وقتی گم میشی بین روزهای اخر هر سال زندگیت...
به نام خدا
سلام
**********************************
نمیدونم چجوریه که هر سالی که قراره یه شماره به عمر شناسنامه ایت اضافه بشه...
یه جوری میشی...
هر چی سنه بیشتر میشه یه جوری شدنای تو بیشتر و بدتر میشه...
یه جور ناجوری...
انگار این سن و سال با روح و روانت بازی میکنه...
انگار که مثلا بذارنت بین دو تا دیوار و هی دیوارها رو بهم نزدیک کنن...
مثل... آچار... وقتایی که پیچشو میچرخونه تا محکم تر بشه و راحت تر بچرخه و باز کنه...
حسای گنگ و نامفهوم وقتی همزمان بشه با شلوغ ترین زمان زندگیت...
اون وقت بیشتر سردرگمت میکنه...
****************************
امسال یه جوری روزای اخر گره خورده به امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف-
اصن از اول محرم که تقریبا یه ماه اخر این سال میشه همین جوره...
اقای پناهیان و دکتر خویی و بقیه...
ادم تو یه چیزایی می مونه که ممکنه تا اخر زندگیش هم نفهمه...
همه ش یاد "علی و درویش مصطفی" میفتم... و صفحه ی اخر "من او"
.....
دعا کنین... خیلی زیاد...
*****************
الله اجعل عواقب امورنا خیرا...
--------------
خدایا به امید تو...!