شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰ارديبهشت

به نام خدا 

سلام

**********************************

همین الان داشتم می نوشتم دیوارای دنیا خیلی محکمه. 

وقتی می خوری بهشون چند برابر نیروی برخوردت رو حس می کنی

البته این فقط یه حسه چون همون جور که نیوتون از رو قانون خدا تقلید کرد و اسم قانونشو گذاشت عمل و عکس العمل، خدا عادل تر از این حرفاس که جوری زندگی رو قرار بده که اگه یه ضربه ی اروم زدی ده برابرشو بخوری.

داشتم در مورد دیوارای دنیا حرف میزدم. 

اینو از گنجشک زندانی دیروز فهمیدم.

خیلی خودشو به پنجره می کوبید. ترسیده بود...

بیچاره راهی که اومده بود رو گم کرده بود، شیشه رو هم که نمی دید هی خودشو می کوبید...

پرنده رو اگه تو قفس خالی بذاری دق می کنه،

اگه مث قصه ها بهش قول آزادی بدی به عشق ازادی زنده می مونه.

اما اگه یه قفس به بزرگی دنیا بهش دادی که مثل دنیای واقعی می تونست توش پرواز کنه و همه چیز دنیا رو داشت 

فکر می کنه واقعا ازاده، قفس رو اشتباه می گیره.

یادش میره پرواز واقعی چجوری بوده و هدف چی بوده.

قصه ی ما ادمام همینه. 

اونقد دنیا واسه مون بزرگه که فکر میکنیم تهشه.

اصل قضیه یادمون میره

ما می مونیم و یه دنیا که بعد یه مدت از تکراری بودنش خسته می شیم اما دیگه بال پریدن نداریم...

اگه پریدن یادت بره و دیر بشه دیگه کاری از دست هیچ فیزیوتراپی برنمیاد..

اگه زود یادت بیفته کمکت می کنن ولی امان از اون زمانی که بفهمی چقدر زود فرصتت تموم شده...

وقتی از قفس رفتی بیرون اون وقت تازه حسرت می خوری که چی رو از دست دادی..

نکنه اون روز برسه که انگشت حسرت بگزیم و بگیم یا لیتنی کنت ترابا...

27 اردیبهشت 94

******************

خدایا

صاحب همش تویی...

این بال و پر رو خودت تقویت کن...

خودت حفظمون کن..

------------

خدایا به امید تو...!

۱۲ارديبهشت

به نام خدا

سلام

******************************

از اون زمانی که فهمیدیم با 35 نسل میرسیم به امام زاده ای توی مشهد اردهال که فرزند امام محمد باقر -علیه السلام- هست

هی گفتیم بریم یه سر بزنیم، ببینیم چه خبره.

اما از اون جایی که ما اصولا با ماشین از قم پایین تر نمیریم توفیق نشده بود تا حالا.

جای دوستان خالی پنج شنبه در خدمتشون بودیم.

جای قشنگی بود. البته یه ذره فاصله ش زیاد بود ولی بازم خداروشکر رفتیم اقلا یه بار زیارت کردیم.

اونجایی که ما دیدیم به نظر میرسه شباش باید خیلی قشنگ و خوش اب و هوا باشه اگر شما رفتین جای ما رو هم خالی کنین.

جاتون سبز مگسا هم حسابی ازمون پذیرایی کردن :دی

یه سری عکس هم گرفته شد که بیشترش اثر جناب «چوب خط» می باشد.

گنبد

************************

خدایا به امید تو...!

۱۲ارديبهشت

به نام خدا

سلام

**************************************

نمیدونم چی میشه نوشت.

چی میشه گفت.

روز میلاد حضرت امیر -علیه السلام- نوشتن سخت تر از همیشه میشه.

کلمات قدرت بیان عظمت ندارن و البته نویسنده ای چون من توان کنار هم قرار دادن لغات رو نداره...

عید رو به همه ی محبین حضرت تبریک میگم

و امیدوارم قسمت همه تون بشه برین نجف و شب حرم رو درک کنین :)

*****************************

و اما عیدی امروز؛

آقای دکتر قنبری می گفتن از تمام فضایل حضرت امیرالمومنین -علیه السلام- مهم تر، جان پیامبر -صل الله علیه و اله وسلم- بودنه.

کسی که در همه حال همراه پیامبر -صلوات الله علیه- بوده و این ظرفیت رو داشته که همه ی معارف رو دریافت کنه.

راویان امامیه معتقدند زمانی که پس از ولادتشون حضرت رو به آغوش حضرت رسول اکرم -صلوات الله علیه- سپردند، حضرت امیر -علیه السلام- ایاتی از سوره ی مومنون رو تلاوت کردن.

-------------------------------------

عیدی دوم یه سخنرانی از اقای پناهیانه.

خودم تو این دو روز گوش دادم و به نظرم ارزش وقت گذاشتن داره.

صوتش مربوط به یکی از اعتکاف هاست که روز ولادت هم صحبت کردن.

موضوعش: «هدف چیست» مهم تر از «چه باید کرد»

منبع

------------------------------------------------------

عیدی سومم دو تا مولودی از میثم مطیعی و امیر عباسیه.


**********************

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین

-----------------------------

خدایا به امید تو...!

۰۹ارديبهشت

به نام خدا

سلام

******************************************

این روز ها حس می کنم چقدر کم کارم...

چقدر دور افتاده ام...

آب حیات را در دسترس دارم و به دنبال هیچ و پوچ می دوم...

این که همیشه میگم شهادت میدهم به امامت محمد بن علی الجواد اما...

تا حالا این طور دنبال احادیثشون نبودم...

این جور دنبال زندگیشون نبودم...

و این واسه منی که دم از شیعه بودن میزنم مایه ی شرمساریه...

گاهی از نفس کشیدن و زنده بودن پشیمان می شوم... آن قدر که در برابر این همه عظمت خجالت زده ام..

-----------------------------------------------------

آقا جان...

شنیدم که فرق جواد با کریم در یافتن سائل و نیازمند است...

نیازهای مادی به کنار...

اکنون بیش از همیشه نیازمند معرفت و شناخت نسبت به شماییم...

شما خاندان نبوت...

یاریمان کنید که بیش از شرمسار نباشیم...

*********************

حضرت امام جواد -علیه السلام- هم مانند فرزند بزرگوارشون بسیار به قرآن استناد می کردن.

اما بیشترین احادیثی که ازشون نقل میشه مربوط به مناظرات فقهیه.

یه مقاله ای در مورد اعتقادات اسلامی میخوندم که احادیث حضرت امام محمد تقی -علیه السلام- رو نوشته بود.

بخش اول در مورد توحید بود که به نظرم اومد خوبه اینجا بنویسم که دوستان هم بهره مند بشن.

------------------------------------------------------------

ابی داود بن قاسم جعفری می گوید؛ به ابی جعفر ثانی، امام جواد، -علیه السلام- عرض کردم:

«قل هو اللّه احدٌ» ما معنی الاحد؟ قال(ع) المجمع علیه بالوحدانیّة اما سمعته یقول: «ولئن سئلتهم من خلق السّموات و الارض و سخّر الشمس و القمر لیقولنّ اللّه» ثمّ یقولون بعد ذلک له شریکٌ و صاحبةٌ؛ فقلت: قوله «لاتدرکه الابصار؟ قال (ع) «یا ابا هاشم اوهام القلوب ادقّ من ابصار العیون، انت قد تدرک بوهمک السّند و الهند و البلدان الّتی لم تدخلها، ولم تدرک ببصرک ذلک، فاوهام القلوب لاتدرکه فکیف تدرکه الابصار؛

معنای احد در آیه «قل هو اللّه احد» چیست؟ فرمود: کسی که به وحدانیّت او همه اتفاق دارند. آیا نشنیده ای سخن خدا را که می فرماید: «اگر از آنان سؤال کنی چه کسی آسمانها و زمین را آفرید و خورشید و ماه را تسخیر کرد حتماً می گویند: خدا. (با این حال) بعد از این اعتراف می گویند برای او شریک و رفیقی است.»

پس عرض کردم (معنای) سخن خدا که فرمود: ابصار او را درک می کند (چیست؟) فرمود: ای ابا هاشم! وهم ها(و خیالبافی ها)ی دل ها دقیق تر از دیدن چشم هاست؛ (به این دلیل که) تو گاهی توسط وهم، سِند و هند و هر شهری را که ندیده ای و داخل آن نشده ای می توانی درک کنی (و شبیه سازی کنی)، ولی خداوند با وهم ها قابل درک نیست (چون نه جسم دارد و نه شبیه و مانند) پس چگونه ابصار او را درک کند؟

منبع

**********************

خدایا

کمک کن بتونیم از غربت امامان بزرگوارمون کم کنیم...

از غفلت و دوری خودمون کم کنیم...

بتونیم کمی هم که شده از انوار و الطافشون بهره مند بشیم...

-------------------------

خدایا به امید تو...!

۰۱ارديبهشت

به نام خدا

سلام

***************************************

یه وقتا ادم از خودش بیزار میشه.

نه که فکر کنین واسه این که بخواد خودی نشون بده اینجوری میشه ها!

نه! اتفاقا یه وقتا وجدان ادم خدا رو شکر یه خودی نشون میده البته فقط در حد یه احساس غبار گرفته

که اگر بهش توجه بشه امیدوار کننده خواهد بود.

حالا اصلا اینا مهم نیست.

مهم اون عامل بیزاریه!

همیشه روشم اینه که نوشته هام عام باشه نه به خودم برگرده نه به اطرافیان

ولی یه وقتام اتفاقا لازمه همه چیز برگرده به خودم

و شاید این پست از اون پستا باشه که اصلا از نوشتنش تو این وبلاگ ناراحت نمیشم

-------------------------------------------------

از خودم بیزار میشم.

چرا؟!

چون می بینم من با ارامش تو خونه م زندگی میکنم

شب شاید نگران باشم که تکلیفام مونده ولی مطمئنا نگران نیستم که یه بمب بیفته رو خونه مون

یا نگران نیستم که ممکنه فردا یکی از اعضای خانواده ی من جزو زخمی های حمله ی جدید داعش یا عربستان یا امریکا یا انگلیس باشن

حتما من به اندازه ی بچه های عراق و یمن و بحرین و سوریه و فلسطین قدر درس خوندن و مدرسه رفتن رو نمیدونم...

حتما که دلم به اندازه ی اون ها برای دوستام و هم کلاسی هام و معلمام تنگ نمیشه

به نظرتون کی بیشتر قدر امنیتو میدونه؟!

اوج بیزاری اونجاییه که من اسمم رو میذارم مسلمون، به خودم میگم شیعه بعد عین خیالم نیست اینجا نشستم و راست راست واسه خودم راه میرم

بعد دقیقا تو یه همچین کشورایی فقط به جرم مسلمون بودن، شیعه بودن، طرفدار حق بودن ادما با مظلومیت تمام جونشونو از دست میدن، بدنشون زخم بر میداره، ارامششون بهم میخوره...

ته کار من چی میتونه باشه؟! شما چی فکر میکنین؟!

هر شب اخبار نگاه می کنم یه آه می کشم بعد هم تهش رومو می کنم به غذام که هر جوری شده قورتش بدم و نکنه این صحنه های دلخراش باعث شه گلوم بگیره و چیزی ازش پایین نره...

اینا مثلا بیزاری های جهانیه...

نه که فکر کنین فقط همیناسا... نه!

درد ملی هم کم نیست...

مثلا فکر کنی که تو همین تهران بغل گوشت ادمایی هستن که به خاطر چند تومن پول مجبورن هزارجور منت ادما رو بکشن...

مثلا فکر کنی تو که خدا رو شکر هیچی کم نداشتی اما کلی ادم که ماه تا ماه یا شاید هم تو کل زندگیشون جز چند تا چیز کوچیک و جزئی هیچ چیز دیگه ای نداشتن و همیشه ارزوی داشتن حتی کوچکترین جزء زندگی رویاشون بوده...

یعنی به گمونم اگه ادم اینا رو بدونه و دردش نیاد و وجدنش ناراحت نشه و از خودش بدش نیاد مشکل داره

البته این که دردم میاد و ته دلم کلی بد و بیراه به خودم میگم دلیل بر این نمیشه که حق مطلبو ادا کرده باشم

به شرطی درده خاصیت داره که بشم هم درد مردم، که بشم دوای دردشون نه نمک رو زخمشون

ادم باید از خودش بیزار باشه که واسه خوب شدن خودش تلاش کنه

البته گاهی هم این بیزاریه زیاد میشه کلا ادم قطع امید می کنه...

نه که فکر کنین یه دفعه ای یاد این حرفا افتادم!

از همون شبی که رسیدیم تهران و شنیدم که عربستان حمله کرده به یمن همش میخواستم پست بزنم

نمی شد. یعنی یادم میرفت یا هر چیز دیگه

ولی از این که یک ماه از اوضاعشون گذشته و من هیچ حرفی نزدم حالم بد بود!!

اینم یه جور بیزاریه دیگه

اما در مورد دردای ملی

نه که اصلا بهشون فکر نکرده بوده باشم

نه که اصلا از نزدیک ندیده باشم

همه رو دیدم، میبینم، شنیدم، میشنوم

شاید نتونم خودم لمس کنم اما دردو میفهمم

و هر چی که باشه هر چقدر هم عوض شده باشیم به هر حال بنی ادم اعضای یکدیگرند

شاید اصن کمکم نکنی ولی ته دلت ناراحت میشی

ناراحت میشی بشنوی به خاطر چند هزار تومن ادما دنبال ضامن می گردن از این صندوق به اون صندوق

از این ادم خیر به اون ادم خیر

نمیندازم تقصیر دولت.

نه که بگم تقصیر اونا هست یا نیست

ولی بیشتر خودم و امثال خودمو مقصر میدونم...

مایی که داریم خدا نداده تنهایی بخوریم که

ولی حالا هی ما میریم می خریم می خوریم تازه از بد حادثه اسراف هم می کنیم بعضا ناشکری هم می کنیم

بعد بقیه باید لنگ چند تومن باشن!

نمیگم میلیاد نمیگم میلیون

همین هزار معمولی...

یه چیز دیگه هم درد داره...

یعنی شاید این یکی درد دینی باشه نمیدونم

این که این همه بانک میبینم و بعد میشنوم که اوضاع اقتصادی خرابه

حالا اصن این هیچی

اونی که از همه بیشتر حالمو بد میکنه شنیدن نوع بانکداریه

چقدر راهنمایی روی بانکداری اسلامی تحقیق کردم...

چی می گفتم؟!

اها داشتم فکرامو می گفتم

این که یهو تصمیم گرفتم اینارو بنویسم واسه کتابیه که میخونم

میدونین رمان همیشه هم رمان نیست

یعنی شاید بخونیش واسه این که خونده باشیش

شاید بخوای سر خودتو گرم کنی یا اصن وقتتو پر کنی

ولی به هر حال اثر میذاره دیگه

یعنی اصلا هیچ چیز تو زندگی بی اثر نیست

مثلا حتی کشتن پشه!

هدفم از شروع و خوندنش چیز دیگه بود ولی بدجوری بردم تو فکر

من شخصیتای اصلی داستان نیستم که پول پارو کنم

اما به هر حال اسمشه نقطه ی خوب شهر زندگی میکنم

میگن شمال شهر نشینم

بالا شهریم

اصن شاید مرفه هم باشم

ولی اقلا با این دردایی که گفتم بی درد نیستم...

به گمانم رمانش بیشتر از هر چیز داره جامعه رو بررسی میکنه

و من چه ساده باهاش همراه شدم و هم دردشون شدم..

من نمی بینم اونام ندیده بودن ولی وقتی دیدن و وقتی من دیده هاشونو خوندم اصن گیرم که به این شدت و حدت نباشه که شاید بدترم باشه

اما هست! دروغ نیست!

سر خودمو که نمیتونم کلاه بذارم!

....

کاش فقط ادم تو اینجور موقعا میدونست باید چی کار کنه

کجا بره

کجا داد بزنه؟!

فریاد بکشه؟!

کاش میدونستم...

******************

خدایا

حرفی نمی مونه

یعنی یه وقتا ادم مستاصل میشه نمیدونه چی بگه

مثلا تهش مثلا بگه

یا غیاث المستغیثین

یا مثلا بگه یا اله العاصین

...

---------------------

خدایا به امید تو...!