به نام خدا
سلام
****************************************
مردی در تبعید ابدی، بر اساس داستان زندگی ملاصدرای شیرازی صدرالمتالهین
نویسنده: نادر ابراهیمی
انتشارات روزبهان
277صفحه / قیمت پشت جلد: 12هزار تومان
-----------------------------------------------------
بعد از مدت ها کنار گذاشتن کتاب، شاید بهترین کتابی بود که میشد بخونم اونم در استانه ی امتحانات نوبت اول.
پارسال شروعش کردم و نیمه کاره رها شد و این دو سه روز بالاخره خوندمش و تموم شد.
ملاصدرا جزو اون کسایی بود که اسمش رو شنیده بودم اما هیچ وقت نرفتم دنبالش بدونم واقعا کی بوده و چی گفته.
تنها چهره ای که ازش در ذهن دارم، بازیگریه که نقشش رو بازی کرده بود و ثریا قاسمی که اگه درست یادم باشه مادرش بود.
نمیگم این کتاب به واقع معرفیش کرد چون هیچ وقت رمان نمیتونه به طور تمام و کمال حقیقت باشه. به هر حال قصه پر و بال پیدا میکنه یه چیزاییش خیلی بزرگ میشه و یه بخشایی به کلی حذف میشه.
اما اینو میدونم که نادر ابراهیمی تو این کتاب باعث میشه مخاطب به دنبال شخصیت داستان بره.
خودش بره و بشناسه و پیداش کنه.
به عنوان پنجمین کتاب از اقای ابراهیمی باید بگم تا حالا این کتاب مفیدترینشون بوده از باب مفاهیم و مطالب و اما در باب ادبی همه شون واقعا عالی بوده.
تا حالاش فکر میکنم از هیچ نویسنده ای این قدر یاد نگرفته بودم که از ایشون یاد گرفتم. (هر چند سبک نگارشم به بعضی دیگر نزدیک تره)
و اما در مورد شخص ملا محمد صدر الدین قوام شیرازی چیزی که میتونم بگم اینه که شخصیتشون رو دوست دارم.
این که از ابتدا هدفشون خدمت به اسلام و بندگان خداست، این که از همان کودکی هدف والایی داشتن و برای رسیدن بهش تمام تلاششون رو کردن و سختی های بسیاری رو تحمل کردن و البته که به جاهای خیلی خوبی هم رسیدن.
خیلی دلم میخواست که دیدم نسبت به علم اندوزی و مطالعه، مثل دید ایشون باشه.
هر چند مطمئنن هیچ وقت نمیتونم کسی مثل ملاصدرا بشم اما شاید بتونم یه بچه ای شبیه به ایشون در اینده تربیت کنم. و اصل اینه که ایشون به عنوان شیعه ی 12 امامی عمل میکرد و هدفش شناسوندن ائمه ی اطهار -علیهم السلام- به مردم بوده پس هدف نهایی باز هم سربازی اقا امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- میشه.
این که ایا تمام حرف ها و نظراتشون درسته، من در مقام و جایگاهی نیستم که بخوام در موردش نظر بدم و اصلا اطلاعات چندانی ندارم.
اما شکی نیست که اثرات ایشون بخش مهمی از حکمت اسلامی رو تشکیل میده.
همین قدر که در جوانی به مراتب بالایی از علم و حکمت دست پیدا کرده بودن برای من جذابیت داره و مسلما در هدف گذاری و تلاشم برای اینده تاثیر خواهد گذاشت.
*************************
ملاصدرا در مجلس اخر نزد شاه عباس میگه:
«تواریخ را، اکثر، به فرمانِ صاحبانِ زر و زور نوشته اند، و نَه راست؛ اما به نُدرت، بزرگانی نوشته اند بی محابا و تمام بر حق، از جمله ابوالفضل بیهقی در عصر محمود و مسعود غزنوی، که خدای عَزّوجَل را در تمامیِ دقایق پیش روی داشته است. او داستانِ بَردار کردنِ حسنک وزیر را که به قِرمطی بودن مُتّهمش کردند و به ناحق قضاوتش کردند و حُکم به قتل او دادند، چنان نوشته است که دیگر هیچ کس، در هیچ عصری به چنان زیبایی و عظمت نتواند نوشت، و در آنجا نوشته است که چون خواجه ی بزرگ، حسنک را در دل می جُست، بوسَهلِ زوزنی که سَرِ دشمنانِ حسنک بود سخت به خشم آمد و حسنک را دشنام های نارَوا بگفت. حسنک را هیچ درد نیامد و گفت هر چه خواهید با من بکنید. "بزرگ تر از حسین بن علی نیم" و همین سخن، او را و مجلسیان را بس بود. حال، ای مرشد! من، نه تنها بسیار بسیار کوچک تر از حسین بن علی، که از ذره نیز کوچک ترم و خاک تر؛ اما از آنجا که دل به عزت و شوکتِ این جهان نسپردم و روحِ خویش به تکدّی وانداشتم و لقمه از سفره ی گسترده ی شاهان بر نگرفتم باش تا ببینی چگونه ملاصدرای شیرازی، سده ها و سده ها خواهد ماند -سربلند و سرافراز، و باد این گروه را که با من این ظلم کردند، چون پَرِ کاهی با خود خواهد بُرد- چندانکه پس از سالی چند هیچ کس نام و نشانی هم از این جماعت که در این مجلس حاضرند و به کینه آمده اند نخواهد جُست - هرچند که عُمر بر سر این کار گذارد...»
صفحه 266
زمانی که ملاصدرا را تبعید کردند، به همسرش گفت:
«بانو! هرگز از یاد نبر که ما را تبعید نکرده اند؛ به ما نشاطِ تبعید بخشیده اند. اصل آن است که ما بتوانیم از خود دور شویم، و این تبعیدی ست اَبَدی برای آن کس که خواهانِ قُربت است... مردان و زنانِ راهِ حق، چه سلاطین اراده کنند چه نکنند، پیوسته در تبعید از خویشتن اند به قصدِ تقرّب به بارگاهِ حق -جَلّ جَلاله...»
صفحه 240
گفتگوی میرداماد و ملاصدرا:
« میرداماد: از تو خدمت نمی خواهیم، محبت می خواهیم. خواهشی داریم نه اَمری... تو خوب می دانی که طریقتِ تو اگر طریقتِ "سر به داران" نباشد، دست کم طریقتِ "راهِ نو جویانی" ست که پیوسته در معرض خطرند.
ملاصدرا: بله امیر... می دانم...
- پس برای حفظ آن ودیعه که خداوند به تو سپرده است و به همه ی نوجویانِ بر حق می سپرد، سخت بکوش! چیزی نزدِ تو نیست که امانت نباشد. با این امانت، معامله مکُن که حرام است. تسلیمِ هوای نَفس نشو، سرکشی مکُن، خود را نَنُما، نُمایشِ بی پروایی نده، زندگی ات را که زندگیِ تو نیست، به بازی مگیر! همین!
- مادر خوبم نیز زمانی عین همین سخنان را به من می گفت؛ و من می کوشم عیناً همانگونه باشم که شما می خواهید و شما می فرمایید...»
صفحه 237
*******************
خدایا توفیق خدمت بهمون عنایت کن.
------------------
خدایا به امید تو...!