آه
به نام خدا
سلام
**************************************
اون روز که مادر به فکر بود که بچه اش چند روز دیگه پا به دنیای اون ها میذاره
شاید دعا می کرد که با ورود فرزند زندگیشون اروم بشه و دیگه خبری از ظلم و ستم نباشه.
مثل تمام مادرای دنیا دوست داشت بزرگ شدن فرزندش رو ببینه، لحظه لحظه قد کشیدنش رو، این که میره مدرسه با ذوق و شوق
این که یه روزی درسش تموم میشه و مثل همه ی بچه هایی که بزرگ شدن کار میکنه و شاید عصای دستش میشه
فکر میکرد کی میرسه اون روزی که جشن ازدواج بچه ش باشه
فکر میکرد یه روزی هم نوه دار میشه
اما حالا ناگهانی تمام افکار شیرین زندگیش رو به آتش کشیدن.
بمب، تیر، ترکش، انفجار
خاک، خون، آتش
ظلم، ظلم، ظلم، ظلم
همه چیز رو نابود کردن...
فرزندش رو
خانواده ش رو
افکارش رو
خونه ش رو
شهرش رو
همه و همه رو نابود کردن
بی این که حتی برای ورود به سرزمینش ازش اجازه بگیرن
یا حداقل بهش فرصت بدن تصمیم بگیره
و شاید خودش هم تا لحظاتی دیگر بیشتر زنده نباشه
شاید چند ثانیه ی دیگه همون جایی که ایستاده و بهت زده به تمام خاکسترها نگاه میکنه
موشکی بیفته و خودش هم بره
پرواز کنه...
************************
قساوت کار رو به کجا کشونده؟!
واقعا به کدامین دلیل این همه کودک کشته میشن؟!
به خاطر کدوم خطا خون این همه انسان ریخته میشه؟!
انسان هایی که دوست داشتن مثل بقیه ی ادم ها مسیر زندگی رو طی کنن..
و چقدر دردناک...
آه...
****************
خدایا
برای خودم دعا نمی کنم!
برای آن هایی دعا می کنم که خونشان بی دلیل ریخته می شود...
برای بندگانت...
نجاتشان بده
----------------
خدایا به امید تو..!
حتی به این کشتار.