یادشان
به نام خدا
سلام
********************************
اون زمانی که ماهی یه بار باید میرفتیم مشهد میموندیم به خاطر مامان
خیلی وقتاشو نرفتیم یا نشد بریم
سفر اخر پدر گفتن از این به بعد ماهی دو سه روز همه با هم میریم چند روزی اضافه تر مادر بمونن!
اما همون سفر اخر بود چون از بعدش تقریبا هر ماه رفتیم بدون حضور مامان
سفر اول سخت بود خونه ی خالی بدون مامان... همه جا خاطرتاشون بود
قدم به قدم کوچه ها و خیابون و صحن رضوی و مسجد گوهرشاد
اما این بار بیشتر عادت کردیم!
همش ادم دلش میخواد تو صحن رضوی بگرده دنبالشونو چادر گل دارشونو پیدا کنه
یه خانمی روی صندلی یا بیشتر روی زمین با یک شیشه ی کوچک آب در دست
به هر صندلی چرخدار که میرسی میخوای بگی آقا میشه بیاین اونجا مادربزرگمونو سوار کنین...!
---------------------------------------------------
دفعات قبل اگه یه موقع نمی رسیدیم بریم بهشت رضا خیلی مهم نبود
ته تهش واسه همون یه قطعه فاتحه ای میخوندیم
اما حالا کم کمش باید یه بار بریم
اونا جمعشون جمعه جاشون خوبه
شهدا و میرزا جواد آقا و پسراشون و مامان و عمه و...
*********************
اگه بعضیا تو متن اسمشون مبهمه به این پست مراجعه کنید.
**********
خدایا به امید تو...!
خدا همیشه نسبت به بنده هاش صبوره....
خودش از صبرش به شما میده....