میراث غربت...
به نام خدا
سلام
*************************
این روزها بوی غربت بیشتر می آید...
آن روز که به خیال خودشان رسول خدا را از میان راه برداشتند...
و پس از آن جانشینش را خانه نشین کردند...
و دخترش را...
و فدک را که حق بود غصب کردند...
انگار که غریبی را جایگزینش نمودند...
غربت همان کوچه بنی هاشم است.. همان در نیم سوخته... همان...
غربت همان بیست و چند سال خانه نشینی ست...
غربت را چاه های کوفه و مدینه برایت می گویند..
غربت همان سپاه عظیمی ست که ظرف چند ساعت ناپدید شدند...
غربت همسری ست که قصد جانت کرده...
و غربت پیکری ست که هدف تیر می شود...
و غربت کربلاست...
و برای همه ی امامان، غربت آنجاست که نشناسنت... که ندانسته جسارت کنند... که ببینندت و هیچ نگویند، انچه باید نخواهند...
******************************
مدینه می سوزاند...
دل می شکند...
بقیع اشک جاری می کند...
و چه بد که توان مقابله با دشمنان نداریم...
و چه تلخ که حسن جان گفتنمان فقط برای روزهای خاصی از سال است...
آقا شرمنده ام..
شرمگین از این که ظرفیت کوچکم حتی اندک شناخت شما را پذیرا نیست...
شرمنده از این که توان شناساندن شما را ندارم...
شرمنده از این که بر غریبیتان می افزایم...
حفظ ابروتان نمی کنم...
و می ترسم!
مولا... می ترسم از آن که روزی فرزندتان را هم یاری نکنم...
ترسم آن است که باشم و ادعا کنم که بیش از امام زمانم می دانم...
و من آن روز چه خسران زده خواهم بود حتی بیش از امروز...
*****************
آجرک الله یا بقیة الله الاعظم..
---------------
خدایا به امید تو...!