اعتکاف
به نام خدا
سلام
********************************
اول سال خیلی کوچکتر از حالا بودم و شاید روحم بزرگتر از حالا!
با چه ذوق و شوقی به فکرش بودم و این که چه میشود و چه می کنند و به خدا چه بگویم و...
ولی قسمت نبود و دستمان ترکی برداشت و ما را خانه نشین کرد و مجالی داد برای چشمان خسته...
سال بعدش هر جور بود همه را راضی کردم و رفتم
هر چند کودکانه و شاید از سر دلخوشی که مرا هم قاطی آدم بزرگ ها پذیرفته اند، اما سه روزی بود بس خاطره انگیز!
بعضی از احساساتش هنوز که هنوز است، با یاداوری دلم را دگرگون می کند!
شاید بیشتر از خودش، حاشیه هایش را به یاد داشته باشم..
مناجات های جناب سلحشور و شب تا صبح بیداری کشیدن و کولر خراب قسمت ما و نماز صبح های با چشمان نیمه باز و در عین حال تمامی ناپذیر و تالار دیواری و بخش رایانه ای و فتوشاپ عکس های قسمت خواهران و خواب موقع اعمال ام داوود که هیچ کس بیدارم نکرد و حال گرفته ام و نماز مغرب اخر و گریه ها و دلهره ی مسیر حرکت فرودگاه!
سال بعدش هم تهران مسجدی همین حوالی و فقط اعتکافی مخصوص بانوان و باز هم خواب روز اخر...!
و امسال و پارسال و سال قبل ترش که همه اش به خاطر مدرسه در حصر خانگی بودیم چنین روزهایی...!
و خوشا به حال انانی که می روند و فیض می برند
و خدا کند که ماهم بهره ای ببریم
و امیدی دارم که گوشه ای از خلوت هایشان رو سیاهان را نیز یاد کنند!
*****************************
اینا داغ دل ادمو بیشتر تازه می کند
هنوزم کارت هر دو اعتکاف رو دارم.
و اعتکافی که شیراز بودم و اولیش بود از همه خاطره انگیز تر!
********************
خدایا به امید تو..!
با سلام.
دو سالی مهمون اعتکاف شدیم .
اولین بار آقا سید نقی دلمونو برد الانم بدجور هواشو کردم یهویی به یاد سالار زینب (س) که میخوند و چقدر معتکفایی که از ذوق از هوش رفتن ....
دومین سال بزرگمون هم اومده بود حیف شد هنوز به اون حدی نرسیده بودم که از محضرش استفاده کنم ....
**یا من به یدهی ناصیتی**