به نام خدا
سلام
**********************************
وجه تسمیه ی پست:
ببخشیدا جسارت نباشه
مثل دل پیچه که میگیم، حالا منم اسمشو گذاشتم مغزپیچه یا فکر پیچه.
نمیدونم کدومش درسته. مهم مفهومه که باید دریافت بشه.
ادم بعضی وقتا بس که فکر میکنه، مغزش درد میگیره.
بد تر زمانیه که یه فکر خاص ذهنتو مشغول نکرده باشه!
این میشه اونجوری میشه!
************************
دیدی بعضی چیزارو اگه خیلی اصرار داشته باشی به دستش بیاری
یا بهت نمیدن، یا خیلی دیر بهت میدن، یا اگه بدن زود از دستش میدی
برعکسش یکی رو میبینی اصلا به فکرشم نمیرسه اون چیز رو بخواد،
ولی به سرعت بهش میرسه، براشم موندگاره.
به این قضیه که فکر میکنم یادم به اون آیات قرانی میفته که تقریبا هر سال توی کتاب دینیمون بهش اشاره شده
که خداوند متعال می فرماید: اونهایی که دنیا را میخواهند بهشون داده نمیشه و در اخرت هم جاشون توی دوزخه و اونهایی که اخرت رو میخوان هم دنیا رو بهشون میدیم هم اخرت رو و در اونجا جایگاهشون بهشته (البته اگه اشتباه نکرده باشم)
اگه به این فکر کنی که همه چیز رو در راستای خدا به دست بیاری، خدا خیلی خوب کمکت میکنه بهت میده.
ولی اگه صرفا فکر و ذکرت به دست اوردن چیزای مختلف باشه و نهایتا برای کسبشون دست به دامن خدا بشی اون وقت هیچ وقت بهت داده نمیشه!
*********************************
ادم تو ذهنش بعضی چیزارو صحنه سازی میکنه.
کلی فکر میکنه تو اون شرایط چی کار کنه، چی بگه، چه برخوردی با ادما داشته باشه
بعد یهو وقتی احساس میکنه چقدر به اون شرایط نزدیک شده، اضطراب میگیره.
احساس میکنه هیچ کدوم از فکراش درست نیست.
و شاید هیچ کدوم از اون ها هم هیچ وقت عملی نمیشه!
************************
خیلی حرفارو نمیشه زد. نه توی وبلاگ ها
کلا نمیشه بیانشون کرد.
به هیچ کس.
فرق نمیکنه ناشناس باشی یا اشنا.
شاید عرف اجازه نمیده، شاید حیا اجازه نمیده، شاید خدا اجازه نمیده!
و همون حرفا یه روز منفجرت میکنه!!
*******************************
دیشب تا ساعت 2 داشتم کتاب میخوندم و پنهان زیر باران تموم شد!!
خیلی دلم سوخت.
چون چند وقتی بود داشتم با این کتاب زندگی میکردم.
لحظه به لحظه در کنارشون بودم.
تو شناسایی ها، تو عملیات ها، تو جلسات فرماندهی.
دلم سوخت که دیگه خاطره ای نیست که از سردار ناصری بخونم
دیگه حرفی نیست که بخوام در مورد شهید علی هاشمی بخونم.
دیگه نمیتونم بین اونا باشم!
ولی جدا کتاب فوق العاده ای بود!
***********************
گفتم تا 2 داشتم کتاب میخوندم.
تا 3 داشتم به کتاب فکر میکردم
و تا 4 داشتم با خودم کلنجار میرفتم که دست از این همه فکر کردن بردارم و بخوابم
و فکر میکنم نزدیک 5 بود که خوابم برد!!
اینم اوضاع ما!!
****************
هر چیزی یه حسی میخواد
نوشتن هم همین طور.
حس نوشتن که نداشته باشی فقط چرت و پرت تحویل ملت میدی!
مثل الان!!
یه مشت سر همیات ذهنی!
***************************
کاش ادم ها وقتی حرف میزدند دقت میکردند که طرف مقابلشون ناراحت میشه یا نه.
ممکنه یه نفر اصلا به روی خودش نیاره که ناراحت شده
اما با حرفامون خوردش کنیم.
اعتماد به نفسشو زیر پامون له کنیم.
واسه همین خیلی وقتا تصمیم میگیرم دیگه حرف نزنم!
اما هر بار به دلیلی نشده!!
@ اول خودم باید عمل کنم!!!
*****************
شب شهادت امام حسن عسکری -علیه السلام- هست.
اول از همه باید به خود آقا امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- تسلیت بگیم.
بعد هم به محبینشون.
***********************
والسلام
------------------
خدایا به امید تو...!