یوسف گمگشته...
به نام خدای یوسف گمگشته مان!
و سلام هم نام اوست!
***************************************
حافظ گفته بود:
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
-----------
حافظ کجایی که ببینی یوسف گمگشته ی مان هنوز به کلبه باز نگشته است!
البته مقصر خودمانیم.
دیگر کلبه ای باقی نگذاشته ایم که بخواهد به آن باز گردد...
کلبه را با تمام خاطراتش خراب کردیم و برج ساختیم!
رفتیم بالا و بالا و بالاتر...
نه که فکر کنی خواستیم مثل نمرود با این کارمان برج و باروی خدارا بشکنیم...نه
به خیال خودمان هر چه بالاتر برویم به خدای یوسفمان نزدیک تر میشویم!
اما.. اشتباه کردیم.
انقدر درگیر برج و باروی خودمان شدیم که ههمه چیز فراموش شد..!
نه که فکر کنی دست از خدا و فرستاده هایش برداشتیم..نه!
همه سرجایشان بودند فقط اندکی تغییرشان داده بودیم!
از خدا و فرستاده هایش آن هایی را که برمان آسان میگرفتند انتخاب کردیم..!
از فرستاده ها فقط اندکی روضه شان را انتخاب کردیم آن هم برای این که دهن روحمان همان فطرتمان رو ببندیم!
بعدهم هر وقت دنیایمان دچار مشکل شد دست به دامنشان شدیم که دیگر از این کار ها نمیکنیم بعد که جواب گرفتیم فراموش میکنیم!
همه چیز را فراموش کردیم!
و حالا مقصر خودمانیم که یوسفمان دلگیر باشد و حالا حالاها مارا با این برج و بارو ها تنها بگذارد!
البته او و خدایش از این حرف ها بزرگترند!
هر روز برایمان گریه میکند و تاسف میخورد و دست به دعا برمیدارد که شاید ادم شویم!
--------------------
آقاجانم شرمنده!
شرمنده که هنوز هم آدم نشده ام!
***************************************
نه که فکر کنید تمام عالم همین طور شده اند ها... نه!
من بدجوری به عادت کرده ام به این که همه را مثل خودم ببینم!
ته دلم بدم می آید در این مواقع تنها باشم! دنبال شریک جرم میگردم!
------------------------
یک عذر خواهی هم بدهکارم!
ادم باید برای اعیاد شاد باشد ولی نمی دانم..نمیدانم چرا در این مطالب دستم به شادی نمی رود!
-------------------------------
شاید... اقا که بیایند قلم ماهم قلم شود!
**************************
الهی بفاطمة و ابیها و بعلها و بنیها
عجل لولیک الفرج!
ممنون از حضورتون در وبلاگم
متنتون زیبا بود...انشاالله در پناه صاحب الزمان باشید