پای بند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
******************************
می نویسم برای خودم و شاید برای کسی که یک روزی یک جایی نیاز به این نوشته ها داشته باشه _که امیدوارم نداشته باشه_
حکمت این پست و این آغاز غافلگیریه.
مثلا شما باورتون میشه قراره 24 شهریور که امروز باشه، ساعت 10 شب که دیگه دو ساعت بیشتر تا فردا وقت نیست و تازه روز دوشنبه است و نه اغاز هفته س نه اغاز ماهه نه اغاز ساله نه اغاز هیچ چیز مهم دیگه، یهو ادم تصمیم بگیره یه سال مهم و پر ماجرا رو برای خودش رقم بزنه؟
خب منم باورم نمیشه. و اصلا اینجام که قبل از باور کردنش شروعش کنم که راه برگشت نداشته باشه.
تازه شروعی که نه قبلیاش تموم شده و نه بعدیاش قراره از همین لحظه شروع بشه.
عجیب غریبه! میفهمم...
و می خوام همین جا اعلام کنم که نام امسال رو هم انتخاب کردم؛
«آمادگی برای حضور»
شاید اسم خاصی نباشه ولی به نظر من خیلی حرف پشتشه.
این قصه سر دراز داره به امید خدا...
اگه خوندین و دیدین دعا کنین سر بلند ازش بیرون بیام...
*************************
الله جانِ جانان!
این متن رو به اسم خودت و به عشق خودت شروع کردم
که نکنه یه وقتی پیشت شرمنده بشم و دوباره آبروم بره.
با حرف تو شروع کردم که با خودت ادامه ش بدم و با خودت تمومش کنم.
خودت میدونی که دنبال تظاهر نیستم...
من دنبال ضمانت اجرام... بالاخره هم تو منو میشناسی هم من خودمو
حداقل تو این یه مورد شناخت 22 ساله ای از خودم دارم...
صاحب اختیار جانم..
گفتی تصمیمت خیلی خیلی خوبه و تازه شروع کاره و نتیجه ش خوبه
میخوام یه جوری خودت پیش ببریش که همین حرف خودت بشه.
سال بعد این موقع بیام صد برابر قربون صدقه ت برم...
به قول اون شاعر:
به جان تو ای جان من زان تو
دل و جان من برخی جان تو
------------------------------------
خدایا به امید تو...!
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«یا علی»
الهی به امید تو !
التماس دعا ...
موفق باشی ان شاءالله ...