شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

قدیس

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ب.ظ

به نام خدا

سلام

*******************************************

شنیدن زندگی جرج جرداق باعث میشه خوندن کتابی با مرور مقطعی از زندگی یک کشیش برای ادم خیلی تعجب برانگیز نباشه.

مقطعی که نشان از پاکی دل کشیش داره و توفیقش رو در هدایت شدن نشون میده...

البته که هدایت قلبی ست و این که کسی در ظاهر کشیش بمونه شاید ملاکی نباشه...

پدر میخائیل ایوانف شاید اگر به مکاشفه ای که براش رخ داده بود اعتماد نمی کرد هیچ وقت با به قول خودش اقیانوس بزرگی چون علی -علیه السلام- رو نمی شناخت...

هر کتابی شاید ارزش خوندن و نشر مطالبش رو نداشته باشه. ولی قطعا کتابی که برای مولا امیرالمومنین -علیه السلام- نوشته شده هر چقدر هم ازش بگی کم گفتی...

خیلی کتاب ها در مورد ائمه -علیهم السلام- هست اما این کتاب چون مزین به کلمات گهر بار حضرت امیر-علیه السلام- هست یه چیز دیگه س...

پدر ایوانف واقعیت تلخی رو گفت... همون طور که بسیاری از مسیحیان عیسی مسیح -علی نبینا و آله و علیه السلام- رو نمیشناسن بسیاری از مسلمانان هم حضرت امیرالمومنین علی -علیه السلام- رو نمیشناسن... 

چه اهل تسنن که ایشان رو به عنوان خلیفه ی چهارم و یکی از صحابه ی بزرگ پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله و سلم- قبول دارن و چه اهل تشیع که به ولایت ایشان به عنوان امام اعتقاد دارن...

پدر ایوانف معتقد بود اگر مسلمانان با امامشون اشنا بودن و از کلماتشون بهره می بردند حال این چنین شرایطی نداشتن و به قول خودش در اون صورت جنوب بیروت بسیار بالاتر از شرق بیروت می شد...

کشیش تاسف می خورد که چرا دیر این کتاب ها رو خونده... 

و من هم به این فکر میکردم که چرا خیلی از این جملات رو زودتر نخوندم...

اعتقاد قلبیمه که هر وقت درگیر یه مسئله ای هستم هر کتابی میخونم یا هر سخنرانی میشنوم یا هر جا هر بحثی پیش میاد در راستای همون درگیریه... و در حال حاضر این کتاب اوجش بود... الحمدلله...

هر چقدر هم من بخشایی از این کتاب رو بزنم بازم بخشایی می مونه که نیاز هست خودتون بخونین... توصیه میکنم از دستش ندین...

یه شروع خوبه برای اشنایی بیشتر... البته که شما قطعا از من خیلی جلوترین...

من به خاطر حفظ حقوق نویسنده مجبورم بهترین ها رو انتخاب کنم و بنویسم که شما ترغیب بشین خود کتاب رو بگیرین.

********************************************

نام کتاب: قدیس / نویسنده: ابراهیم حسن بیگی / انتشارات نیستان  

********************************************************

کشیش گفت: «گفتم امروز به دیدنت بیایم تا کمی درباره ی علی حرف بزنیم.»

جرج گفت: «بله! بله! یار و همدم سالیان دور و نزدیک من. خدا می داند آن روزهایی که مشغول نوشتن کتاب علی صدای عدالت انسانی بودم، همیشه وجود او را در کنارم احساس می کردم. می شود گفت من سالیان زیادی با علی زندگی کرده ام. علی مثل دریایی ست که هر تشنه ای را سیراب می کند.»

- «بهتر بود او را به اقیانوسی تشبیه می کردید که وجودش پر از اسرار الهی است. رازها و رمزهای زیادی در وجود خود نهفته دارد که هنوز زبده ترین غواصان هم نتوانسته اند به اعماق آن دست یابند.»

- «بله، تعبیر زیبایی داشتید پدر! تعبیر دیگر این که علی مثل یک آسمان پر از ستاره است که ماه درخشان این آسمان، نهج البلاغه است که با مطالعه ی مکرر آن، می شود تا حدودی علی را شناخت. حضرت محمد نیز تعبیر زیبایی درباره ی علی دارد؛ او می گوید: "من شهر علمم و علی در آن است".» 

فصل 11، صفحه ی 233

---------------------------------------------------

آخرین نامه متعلق به ابراهیم شامی است؛ او نوشته است افرادی از یاران علی و مردم کوفه، معاویه را دشنام می دهند و لعن می کنند. روزی که عده ای در محضر علی بودند، یکی از یاران او معاویه را دشنام داد. علی برافروخته گردید و گفت: «بس کنید!»

گفتند: «یا امیرالمومنین! آیا ما بر حق نیستیم؟»

علی گفت: «چرا شما بر حقید.»

پرسیدند: «آیا آنان باطل نیستند؟»

علی پاسخ داد: «چرا آنان باطلند.»

گفتند: «پس چرا ما را از دشنام دادن به آنان منع می کنید در حالی که آنان پیوسته ما و شما را لعن می کنند و دشنام می دهند؟»

علی گفت: «دوست ندارم شما لعنت کننده و دشنام دهنده باشید. دل ها و دهان های خود را از آن چه خدا نمی پسندد، پاک کنید. دشنام هایی که به من می دهند، با دشنام پاسخ ندهید. به خدا سوگند آن ها کور دلند و حقایق را نمی بینند. من از پیشتازان لشکر اسلام بودم، تا آن جا که صفوف کفر و شرک تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم. هم اکنون نیز همان راه را می روم. پرده ی باطل را می شکافم تا حق را از پهلوی آن بیرون آورم. به جای لعن و دشنام دعا کنید، از خدا درخواست پیروزی و رستگاری نمایید. میان شما و او پرده و مانعی نیست و دری به روی شما بسته نمی گردد...»

فصل 4، صفحه 77

******************

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین

و الائمة المعصومین علیهم السلام

-------------------------

خدایا به امید تو...!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۲۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی