شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۳۳۵ مطلب با موضوع «حرف های در دل مانده» ثبت شده است

به نام خدا

سلام

**************************************

دلم کشیده ذوق کنم

بدوم

بخندم

از ته دل

دلم کشیده الکی با همه مهربون باشم

یه سبد گل دستم بگیرم به هر کی رسیدم بگم روز جدید زندگیت مبارک

دلم کشیده عکس بندازم

طرح شادی

دو نفر که خلاف جهت هم خوابیدن و فقط سراشون کنار همه 

نگاهشون به اسمون اما توش شادی موج بزنه...

دلم کشیده خوب باشم

فعال باشم

تلاش کنم...

دلم کشیده بلند بلند راه برم و حرف بزنم...

اصلا دلم طبیعت میخواد

جنگل...

خلوت...

حسم میگه خوشبختم...

خوش بخت...

خوش حال...

دلم کشیده پرواز کنم...

پـــــــــروازـــــــــــ

یه بستنی قیفی رنگ و وارنگ و بزرگ که اصلا و ابدا نشه تنهایی تمومش کرد

یه بسته پر کاکائو

یه زندگی پر خنده...

پر بدو بدو

فکر کنم اگه تو کارتونا و کتابا زندگی میکردم راحت تر به ارزوهام میرسیدم...

فکر کنم اخرش برم معلم بچه های کوچیک بشم...

کوچیک در حد...

3-4 سال...

بچه های کوچیک پاکن... خیلی...

چقدر تدریس قران رو دوس دارم....

بچه ها رو هم...

:JC_cupidgirl:

اصن جدیدا همه چیزو دوس دارم

خیلی عجیب شدم...

خیلی..

******************

خدایا

دوست دارم

---------------------------

خدایا به امید تو...!

۱۲ارديبهشت

به نام خدا

سلام

******************************

از اون زمانی که فهمیدیم با 35 نسل میرسیم به امام زاده ای توی مشهد اردهال که فرزند امام محمد باقر -علیه السلام- هست

هی گفتیم بریم یه سر بزنیم، ببینیم چه خبره.

اما از اون جایی که ما اصولا با ماشین از قم پایین تر نمیریم توفیق نشده بود تا حالا.

جای دوستان خالی پنج شنبه در خدمتشون بودیم.

جای قشنگی بود. البته یه ذره فاصله ش زیاد بود ولی بازم خداروشکر رفتیم اقلا یه بار زیارت کردیم.

اونجایی که ما دیدیم به نظر میرسه شباش باید خیلی قشنگ و خوش اب و هوا باشه اگر شما رفتین جای ما رو هم خالی کنین.

جاتون سبز مگسا هم حسابی ازمون پذیرایی کردن :دی

یه سری عکس هم گرفته شد که بیشترش اثر جناب «چوب خط» می باشد.

گنبد

************************

خدایا به امید تو...!

۰۱ارديبهشت

به نام خدا

سلام

***************************************

یه وقتا ادم از خودش بیزار میشه.

نه که فکر کنین واسه این که بخواد خودی نشون بده اینجوری میشه ها!

نه! اتفاقا یه وقتا وجدان ادم خدا رو شکر یه خودی نشون میده البته فقط در حد یه احساس غبار گرفته

که اگر بهش توجه بشه امیدوار کننده خواهد بود.

حالا اصلا اینا مهم نیست.

مهم اون عامل بیزاریه!

همیشه روشم اینه که نوشته هام عام باشه نه به خودم برگرده نه به اطرافیان

ولی یه وقتام اتفاقا لازمه همه چیز برگرده به خودم

و شاید این پست از اون پستا باشه که اصلا از نوشتنش تو این وبلاگ ناراحت نمیشم

-------------------------------------------------

از خودم بیزار میشم.

چرا؟!

چون می بینم من با ارامش تو خونه م زندگی میکنم

شب شاید نگران باشم که تکلیفام مونده ولی مطمئنا نگران نیستم که یه بمب بیفته رو خونه مون

یا نگران نیستم که ممکنه فردا یکی از اعضای خانواده ی من جزو زخمی های حمله ی جدید داعش یا عربستان یا امریکا یا انگلیس باشن

حتما من به اندازه ی بچه های عراق و یمن و بحرین و سوریه و فلسطین قدر درس خوندن و مدرسه رفتن رو نمیدونم...

حتما که دلم به اندازه ی اون ها برای دوستام و هم کلاسی هام و معلمام تنگ نمیشه

به نظرتون کی بیشتر قدر امنیتو میدونه؟!

اوج بیزاری اونجاییه که من اسمم رو میذارم مسلمون، به خودم میگم شیعه بعد عین خیالم نیست اینجا نشستم و راست راست واسه خودم راه میرم

بعد دقیقا تو یه همچین کشورایی فقط به جرم مسلمون بودن، شیعه بودن، طرفدار حق بودن ادما با مظلومیت تمام جونشونو از دست میدن، بدنشون زخم بر میداره، ارامششون بهم میخوره...

ته کار من چی میتونه باشه؟! شما چی فکر میکنین؟!

هر شب اخبار نگاه می کنم یه آه می کشم بعد هم تهش رومو می کنم به غذام که هر جوری شده قورتش بدم و نکنه این صحنه های دلخراش باعث شه گلوم بگیره و چیزی ازش پایین نره...

اینا مثلا بیزاری های جهانیه...

نه که فکر کنین فقط همیناسا... نه!

درد ملی هم کم نیست...

مثلا فکر کنی که تو همین تهران بغل گوشت ادمایی هستن که به خاطر چند تومن پول مجبورن هزارجور منت ادما رو بکشن...

مثلا فکر کنی تو که خدا رو شکر هیچی کم نداشتی اما کلی ادم که ماه تا ماه یا شاید هم تو کل زندگیشون جز چند تا چیز کوچیک و جزئی هیچ چیز دیگه ای نداشتن و همیشه ارزوی داشتن حتی کوچکترین جزء زندگی رویاشون بوده...

یعنی به گمونم اگه ادم اینا رو بدونه و دردش نیاد و وجدنش ناراحت نشه و از خودش بدش نیاد مشکل داره

البته این که دردم میاد و ته دلم کلی بد و بیراه به خودم میگم دلیل بر این نمیشه که حق مطلبو ادا کرده باشم

به شرطی درده خاصیت داره که بشم هم درد مردم، که بشم دوای دردشون نه نمک رو زخمشون

ادم باید از خودش بیزار باشه که واسه خوب شدن خودش تلاش کنه

البته گاهی هم این بیزاریه زیاد میشه کلا ادم قطع امید می کنه...

نه که فکر کنین یه دفعه ای یاد این حرفا افتادم!

از همون شبی که رسیدیم تهران و شنیدم که عربستان حمله کرده به یمن همش میخواستم پست بزنم

نمی شد. یعنی یادم میرفت یا هر چیز دیگه

ولی از این که یک ماه از اوضاعشون گذشته و من هیچ حرفی نزدم حالم بد بود!!

اینم یه جور بیزاریه دیگه

اما در مورد دردای ملی

نه که اصلا بهشون فکر نکرده بوده باشم

نه که اصلا از نزدیک ندیده باشم

همه رو دیدم، میبینم، شنیدم، میشنوم

شاید نتونم خودم لمس کنم اما دردو میفهمم

و هر چی که باشه هر چقدر هم عوض شده باشیم به هر حال بنی ادم اعضای یکدیگرند

شاید اصن کمکم نکنی ولی ته دلت ناراحت میشی

ناراحت میشی بشنوی به خاطر چند هزار تومن ادما دنبال ضامن می گردن از این صندوق به اون صندوق

از این ادم خیر به اون ادم خیر

نمیندازم تقصیر دولت.

نه که بگم تقصیر اونا هست یا نیست

ولی بیشتر خودم و امثال خودمو مقصر میدونم...

مایی که داریم خدا نداده تنهایی بخوریم که

ولی حالا هی ما میریم می خریم می خوریم تازه از بد حادثه اسراف هم می کنیم بعضا ناشکری هم می کنیم

بعد بقیه باید لنگ چند تومن باشن!

نمیگم میلیاد نمیگم میلیون

همین هزار معمولی...

یه چیز دیگه هم درد داره...

یعنی شاید این یکی درد دینی باشه نمیدونم

این که این همه بانک میبینم و بعد میشنوم که اوضاع اقتصادی خرابه

حالا اصن این هیچی

اونی که از همه بیشتر حالمو بد میکنه شنیدن نوع بانکداریه

چقدر راهنمایی روی بانکداری اسلامی تحقیق کردم...

چی می گفتم؟!

اها داشتم فکرامو می گفتم

این که یهو تصمیم گرفتم اینارو بنویسم واسه کتابیه که میخونم

میدونین رمان همیشه هم رمان نیست

یعنی شاید بخونیش واسه این که خونده باشیش

شاید بخوای سر خودتو گرم کنی یا اصن وقتتو پر کنی

ولی به هر حال اثر میذاره دیگه

یعنی اصلا هیچ چیز تو زندگی بی اثر نیست

مثلا حتی کشتن پشه!

هدفم از شروع و خوندنش چیز دیگه بود ولی بدجوری بردم تو فکر

من شخصیتای اصلی داستان نیستم که پول پارو کنم

اما به هر حال اسمشه نقطه ی خوب شهر زندگی میکنم

میگن شمال شهر نشینم

بالا شهریم

اصن شاید مرفه هم باشم

ولی اقلا با این دردایی که گفتم بی درد نیستم...

به گمانم رمانش بیشتر از هر چیز داره جامعه رو بررسی میکنه

و من چه ساده باهاش همراه شدم و هم دردشون شدم..

من نمی بینم اونام ندیده بودن ولی وقتی دیدن و وقتی من دیده هاشونو خوندم اصن گیرم که به این شدت و حدت نباشه که شاید بدترم باشه

اما هست! دروغ نیست!

سر خودمو که نمیتونم کلاه بذارم!

....

کاش فقط ادم تو اینجور موقعا میدونست باید چی کار کنه

کجا بره

کجا داد بزنه؟!

فریاد بکشه؟!

کاش میدونستم...

******************

خدایا

حرفی نمی مونه

یعنی یه وقتا ادم مستاصل میشه نمیدونه چی بگه

مثلا تهش مثلا بگه

یا غیاث المستغیثین

یا مثلا بگه یا اله العاصین

...

---------------------

خدایا به امید تو...!

۲۰فروردين

به نام خدا

سلام

*************************************

آدم تشنه دیدین؟

وقتی خیلی تشنه باشه سراب می بینه

به دنبال همون سرابه میره تا نجات پیدا کنه...

یه وقتی هیچ راهی برای رفع تشنگی نیست به هر حال تا یه مدتی تحمل میکنه و بعد هم اگه خیلی بگذره کم کم بی حال میشه

اما یه وقتی هست میدونه آب وجود داره ولی توانایی دستیابی بهش رو نداره

تلاش میکنه ولی به نتیجه نمی رسه.

اگه کسی باشه کمکش کنه از اون کمک میخواد

اما حالا اگه اون فرد به هر دلیلی کمکش نکنه و نهایتا ضرری به فرد تشنه برسه به نظرم فرد خاطی مقصره

همین فرد تشنه اگه اب آلوده هم باشه وقتی خیلی بهش فشار بیاد و اذیت بشه میخوره

و اگه همین اب الوده رو جلوش بذارن و بعد هم بگن حق نداری بخوری و بعد هم بهش کمکی نکنن برای رفع تشنگی

اون وقت دیگه وضعیت معلومه.

-------------------

همین..

********************

خدایا به امید تو...!

۲۶اسفند

به نام خدا

سلام

***********************************

سال ها همیشه زود میگذرن

مثل ماه ها، مثل روز ها، مثل ساعت ها و از همه مهمتر ثانیه ها

هیچ کدوم محسوس نیستن چون ما بهشون دقت نمی کنیم،

چون خیلی غرق خودمون و زندگیمون میشیم...

تو اصطلاح میگن ادما همیشه جو گیرن.

هر سال وقتی میبینیم واااااای یه سال دیگه تموم شد و باز ما مث قبل بودیم دوباره تصمیم می گیریم سال جدید رو خوب شروع کنیم

کلی برنامه واسه خودمون میریزیم

ولی...

کم پیش میاد همه ش عملی بشه...

و 93 هم تمام شد!

**********************

خدایا

نمیدونم امسال چقدر موفق بودیم

چقدر بهتر شدیم و چقدر بدتر...

به خاطر تمام اشتباهات و خطاهامون ازت معذرت میخوایم

و به خاطر تمام توفیقاتی که برای خوب بودن بهمون دادی و به خاطر تمام نعمت هات ازت متشکریم...

سال اینده و تمام سال های زندگی و تمام لحظاتی که بهمون هدیه دادی و اجازه دادی که زندگی کنیم

بدون کمک تو و خواست تو پر برکت نخواهد بود...

****************************************

امیدوارم همه ی دوستان سال خوب و پر برکتی پیش رو داشته باشن.

دعا میکنم امسال سال ظهور اقا باشه...

-----------------------

اصل اینه که ادم بدی هاشو تو سال قبل بذاره و بره

نو بشه

مثل سال

مثل فصل

و فرهنگ حلالیت طلبیدن هم واسه نو شدنه

واسه پاک شدن

پس حلال بفرمایید

و دعاگوی ما هم باشید اگر یادتون بود

ما هم ان شاءالله دعاگو نایب الزیاره ی دوستان خواهیم بود.

****************

خدایا به امید تو...!

۱۴مهر

به نام خدا

سلام

***************************************

وجه تسمیه ی پست: احساسات که کاملا معلومه یعنی چی.

کتاب خوار هم لقبیه که دوستم بهم داده به جهت میزان مطالعات بالام که البته این نظام آموزشی متعالی (!!!) خرابش کرده!!

**************************

عرضم به حضور انورتون که جاتون سبز رفتیم یه کتاب فروشی

آی من کیف کردم!

اصن عالی بود... محشر

هم جاش خیلی باحال بود اب و هوای خوب، مدل ساختمونشون خیلی به کتاب فروشی میخورد

اما کتاباشون خیلی خوب بود همه مسئولینش مث خودمون بودن.

اصلا یک شور و شعفی بهم دست داده غیر قابل توصیف!

اگه اون اِن تومن کتابی که از نمایشگاه خریده بودم رو خونده بودم الان باز کتاب فروشیشونو درو میکردم

اما متاسفانه هر چی میکشیم از دست این درس و مدرسه س که نمیذاره ما در کتاب ها غوطه ور باشیم!

و در نتیجه صرفا برای عید غدیر کتاب انتخاب کردم البته اونم تمام کتابای معرفی شده شون رو خریدم ولی از اون همه فقط دوتاش عیدیه. بله!!

بعد از این که اومدیم بیرون به مادر محترم گفتم ادم لذت میبره پولش میره تو جیب انسان های خوب :)

------------------------------------------------------------

و اما در باب نتیجه گیری اخلاقی؛

تصمیم گرفتیم پیشنهاد بدیم برادران گرام بیان همینجا یه دفتر بزنن از همین کارای فرهنگی این مدلی انجام بدن

که هم میشه رو فروش کتاب فکر کرد هم رو کتابخونه که دومیش به نظرم بهتره.

خودم هم حاضرم به شخصه در این امر همراهیشون کنم.

تازه در حلال بودن درامدش هم شک و شبهه کمتره نسبت به مشاغل روز...

تا ببینیم چقدر این حرفا و فکرا به عمل میرسه.

***********************

الحمدلله علی کل نعمة

اهدنا الصراط المستقیم

------------------------

خدایا به امید تو...! 

۱۳شهریور

به نام خدا

سلام

**************************

به عنوان فرزند اخر خانواده مینویسم.

به عنوان یکی هم با خواهر برادرا بوده هم حالا تنها زندگی میکنه.

هر چند اینجا دیگه اصلا یه وبلاگ خصوصی نیست به جهت خواننده هاش 

اما من مینویسم!

**********************************

یک.

دیدین تو پوسترای تحدید نسل نشون میدن در اینده بچه ها هیچ کس رو ندارن

من اینو به واقع درک میکنم.

بچه ای که تو خونه تنهاس، داغون میشه!

تو هر سنی ادم ها دوست دارن کسی در کنارشون باشه جدای از پدر و مادر.

دوست دارن که جزو نیازهای فطریشونه. 

یه دوره هم بازی، یه دوره هم صحبت، یه دوره همراه و...

واسه همینه که بچه خواهر برادر میخواد. هم بزرگتر از خودش هم کوچیکتر!

البته هیچ وقت بچه ی اخر نمیتونه خواهر برادر کوچیکتر از خودش داشته باشه :دی

--------------------------------------------

دو.

انواع و اقسام تکنولوژی و کتاب و پول و... 

جای اعضای خانواده و دوستای ادمو نمی گیره!

---------------------------------

سه.

هر چی فاصله سنی پدر مادر با بچه هاشون بیشتر

خلاهای روحی بچه تو سنین مختلف بیشتر

و البته به جز اختلاف سنی خود سن پدر مادر هم مهمه

وقتی تو دوران بیست سالگی باشن بیشتر حوصله ی بچه داری دارن تا دوران 30 سالگی، تا دوران 40 سالگی، تا 50 سالگی...

بعد حالا هی دیر ازدواج کنین و دیر بچه دار شین

وقتی بچه هاتون افسردگی گرفتن اعتراض نکنین!!

*******************************

خیلی حرفای دیگه هم هست که باید گفته بشه ولی ترجیح میدم سکوت کنم.

لطفا این پست رو فقط بخونین و هیچ نگین!

خواستین هم بگین انتظار جواب از من نداشته باشین.

همین

****************

رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا

--------------

خدایا به امید تو...!

۰۶شهریور

به نام خدا

سلام

*******************************************

شاد بودن در شادی اهل بیت -علیهم السلام- و محزون بودن در حزنشون

فقط به رنگ لباس و تیپ و قیافه و مجالس و فایل صوتی نیست.

اونی که واقعا محبه واقعا از ته دلش شاده یا غمگین

ولی بعضی روزا انقدر سرمون گرم کار و بار خودمون میشیم که اگه تو تلویزیون چیزی نگن اصن یادمون نمیاد امروز چه اتفاقی افتاده...

اینم از سیستم ما...

البته خب عیدتون مبارک باشه، روز دوستان هم مبارک باشه، دهه کرامتتون پر برکت

********************************

حوصله چیزی است مخصوص دنیای فانی که ما در حال حاضر توش زندگی میکنیم.

یعنی شما بری اون دنیا و ان شاءالله در بالاترین طبقات بهشت جای بگیری،

دیگه چیزی به مفهوم حوصله نداشتن یا حوصله سر رفتن نداری.

پس خوش به حال اونایی که میرن اونور :)

***********************************************************

یکی از جشنایی که ادم در تمام عمرش نباید فراموش کنه جشن عبادته.

اما متاسفانه من یکی چیزی زیادی از جشن عبادتم یادم نیست.

جشن بندگیه! شوخی بردار نیست...

اما هر چه زندگی پیشرفته تر، نیاز به پول بیشتر، کارها سخت تر

پس مهمونی کردن هم سخت تر

پس شاد بودن هم سخت تر

هر چی فکر میکنم یادم نمیاد اون موقع که نزدیک جشن عبادتم بود ایا ذوق داشتم یا نه...

اما واسه یه چیزی از بچگیم ذوق داشتم و هنوزم دارم ولی نمیدونم کی میرسه که واقعا بخوام واسش ذوق کنم :|

***************************************

بعضیا میگن اساسا من به درد شادی نمی خورم.

یعنی کلا تلخم، غم انگیزم.

یکی بهم میگفت همون البوم نیلوفرانه ی افتخاری به دردت میخوره و بس.

یه عزیزی هم میگفت سودات زده بالا زیادی روت اثر گذاشته.

در این جاست که باید بگم «سودا زده ام، راه به جایی نبرم/ دستم تو بگیر، دستگیر تنهایان...»

**********************

پایان نوشت:

اصلا پست خوبی نیست به جهت نوشته های مهم تری که تو وبلاگم هست و به قلم من نیست...

به بزرگی خودشان ببخشند و ببخشید

***********

خدایا به امید تو...!

۰۴مرداد

به نام خدا

سلام

*****************************************

پدرانه:

سخنرانی اقای سلامی رو گوش کن. به تمام حرفاشون دقت کن

من نمیگم حرفاشون غلطه

نمیگم نباید این حرفا رو بزنن

اینا واسه افراد جامعه خوبه، واسه این که ارامش فکری پیدا کنن، واسه این که دلشون قرص بشه

اما

فکر نکن اسرائیل از چند تا راهپیمایی میترسه یا از سخنرانی ایشون میترسه

یا از چند تا توپ و تیر مقاومت میترسه.

نه!

کل جهان اسلام مزاحم اسرائیل هستن و واسه همینه که الان هر کدومشون رو یه جوری سرگرم کرده.

سوریه با تکفیری ها، عراق با داعش، ایران با هسته ای، مصر با دولت و...

*******************************

امروز بالاجبار تو خیابون کشاورز نشستیم. تو خیابون که تقاطع بود و در دید همه تکیه زده بودیم به در یک کارگاه

جوری بود که میشد رفت و امد تمام ادم ها رو دید.

مدل های مختلف

حزب اللهی غیر حزب اللهی

با بچه بی بچه

خیلی خوش تیپ یا معمولی

همه جور ادمی اومده بودن تو این گرما

----------------------------------------------------------------------------

اما به خاطر چند تا چیز واقعا حرص خوردیم و اذیت شدیم.

اولا ایجاد ترافیک بود. میشد جوری برنامه ریزی کرد و عمل کرد که انقد همه جا ترافیک نباشه!

دوم نبود جای پارک بود

سوم صفوف نامرتب نماز بود! مردم هر جا سایه بود نشسته بودن و هر جا رفتیم تقریبا وصل نبود. اخرش دیگه تقاطع ایتالیا-وصال شیرازی وایسادیم اونم معلوم نبود وصلیم نیستیم...

در اخر باید بگم از شدت بدی حال و تشنگی و افت فشار به این نتیجه رسیدم که سال دیگه دوباره راهپیمایی نیام!

اما شما اگر توان دارید برید 

******************

خدایا به امید تو...!

۰۳مرداد

به نام خدا

سلام

*******************************

حضور در جامعه به عنوان یه دختر چادری و تلاش برای تغییر ذهنیت ادم ها نسبت به قشر محجبه ی جامعه 

حتما این نیست که من بخوام یک خانم مهندس بشم!

و حتما این نیست که به خاطر نخبه شدن و مقامات علمی اوردن عکسم رو به هر کسی بدم یا حاضر بشم فیلمم رو برای هر گروه علمی و هر داوری اماده کنم!

حداقل در حال حاضر به عنوان یک دانش آموز وجوبی نمیبینم برای حضور در محیطی که مخاطبانم آقایان باشند. (حضور فیزیکی)

و کاش که آموزش پرورش تجدید نظری میکرد در عملکردهاش والبته اندکی به اطلاعاتش می افزود.

تا شیوه ی آموزش پرورش اینه، تا منش معلمان دولتی اینه هیچ گونه صحبت و سخنرانی و بخش نامه فایده ای نداره.

به جای این که حرف بزنیم کمی عمل کنیم!

*******************

خدایا به امید تو..!