خطبه غراء، خطبه 83 نهج البلاغه، بخش دهم- قسمت دوم، در توصیف خلقت انسان
به نام خدا
سلام
************************
در توصیف خلقت انسان
----------------------------------------------------------------
وَ عَاشَ فِی هَفْوَتِهِ یَسِیراً [اسیراً]، لَمْ یُفِدْ عِوَضاً [غرضاً]، وَ لَمْ یَقْضِ مُفْتَرَضاً. دَهِمَتْهُ فَجَعَاتُ الْمَنِیَّةِ فِی غُبَّرِ جِمَاحِهِ، وَ سَنَنِ مِرَاحِهِ، فَظَلَّ سَادِراً، وَ بَاتَ سَاهِراً فِی غَمَرَاتِ الْآلَامِ .
در حالی که زمانی محدود و ناچیز در حیات لغزنده ی خود زندگی کرد، نتیجه ای از نعمت های خدادادی نگرفت و فریضه ی لازم را به جای نیاورد. و ناگهان اندوه ها و ناگواری های مرگ با این که هنوز سوار مرکب سرکش خودکامگی بود و راه شادی و خوشی را می نَوَردید، بر سرش تاختن گرفت. در این هنگام در حیرتی بی سابقه فرو می رود و در امواج متلاطم درد و شکنجه ها شب بیداری می کشد.
وَ طَوَارِقِ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَسْقَامِ، بَیْنَ أَخٍ شَقِیقٍ، وَ وَالِدٍ شَفِیقٍ، وَ دَاعِیَةٍ بِالْوَیْلِ جَزَعاً، وَ لَادِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقاً.
(از این پس) انبوه دردها و بیماری ها بر سرش فرود می آید و (او توانایی دفع آن ها را از دست داده) در میان برادری همتا و پدری مهربان و مادر و خواهری که وای مرگ آنان را به شیون در آورده و در اضطراب شدید به سینه های خود می کوبند.
وَ الْمَرْءُ فِی سَکْرَةٍ مُلْهِثَةٍ ، وَ غَمْرَةٍ کَارِثَةٍ ، وَ أَنَّةٍ مُوجِعَةٍ ، وَ جَذْبَةٍ مُکْرِبَةٍ ، وَ سَوْقَةٍ مُتْعِبَةٍ . ثُمَّ أُدْرِجَ فِی أَکْفَانِهِ مُبْلِساً ، وَ جُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً ، ثُمَّ أُلْقِیَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِیعَ وَصَبٍ ، وَ نِضْوَسَقَمٍ .
در این حال (این انسان که زندگیش لحظات نهایی خود را سپری می کند) فرو رفته در سکرات رنج آورِ موت و شدایدِ موجب قطع امید و ناله ی ضعیف و دردناک و کشش سخت نفس های حال احتضار و رانده شدن مشقت بار از این دنیا. سپس آن تازه چشم پوشیده را (پس از طی آن ناگواری ها) با کمال یاس و انقطاع از این دنیا در کفن هایش پیچیدند و بی آن که مقاومتی از خود نشان دهد، با کمال تسلیم و به آسانی کشیده شد و خسته و کوفته (چونان چارپایی که از مسافرتی خسته و درمانده برگردد و بدون مهلت به سفری دیگر رهسپارش کنند) لاغر از بیماری، بر روی چوب های تابوت گذاشته شد.
-------------------------------------------
خلاصه:
حضرت لحظاتی را ترسیم می کنند که انسان بی توجه به عالم دیگر به دنبال هوای نفس خود پیش میرود و ناگهان و بدون آمادگی مرگ به سراغش می آید. با فرارسیدن مرگ درد و بیماری بر او هجوم می آورند و او دیگر توانایی مقابله با آن ها را ندارد. نزدیکان بر بالینش گریه و زاری سر میدهند و هیچ یک توان انجام کاری برای او ندارند. در لحظات آخر زندگی دنیاییش سکرات مرگ او را در بر گرفته اند و نفس های اخرش با سختی است. پس از پایان زندگیش در این دنیای فانی اطرافیان او را کفن می پواشنند و بی آن که بتواند مقاومتی کند او را می کشند و روی تابوت می گذارند.
*****************
خدایا به امید تو...!
سلام
وبلاگ بسیار زیبا و پر محتوایی دارین
خوشحال میشم به وبلاگ تازه تاسیس ما هم سر بزنید
اگه با تبادل لینک موافق بودین ممنون میشیم خبر کنید..
http://yaghot-sabz-313.blogfa.com/