شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

خانه ی سبز، زندگی سبز

يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۳۶ ق.ظ

به نام خدا

سلام

*****************************************************

تا حالا فکر کردین خدا چه رنگیه؟

یادمه یه بار تو امتحان فیزیک راهنمایی، معلممون این سوال رو پرسیده بودن که خدا چه رنگی میتونه باشه؟

اون زمان به نظرم گفتم سفید اما حالا نظر دیگه ای دارم.

خدا، خداست، خالق همه چیز، بزرگترین و قدرتمندترین

ادما فقط چیزایی رو میتونن توصیف کنن که دیده باشن یا اقلا یه تصویری بتونن ازش تو ذهنشون بیارن.

اما خدا رو هر جوری هم توصیف کنی باز این تصورت بالاتره

حالا این رنگایی که ما میبینیمشون، واسه شون اسم انتخاب کردیم، اگه یه جسمی نشون بدن میگیم این فلان رنگه

منشا و سرچشمه شون باز خداست.

یعنی فکر کنین اگه ما چشم نداشتیم رنگ برامون مفهومی نداشت. فکر نمی کنم ادمی که از بدو تولدش نابینا بوده بتونه بگه قرمز و آبی فرقشون چیه. یا اصن دقیقا چین.

حالا اگه چشم داشتیم اما رنگارو تشخیص نمی دادیم، یا تشخیص میدادیم اما قدرت بیان و نام گذاری نداشتیم اون وقت هیچ فرقی بین بنفش و زرد وجود نداشت.

پس خدا نمیتونه هیچ رنگی باشه که ما میشناسیم چون خودش وجود آورنده س.

اما دقیقا هم نمیتونی بگی بی رنگه چون بی رنگی برای ما مفهومه درستی نداره.

------------------------------------------------------

حالا همه ی اینا رو گفتم واسه یه مطلب؛

این شبا وقتی خانه ی سبز میبینم به این فکر می کنم که دقیقا زندگی باید چه رنگی باشه؟

از چی رنگ میگیره؟

چجوری رنگ میگیره؟

زندگی سریال نیست که بشه همون شکلی ساختش که خودمون میخوایم

اما همون خدایی که بالا درست نتونستم توصیفش کنم به من انسان اختیار داده.

عقل داده، اگاهی داده، با هزاران هزار نعمت، با هزاران هزار درس عبرت

با کلی راهنمای کوچیک و بزرگ، درونی و بیرونی، حجت ظاهر و حجت باطن

خودش گفته تو شروع کن بقیه ش با من.

صبح که از خواب بلند میشیم وقتی اولین قدم های روزمون رو برمیداریم

وقتی برنامه ای واسه روزمون میریزیم

وقتی تصمیم میگیریم کجا بریم

تا شب معلوم نیست دقیقا چی برامون پیش میاد

معلوم نیست چه چیز جدیدی یاد میگیریم

چی روزیمون میشه

رزق مادی و معنوی اون روز از زندگیمون چیه

ولی اصل ماجرا اینه که میشد خدا مجبورمون کنه اون جوری که خودش میخواد زندگی کنیم

اما این کارو نکرد

فرصت داد

همه ی همه ی ادما وقتی شب میخوابن مطمئن نیستن فردا صبحی براشون وجود داشته باشه

ولی خب هر کی یه جوری با شک و شبهه هاش برخورد میکنه.

یکی از خداشه فردایی نیاد،

یکی اون قدر غرقه که حتی فرصتی برای تذکر وجدانش باقی نمی مونه

یکی از لحظه لحظه ش استفاده میکنه واسه تقرب به خدا

یکی بی تفاوت از کنار همه چیز می گذره

یکیم مث ما

تصور مردن با کلی کار نکرده و کوله بار گناه بهش استرس وارد میکنه

اما مقطعیه!

سریع یادش میره!

حالا وقتی خدا لطف کرد و یه فرصت دوباره داد که از خواب بیدار شی و یه روز جدید رو تجربه کنی

به نظر ناشکریه که اون روز بازم تکراری باشه یا بدترش...

فقط باید دید صبحا چه تصمیمی گرفته بشه خوبه...

قصد کجا رو باید کرد؟

تو کدوم راه باید قدم گذاشت؟

اون قدرت انتخابه، اون قدم گذاشتنه، اون جلو رفتنه، اون اراده،

هر جوری فکر میکنم جز خدا هیچی تو همه ی زندگی نمیشه دید

ولی بدی ماجرا اینه که وقتی به عمل میرسه تمام این فکرا نمیدونم چجوری اما میپره

در لحظه فراموش میشه

اگه فکر و عمل یکی شدن اون زندگی همون رنگی میشه که نمیدونم چه رنگیه

اگه خانه ی سبز رو سبز انتخاب کردن احتمالا به خاطر تصورمون از سبزیه.

ما سبزی رو نماد طراوت میدونیم، نماد ارامش، نماد معنویت

نماد چیزای خوبی که برامون لذت بخشه

ولی نمیشه گفت زندگی باید سبز باشه.

به گمانم هر چقدر ادم خدایی تر باشه،

هر چقدر مسیرش به صراط مستقیم نزدیک تر باشه

اون وقت تجلی خدا تو زندگی بیشتر میشه.

و رنگ ها که مخلوق خدان تو زندگی ادم متجلی میشن.

یعنی خدا تجلی پیدا میکنه اما ما فقط رنگشو میبینیم شایدم بهتر باشه بگم حس میکنیم

اون لذته، اون خوشبختیه، اون ارامشه، اون استفامته...

اما حقیقتا چطور میشه هر روز ادم جدید باشه...؟ چجوری میشه زندگی رو از رکود در اورد؟

حتما باید خودم قدم بردارم که خدا کمک کنه اما به کدوم سمت...؟

*********************

خدایا

جز خودت کسی نمیتونه کمک کنه...

یعنی خودت و اون هایی که عبد تو هستن..

زندگیمونو رنگ خودت کن...

------------------------

خدایا به امید تو...!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۷

نظرات  (۲)

سلام
امیدوارم خدا برای زندگیمون رنگی رو انتخاب کنه که لیاقش رو داشته باشیم.....
چون خدا خودش یه رنگیه ... که نمیشه گفت چه رنگی! واسه همین ما نمیتونیم به رنگ خدا بشیم...
چون فقط خداس که اون رنگیه.... فقط معبوده که اون رنگیه نه عبد....(اصلا میفهمی چی میگم؟!)
امیدوارم زندگی مون رنگ پیشرفت داشته باشه نه پسرفت...
یا علی مددی!
پاسخ:
سلام
الهی امین
اره میفهمم

سلام عزیزم
اون امتحان و سوال را خوب یادمه
وقتی اون سوال را دادم دنبال یه مفهوم علمی هم بودم اینکه بچه ها برام بنویسن این ماده ها هستن که رنگ براشون معنا داره به علت عبور یا بازتاب انتخابی و ...ولی خدا ماده نیست که ...
برتر از خیال و گمان و فهم...
نوشته هات را خوندم خیلی دوستشون داشتم یادم نیستم تو چی نوشته بودی  هرکس با رنگ دل خودش اون سوال را جواب داده بود ....
جمله انتهاییت را آمین میگم

زندگیمونو رنگ خودت کن..

پاسخ:
سلام خانم
ولی ما هیچ کدوممون حتی تا همین الان به اون جنبه ی سوال دقت نکرده بودیم.
متشکر که وقت گذاشتین و سر زدین.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی