندگیشون، لحظات شیرینی داشتن.

واقعا رفتارشون درسه..

منظم بودن، به فکر همه ی ادما بودن، دقت تو کار، دقت در تربیت فرزندان، صله رحم، خوش رویی و...

من چی میتونم بگم در مقابل این بزرگواران؟!

...

***********************

«محمدعلی خیلی سرزنده و شاداب بود. هیچ وقت غمگین و بی حوصله ندیدمش، مگر زمان جنگ که یکی از دوستانش شهید می شد یا مشکلی در محل کارش پیش می آمد. گاه احساس می کنم همه ی زندگی ام یک خواب کوتاه بوده است. گاهی دلم می سوزد که کسی یاد شهدا نیست. ما خیلی راحت فراموش می کنیم. شهید مثل اذان و اقامه است. اگر یاد شهید نباشیم چطور نماز بخوانیم. وقتی خانه از یادشان خالی شود، دیگران می آیند تو. بدی ها می ریزند توی خانه. وقتی همه توی کارهای دنیایی به هم نگاه کنند، کم کم یادشان می رود آرامش امروزشان از کجا آمده. دین که فقط نماز و روزه نیست. جلوی کفر ایستادن و جلوی زورگوها مقاومت کردن است. گاهی فکر می کنم امام دفتری را در این کشور باز کرد که شهدا ورقه های خودشان را پر کردند و رفتند. کسانی که مانده اند باید بقیه ی ورق هایش را کامل کنند.

تنها آرزویم این است که یک روز چشمم را باز کنم و ببینم محمدعلی با امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- برگشته؛ فکر می کنم اگر بیایند همه ی شهدا هم همراهشان بر می گردند. دوست دارم زنده باشم و این روز را ببینم. گاهی فیلم یکی از شهدا را از تلویزیون نشان می دهند، می بینم بقیه بی تفاوت هستند، دلم می خواهد تصویر شهید را از تلویزیون بیرون بکشم و فریاد بزنم "این که می بینید، زنده ست؛ اینجاست؛ همین دور و برها؛ نمرده." »

صفحه 79

***********************

خدایا به امید تو...!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۱۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی