به نام خدا
سلام
××××××××××××××××××××××××××××××××
همیشه یه ذره دلتنگی واسه ادما طبیعیه!
بالاخره ادم فطرتا خدا رو دوست داره و برای عالم زر و در اغوش خدا بودن دلش همیشه تنگه!
و کلا برای درصدی معنویت بی تابی میکنه.
اما یه سری دلتنگی ها هست که کم کم به وجود می اید.
تا یه حدی به ادم فشار نمیاد ولی وقتی دلتنگی ها خیلی زیاد شد به انسان فشار میاد.
تحملش تموم میشه.
و اون موقع است که با یک اشاره بی تاب میشه و با یه عکس العمل فیزیکی مثل اشک یا فریاد یا هرچیز دیگه همه ی دلتنگی هارو خالی میکنه!
----------------------------------------
ماهم هر چند وقت یه بار به این حالت میرسیم ولی تنها چیزی که من یکی رو میتونه اروم کنه نوشتنه!
در این مواقع واسه یه چیزایی دلم تنگ میشه که وقتی بعدا بهشون فکر میکنم و یا به ادما میگم اول خودم و بعد ادما میگن واقعا بچه ای!
این موقع هاس که برام یاداوری میشه منم مثل بقیه ی ادمام!
اصلا میتونم بگم این موقعیت هارو خدا قرار داده تاهم بهش نزدیک بشیم هم اینکه یادمون بیاد ما هیچی نیستیم تو این عالم!
همه چیز خدای تبارک و تعالی است!
در بعضی مواقع ما حتی از یک پر کاه هم پست تریم!
اما خدا این پتانسیل رو برامون قرار داده که بتونیم خلیفة الله باشیم!
تا چه راهی را انتخاب کنیم!
--------------------------------------------------------------
یه سری تعارفات داریم تو زندگیمون که به نظر من واقعا غلطه!
مثلا یکی ازمون تعریف میکنه،
میگیم شما لطف دارید.
خوبی از خودتونه و...
از اونجایی که عرف شده اگه نگیم طرف مقابل ناراحت میشه!
اما واقعیت اینه که اگر کسی چیز خوبی در ما میبینه چه وجود داشته باشه و او تعریف کنه و چه نباشه و او فکر کنه هست،
در هر دو حالت این فضل و رحمت خدا رو نشون میده!
در این موقعیت باید بگیم «هذا من فضل ربی»
×××××××××××××××××××××××××××
عجب شبی است امشب!
عجب شبی بود آن شب!
چه خبر بود مدینه!
چه خبر بود کوچه ی بنی هاشم!
چه خبر بود خانه ی پدر!
چه حالی داشتند بچه ها!
چه حالی داشتند اقا!
.........
ان شب ، انجا، ان حال---- امشب، اینجا ، این حال..!
×××××××××××××××××××
یا فاطمة اغیثینی
×××××××××××××
خدایا به امید تو....!!
###################################################
پیوست: نوشته شده در ساعت 1 ( به قول تلویزیون بامداد ) دوشنبه 26/1/92