به نام خدا
و ادامه ی مطلب قبل:
به جای ماشین و موتور ، الاغ و قاطر اگر وضعش خوب بود اسب سوار می شد.وقتب تو کوچه ها قدم می زدی آب تمام راه باهات همراه بود،پابه پات می یومد و برات موسیقی دلنشینی رو میزد.گل های دیواری برات دست تکان میدادن و درخت ها از آن بالا هوات رو داشتند.کف کوچه ها از آسفالت خبری نبود خدا براشون سنگ فرش پهن کرده بود.
چه قدر خوش به حالشون بوده.تمام زیبایی ها رو غربی ها ازمون گرفتن.فرهنگشون رو بهمون تزریق کردن . یک مشت آدم جوگیر مثل خاندان مفلوک قاجار و دوتا آدم در به در پهلوی با اون دار و دسته ای که هیچ کدوم یک جو عقل تو کلشون نبود باور کردن و شدن باعث و بانی تشکیل شهر های بزرگ و دور از پاکیزگی اون قدیما مثل تهران.
من میگم علم چه منافاتی با آن مدل زندگی کردن رو دارد؟ میه اون جوری زندگی کرد ولی عالم تر از همه بود.چی میشود به جای این همه برج و آپارتمان خانه های بزرگ یک طبقه ای درست کرد که توی هر خونه چند تا خونواده زندگی کنن.دور خونه ها کلی باغ درست کرد.به جای ماشین دوباره از اسب استفاده کرد . مردم کارشون کمتر میشه.وقتی همه چیز طبیعی به دست بیاد مردم نیازشون کمتر میشه سر دکرت ها خلوت میشه .ساختمان ها ی اداری کمتر میشه .پس میشه توی یه جای کوچیک چند تا چند تا اداره مهم زد.شهرداری و ایستگاه پلیس زد.دیگه نبید نگران بود جایی را دزد بزند.دیگر نباید نگران سوخت های فسیلی بود.دیگر نباید نگران سوراخ شدن لایه ی ازن و گرم شدن هوا بود.دیگر آیندگان از ما دلخور نمیشن.اون وقت ی شود از تمام آثار تاریخی مواظبت کرد . سر اداره ی میراث فرهنگی خلوت میشه . پس می توند بهتر از این بقایای تخت جمشید و منابع تاریخی خوزستان مواظبت کند.فقط مواظب باشید انگلیس دوباره نیاد دزدی. تازه بودجه بیشتر می شود و می تونیم تمام آثار تاریخی مان رو مثل منشور کوروش پس بگیریم.حالا دیدی زندگی چه قدر قشنگ میشه!!!!!!!!!!!!