شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

پدرانه: 16 مرداد 93

پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۹ ب.ظ

به نام خدا

سلام

********************************

حاج محمد حسین کاشی (البته به اصطلاح پدر حاج ممدحسین) یکی از ادمای بزرگ دوران خودشون بودن.

یه روز میان بهشون میگن میخوایم حرم امام حسین -علیه السلام- رو سنگ مرمر همدان کنیم. 60 تومن (شایدم 60 هزار تومان دقیق یادم نیست) نیاز داریم. 

ایشون میگن چک رو بنویسین بیارین. چک رو میارن ایشون بدون این که چک رو نگاه کنن روشونو برمیگردونن امضا میکنن.

اون مسئول مالیشون میگه اقا مبلغ چک زیاده یه نگاه بهش بندازین 

میگن نه من با امام حسین -علیه السلام- از این حرفا ندارم.

**********************************

یه روز رفتیم خدمت آقای بهجت -رحمة الله علیه- ایشون نقل کردن آسید رضای کشفی یه بار تو حرم حضرت سید الشهدا -علیه السلام- مکاشفه ای براش رخ میده.

طلبه ی حوزه بوده و موقع شهریه گرفتن مسئول حوزه شهریه رو توی کفش ایشون میذاشته. بهش اعتراض میکردن میگفته من میدونم ایشون سیده ولی طلاب هی ایراد میگرفتن که الکی اسمش رو گذاشته سید.

توی مکاشفه قرار میشه سه درخواست از امام داشته باشه. 

درخواست اول میپرسه اقا من سیدم؟ حضرت میگن که بله شما سیدین.

درخواست دوم میگه میخوام خونه م کمی وسیع بشه. حضرت می فرمایند دیگه به این دنیا وصلت نمیده. ان شاءالله در اون دنیا نصیبت میشه.

مطلب سوم هم میگه میخوام از موقع مرگم اطلاع داشته باشم. امام می فرمایند اون هم به موقعش مطلع میشی

و همین طور هم میشه.

ما وقتی از مجلس اومدیم بیرون یکی از همراها گفت اقا این داستان رو که تعریف کردن حتما در جواب مسئله ای بوده. منم گفتم این نشون میده ما دیگه تو این دنیا خونه ی بزرگ نصیبمون نمیشه عمرمونم دیگه خیلی چیزی ازش نمونده.

***************************

تمام مکاتب و ادیان دنیا، به وجود اومدن تا یه مسئله رو معنی کنن اونم زندگیه.

من تعریفی که از زندگی دارم اینه که زندگی یعنی هماهنگ شدن با نظام خلقت.

این عالم همش با نظم خاصی آفریده شده و ما در صورتی میتونیم به درستی زندگی کنیم که خودمون رو با این نظم تنظیم کنیم.

آلکسیس کارل تعریفی که از زندگی داره میگه هر کاری که ما میکنیم تا نمیریم. آب میخوریم که از تشنگی نمیریم. غذا میخوریم که از ضعف نمیریم و...

توی بدن اگه یه شکاف کوچیکی به وجود بیاد تمام اعضای بدن بسیج میشن تا این شکاف رو برطرف کنن. مغز دستور پمپاژ خون میده، ویتامین های مورد نیاز تامین میشن، سلول ها ترمیم میشن و... واسه همینه که بعد یه مدت میبینیم دلمه بست و خودش زود خوب میشه.

مام باید همین جور نظم داشته باشیم. 

الان که دارم کتب شهید مطهری رو میخونم و اون دوره ای که کتابای علامه جعفری رو خوندم و بقیه ی کتاب ها چیزی که همه شون میگن اینه که این جهانی که خدا آفریده بهترین جهان ممکنه. یعنی از این بهتر نمیشد. البته میشد خدا جور دیگری خلق کنه در قدرت خدا هست اما اینی که آفریده الان از همه نظر کامله این ماییم که با این جهان بد تا میکنیم و درست استفاده نمی کنیم.

*****************

این قسمت هم به نقل از عمو:

آقای خوانساری اواخر عمرشون کمر درد گرفته بودن. خب دردش زیاد بود ولی هیچ وقت ناله نمی کردن میگفتن درد که ناله نداره.

یه بار یه آقایی تو اتاقشون ظاهر میشه. بهش میگن شما قابض ارواحی؟ میگه بله. میگن اومدی روح من رو قبض کنی؟ میگه نه فقط اومدم شما رو ببینم اینو میگه و 7 قدم میره و غیب میشه.

ایشون میگن چون 7 قدم رفتن یعنی من 7 روز بیشتر زنده نیستم و همین هم میشه.

یک هفته بعدش مرحوم شدن.

**************

رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا

-------------

خدایا به امید تو..!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۱۶

نظرات  (۱)

مطالبی که گفته بودی خیلی قشنگ بود...
اون خاطره دومی رو کاشکی کامل تعریف میکردی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی