شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۸شهریور

به نام خدا

سلام

***********************************

ترتیب خوندن من او، ارمیا، بیوتن و حالا هم قیدار

دلچسب بود

نقطه ی مشترک همه شون 

ترسیم یه جوانمرده

قصه، قصه ی مرید و مراده

حالا این مراد میتونه درویش مصطفا باشه میتونه داش سهراب یا آسید گلپا

جوان مرد میتونه همون نعشی باشه که زودتر از قیدار تو اب پرید 

درک و فهم و بزرگی روح و پاکی ادما به ظاهرشون نیست

به قول قیدار سیاه و سفیدها از رنگی ها بهترن.

من حاضرم دوباره و سه باره این کتابا رو بخونم. مثل من او

اگه بگن رمان خوب معرفی کن هم اینا رو معرفی میکنم.

چون معتقدم اگه خواستی غرق بشی تو زندگی کسی

باید بالا و پایین ببینی

این که همه چی عالی باشه یا همه چی داغون واقعیت زندگی نیست.

کتاب باید جوری باشه که هر بار خوندی یه چیز جدید دستت بیاد.

************************************

بنی هندل زار می زنند. روضه را همه متوجه می شوند. برهانیِ واعظ که نشسته است کنارِ قیدار، خنده اش را می خورد، چون قیدار هم گریه می کند. قیدار صلواتی از جمع می گیرد و شلتون را از فیلتر پایین می آورد. به برهانیِ واعظ می گوید:
به پله ی اولِ منبر اگر کسی برسد، دیگر از فیلترِ هوای ماک هم پایین نمی آید... این توفیرِ منبرِ مسجد است با چارپایه ی حسینیه... سست هم باشی، منبر خودش قرص است، نگه ت می دارد؛ قرص هم باشی، چارپایه اما سست است، می اندازدت... رو همین حساب، تو کارِ ما، چارپایه به زِ منبر است!

ص234

******************

خدایا به امید تو...!

۱۶شهریور

به نام خدا

سلام

********************************************

دختر بچه ها همیشه دوست دارن شبیه ماماناشون باشن

چادر سرشون میکنن

توی روضه ها چادرشون رو میکشن رو صورتشون و شونه هاشون رو حرکت میدن انگار که گریه میکنن

بزرگتر که میشن از این که چرا موقع شنیدن روضه گریه شون نمیگیره هی چشماشون رو بهم فشار میدن

میزنن تو صورت خودشون

و بگیرین برین تا اخر

یه فرضیه س از طرف خودم

که میگه دختر وقتی بزرگ شدنش معلوم میشه 

که تا شروع میکنن به روضه خوندن اشک تو چشماش جمع میشه و راه میگیره رو صورتش...

اون وقتی که غم همه میشه غم خودشو با همه اشک میریزه

حتی اگه غریبه ای باشه...

این استعداد بالقوه س 

و وقتی یه دختر مادر میشه 100 درصد به فعلیت میرسه

****************

خدایا به امید تو...!