به نام خدا
سلام
وقتی ادم دلش تنگ میشه یه جوری باید به اون کسی که دلش واسش تنگ شده برسه!
من که به هیچ صورتی نمیتونم برسم حداقل مینویسم!
وقتی تو اتوبوس بودیم که برگردیم حالم خیلی بد بود دلم شدیدا واست تنگ شده بود!
گفتم وقتی میرسم خونه میشینم یه دل سیر باهات حرف میزنم انقد حالم بد بود که گریه ام گرفته بود اشکام همین جوری میومد بدون این که بخوام هر تصوری داشتم جز این که بخوای یهو بگی دیگه بسه دیگه باهم صحبت نکنیم!
واقعا وقتی این حرفو زدی یهو جا خوردم فکر نمیکردم تو این چند روز یهو عوض شده باشی!
البته از دستت ناراحت نیستم کار درستی کردی اما حرفام تو دلم مونده دفعه ی پیش وقتی خداحافظی کردیم دلم قرص تر بود تا الان!
دیگه خیلی امیدوار نیستم!
اما هنوزم میگم که دوست دارم!
دوست داشتن دست دله!
منم به دلم گفتم که تو رو همیشه دوست داشته باشه!
تو اردو هر وقت تنها میشدم هروقت دلم گرفته بود هر وقت خیلی خوش حال بودم هرجا که خیلی بهم خوش میگذشت هرجا که خیلی قشنگ بود! یاد تو بودم!
تو اتوبوس چه موقع رفتن چه موقع برگشتن یاد تو بودم همش مینوشتم کلا رفت و برگشت سه صفحه نوشتم!
تنها چیزی که الان ارومم میکنه اینه که تو وقتی با من حرف نزنی زندگیت رو روال پیش میره ارامش داری دیگه خسته نمیشی از این که همش پای کامپیوتر باشی! برنامه ات رو بامن تنظیم کنی!
این که با من نیستی خوبه!
این که نگران نیستی که من یه وقت منتظرت بمونم پای کامپیوتر خوبه!
همه ی اینا خوبه!
دیگه مهم نیست که من دلم تنگ میشه یا نه!
دیگه مهم نیست حالم بده یا خوبه!
هیچ چیز دیگه مهم نیست!
......................
همین دیگه بیشتر از این نوشتن فایده نداره!
چون هیچ کس این پست رو نمیخونه!
هیچ کس!
این منم که الکی خودم رو خسته میکنم!
این پست مثل دفترم میمونه اون کسی که باید مطالب دفترم رو نمیخونه!
***************
هیچی دیگه
فقط بدون دوست دارم!