شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها
۰۳اسفند

به نام خدا

سلام

********************************************

شاید وقتی رهش رو میخوندم خیلی ازش دلخور بودم..

همه ش منتظر بودم تا تموم شه و بنویسم که نبود اون چیزی که دلم میخواست

منتظر بودم بنویسم که تو شهر قصه ش خبری از درویش مصطفی و بابجون و مهندس ارمیا ی شبیه به نیمچه زندگی خودم نبود...

ولی فصل اخر دهنمو بست واسه خیلی از این حرفا

حالا یک هفته بعد از تموم شدنش به این فکر میکنم که کامم رو تلخ کرد اما ذهنمو روشن کرد...

یعنی تلخیش نه از قلم نویسنده بود و نه از سیاهی نگاهش شاید

تلخیش از قصه ی شهر دود گرفته و قوطی کبریت های برعکسش بود...

تلخیش از تک بعدی شدن خودمون بود...

تلخیش از درد هایی بود که نمیبینیمشون...

*************************

دوشنبه ی پیش تمومش کردم و تمام این روزها ازش حرف داشتم برای گفتن

از باغ سبز قلهک که روی نقشه پیداش کردم تا حق همسایگی که تو خونه های کوچک هم دیگه نیست و خودم دارم درد میکشم...

کاش کتاب های درسیمونم اینجوری بود.

این طوری که وقتی بازش کردی تا تموم نشده نذاریش زمین

این طوری که سال ها حرف داشته باشی ازش

ساعت ها فکر داشته باشی در موردش

کاش جامعه شناس ها قصه مینوشتن و روان شناس ها زندگی نامه

کاش میرفتیم تو جامعه درس میخوندیم

*********************************

نمیدونم "ارمیا" ی 40 ساله درست عمل کرده بود یا ما

فرقمون اینه که اون بیشتر روز هاشو اون بالاس و از اون بالا میبینه و فکر میکنه و از مشکی متالیکش لذت میبره و از درسش واسه سازگاریش با محیط طبیعی استفاده میکنه

و ما از وسط مردم رد میشیم و کمی فکر میکنیم و بعد درد نمره می گیریم و سر گیجه ی درس های نخوانده و کارهای نکرده و کمی هم اون وسط ها دلمون غنج(؟) میره برای بعضی ادم های ته فکر و ایده ی محیطمون و ...

اون میپرد و "لیا" می رهد از شهر و بعضی ها هم وسط همین سیاهی ها اوج میگیرن... عروج میکنن...@

@ر.ک: شهید حدادیان...

"ایلیا" راست میگفت... هنوز هم خیلی جاهای سبز هست...

*************************

اخر نوشت:

این کتاب دستاورد راهپیمایى ٢٢ بهمن بود

شاید یک روز دوباره بخونمش و بهتر درباره ش بنویسم

اینو میدونم که حرفاش حرف خودم هم بود که سال ها اسم شمال نشینی داشتم _اون هم کجای شمال!_

اما فهمش حالا که از اونجا دور ترم  و رفت و امدم خط سعادت اباد-دروازه شمیران ه، بهتر صورت میگیره...

*****************

خدایا به امید تو...!

۰۵مهر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

***************************************

حسین ، علیه السلام، علیه و آله السلام، علیه و اولاده و انصاره السلام...

حسین...

حسین...

حُسین...

حُسَین...

حُسَین...

...

چقدر تکرار کنم نامت را که سیر شوم...؟

چه سری دارد این نام و این کلام...

دقیقا از کدام بخش تاریخ باید شکر کنم و ذکر کنم که تو را دارم...؟

که سایه ی سری دارم...

که مولایی دارم...

امامی که عالمی دیوانه و شیدای نام او و یاد او ست...

شکر کنم که نمازم با سجده بر تربت تو بالا می رود...؟
یا شکر کنم که تربتت مرا عاشق تر از پیش به نماز میکشاند...؟

خدا میخواست ما را عاشق کسی کند که عاشقش بود... 

خدا عاشقت بود که ما را عاشقت کرد...

تو عاشقش بودی که عشقت جان ما را روزی خواهد گرفت...
ان شاءالله...

هر سال این روزها 
مثل کودکان خطا کرده و پشیمان...
سر به زیر و خجالت زده...
از گوشه ای...
مثلا یواشکی و بی سر و صدا...
می آیم
می نشینم زیر پرچمت...
بعد هم یواش یواش بغضم می ترکدُ
سراسیمه خودم را به اغوش محبتت می اندازم...

آخر...
بدترین عذاب و مصیبت و تنبیه...
همین از تو دور بودن است...
همین بازیگوشی های بی حد و اندازه است...
همین گم شدن های بی اجازه است...

می دانم...
می دانم قول هایم... التماس هایم... پشیمانی هایم...
تکراری شده...
ولی...
باور کن از سر عادت نیست...
از سر ندانم کاری و کودکی و کوچکی است...

می دانم...

تو هر بار چشم می پوشی و بزرگی میکنی...

خدا خوب کسی را گذاشته برای مان...
که نگاهش کنیم و هی بگوییم... 

خدایا...

شکرت...

خدایا...

عجب خالقی هستی...

هی راه برویم و عین سرگشته ها برگردیم و یک جمله را تکرار کنیم...

خدایا...

الحق که احسن الخالقینی... که حسینی چنین افریده ای...

خدایا...

دلمان را چگونه برده ای با نامش... با روضه اش...

خدایا...

ما لایق بی واسطه ولایی شدن نبودیم...

عجب واسطه ای برایمان قرار دادی..

خدایا...

عجب خدای دوست داشتنی ای هستی...

حسین جان...

خدا می دانست چگونه وصلمان کند که عاشقش شویم...

می دانست چه محبتی را در دلمان بیندازد که دست به دامانش شویم و اطاعتش کنیم...

الحق که مصباح هدایتی...

که زندگیت لحظه لحظه درس است...

می گویی 

مرد باش!

آزاده باش!

عبد باش...

دعای عرفه ات را می خوانیم که بیاموزیم...
شکر یعنی چه...

ببین...

ببین اقاجان که چگونه مانده ام در شکر نعمت وجودت...

مانده ام چگونه از خدایت تشکر کنم 

که پیشانی به من داد... 
پیشانی ای که بر تربتت قرار گیرد...

که چشم به من داد...
چشمی که اشکِ بر روضه های تو را می ریزد...

که گوش به من داد...
که نام تو را می شنود...

که زبان به من داد...
که نام تو را می گوید...

که دستی داد...
دستی که برای تو بر سینه می کوبد...

و دلی به من داد...
که عشق تو را نگاه می دارد...

********************************************************

خدا

اول عاشقمان می کند...

بعد که عاشق شدیم...

می گوید بیا و مطیع باش...

عشق حسین که در دلت نشست...

آن وقت راحت تر شیفته ی غدیر و صاحبش می شوی...

آن وقت راحت تر مشتاق زندگی نبوی می شوی...

آن وقت شتاب زده تر و عمیق تر حجتش را می خوانی و انتظار می کشی...

خدا از همه بیشتر می داند...

خدا از همه کس بزرگتر است...

***********************

خدایا...

به امید تو..!

۰۳ارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
*********************************
آدم اگر همین طور یکجا بنشیند و هیچ نبیند و هیچ نشنود و هیچ هم فکر نکند و اصلا از ابتدا این طور باشد که چیزى براى اندیشیدن بیشتر نداشته باشد، حتم دارم که نه خطا میکند و نه گناهى مرتکب میشود.
یعنى اگر آدم ها سنگ بودند این طور میشد.

---------------------------
آکویناسِ فیلسوفْ میگفت چطور کودک معصوم است در حالى که آتش حسادت نمیگذارد شیر مادرش که تمام نشدنى است را با برادرش شریک شود.
اما من فکر میکنم این نه آتش حسادت، که حس شیرین مالکیت است...
اصلا آدم است و لذت داشتن مال و اموال و دارایى از خودِ خودش
حالا کار ندارم که همه چیز براى خداست
حرف این است که این بشر دو پا هر چه را که نسبتى با خودش داشته باشد دوست دارد، برایش جنگ میکند، به خاطرش جان مى دهد حتى
چه فرق مى کند شیر مادرش باشد یا عروسک و ماشینِ کوکیش یا بعدتر کیف و کفش و لباس و بعدتر تر خانه و ماشین و زمین...
همین جاى گوشه ى کلاس ِ نزدیک ِ استاد هم ملک اجاره اى چند ساله اى ست که حال ادم را یک جور دیگر مى کند
یا همین نام رئیسِ جمهورى که مى شود چهار سال بیشتر مال یک آدمى باشد...
سخت هم هست، مثل آمپول هم هست؛ اول مى سوزاند بعد چند روزى جایش درد مى کند، بعدتر که نبودش و تَرکَش آدم را عاقل کرد شاید تاسف برانگیز باشد... ولى... کارى است که باید بشود دیگر...
بیچاره آدم...
******************
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
خدایا به امید تو...!

۲۲اسفند

به نام خدا
سلام
*************************
میخوام صحنه اى رو تصور کنید که من امروز باهاش مواجه شدم.
شما توى ماشین نشستید و راننده کسى دیگره.
در حین عبور از کوچه اى ناگهان در مقابلتون آقاى مسنى روى زمین میفته.
که البته چون شما سرنشین عقب ماشین هستید دیرتر از اقاى راننده صحنه رو مى بینید.
خب تو اون لحظه واکنشتون چیه؟
آیا از راننده تقاضا میکنین که بایسته تا به حال اون اقا رسیدگى کنین؟
من هر جورى فکر کردم چند تا حالت ممکنه پیش بیاد؛
١ بدون توجه از کنارش عبور کنم
٢ یه نگاهى بندازم تو دلم یا به صورت حدیث نفس یا حالا خطاب به اطرافیانم ابراز کمى نگرانى کنم و بگم ینى چه اتفاقى افتاده؟ بنده خدا... ان شاءالله که چیزیش نباشه
٣ پنجره رو بدم پایین و حین عبور بپرسم اقا خوبى؟ و او یا جواب میده که خب بازم جاى امیدوارى داره یا نمیده.
در این حالت اگه جواب نده یا من فرار رو بر قرار ترجیح میدم که یه وقت نگن کار تو بوده، یا زنگ میزنم اورژانس ادرس میدم و خودم محل رو ترک میکنم یا دیگه خیلى شرافت به خرج بدم صبر میکنم صداى امبولانس بیاد بعد میرم.
و اگر جواب داد که یا میگه خوبم که خب خدا رو شکر. یا میگه خوب نیستم که ممکنه من خودم رو به ناشنوایى مصلحتى بزنم و بشه همون داستان همسایه یا این که یکى از شرایط قبلى پیش بیاد.
٤ و حالت اخر اینه که دیگه انسانیت و وجدان و شرافتم اون قدر در قید حیات باشه که بى خیال همه چى فقط به فکر اون اقا باشم.
( ما امروز مورد دوم رو تجربه کردیم و پاسخ دریافتیم این بود که ادم خودشو تو دردسر نمیندازه. حالا بیا و ثابت کن که من نزدم بهش و خودش افتاده.)
*****************************
شهید مطهرى تو کتاب جاذبه و دافعه میگفتن ارتباطات انسانى بر اساس منافع شکل میگیره (نقل به مضمون)
اون روز که خوندمش قبولش نداشتم
اما امروز احساس کردم واقعیت چیزى غیر از تصورات منه.
این واقعیته که هر چیز که براى ما سود نداشته باشه به دنبالش نمیریم خصوصا تو امور دنیوى و قطعا اون چه ظاهرش ضرر باشه که دیگه عمرا حتى بهش فکر کنیم.
فقط تو این بحث چند تا تناقض برام ایجاد شده؛
اقاى رفیعى میگفتن اگر ٤٠نفر شاهد بگن یه نفر فلان کار خطا رو انجام داده و خودش بگه نه قاضى حکم رو براساس نظر خودش صادر میکنه. حالا چرا باید از ترس این که کارى رو بهت بچسبونن که هیچ نقشى توش نداشتى از کنار یه هم نوع به سادگى عبور کنى؟
نمیدونم اصن این جورى پیش بریم انسانیت و شرافتى باقى مى مونه که بخواد به آیندگان به ارث برسه...
****************
خدایا به امید تو...!

۱۰دی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

*************************************

نظام اموزشی ما اون قدر درگیر تئوری ها کرده ادم ها رو

که وقتی بخوای باهاشون در مورد زندگی صحبت کنی ناخوداگاه خیلی از حرفاشون حرفای کتاباس

نظریاتی که خیلی وقت ها در عمل امکان پذیر نیست.

یکی از اساتید میگفتن تربیت ماها طوری بوده که اکثریتمون همیشه به دنبال حد اعلای همه چیز هستیم

و نمیتونیم با سطح پایین ترش کنار بیایم. اون وقت دچار مشکل میشیم

به قول خودشون ماها اکثرمون کامل گرا هستیم.

تو حرف خیلی چیزا ارمانی و رویایی و قشنگه

اما تو عمل... چند درصدش اتفاق میفته؟

فکر میکنم به همین دلیله که اگر کسی تو متن زندگی و وقایع باشه 

احساس میکنه خیلیا دارن شعار میدن و نمیتونه باهاشون کنار بیاد.

راه چاره ش رو هنوز پیدا نکردم. 

اما حتما باید فکری کرد.

********************

خدایا به امید تو...!

۲۷آذر

به نام خدا

سلام

**********************************

قصه ی ظلم به ظاهر ابرقدرت ها ببین چه کرده سال ها با این مردم

مردمی که جرمشون مذهب بوده

جرمشون استقلالشون بوده

جرمشون خوش گذرانی پادشاهانشون بوده

حالا باز سنگ انگلیس و امریکا و اسرائیل رو به سینه بزنین.

بابا تاریخ ایران که دیگه بحث مذهب نیست. بحث نظام نیست

ایرانی هستی دیگه مگه نه؟

برو ببین چه به روزمون اوردن.

انگلیس سال ها بزرگی کرد از نظر خودش

بعد هم که یه ذره فروکش کرد و امریکا اومد بالا، فکر این که انگلیس دیگه خوب شده واقعا مسخره س.

انگلیس هنوز هم همون روباه همیشگیه. حالا فقط بیشتر از قبل زیر پوستی عمل میکنه.

بیا با هم رو راست باشیم.

تو سال های مختلف این تاریخ خیلیا مظلومانه جان دادن که رسیدیم به اینجا

به همین راحتی نمیشه همه چیز رو تسلیم کرد به اون طرفیا

برجام باشه یا هر کوفت و زهرمار دیگه (البت ببخشید جسارت میکنما)

ولی تو دنیا هیچ ابرقدرتی -مثلا- به فکر منافع ما نیست. هر چند همه شون دارن سقوط میکنن 

اگه کسی به فکر ما بود خودمون بودیم.

اگه کسی وایساد و دفاع کرد هم وطنای خودمون بودن. هم زبان های خودمون بودن. هم دینا و هم کیش های خودمون بودن

نمیگم الان هیچ مشکلی نیست. نمیگم همه چی خوبه 

اما راهش این نیست که بذاریم بریم 

فقط به این دلیل که اون طرف خیلی چیزا بهتره و تو ایران نیست.

اگه همه برن دیگه کی می مونه درست کنه؟ کی می مونه دفاع کنه؟ 

اونا گسست ما رو میخوان. نبودن ما رو میخوان. 

این که خودمون با دستای خودمون گور خودمونو بکنیم. خودمون خودمون رو نابود کنیم.

***************************************************************

به نظر من همه باید این فیلم رو ببینن.

هر کس که ادعا میکنه ایرانیه و ایران براش مهمه

حتی اون هایی که برای کورش تولد گرفتن

******************

خدایا به امید تو...!

۱۲آذر

به نام خدا

سلام

****************************************

در تحف العقول حدیثی از امام صادق-علیه السلام- نقل شده که شیعیان رو به سه دسته تقسیم میکنند. 

هر کس که خود رو شیعه میداند (لفظ شیعه به صورت اصطلاحی) باید در یکی از این گروه ها قرار بگیرد. حالت دیگه ای وجود نداره.

******************************

دَخَلَ عَلیهِ [ أی الإمام الصّادق علیه السلام ]: مِمّنِ الرَّجلُ؟ فقالَ : مِن مُحِبّیکُم و مُوالیکُم ... ثمّ قال لَه : مِن أیِّ مُحِبِّینا أنتَ ؟ فَسَکَتَ الرجُلُ ، فَقالَ لَه سُدیرٌ : و کَم مُحِبُّوکم یا بنَ رسولِ اللّه ِ ؟! فقالَ : على ثَلاثِ طَبَقاتٍ : طَبَقةٌ أحَبُّونا فِی العَلانِیَةِ و لَم یُحِبُّونا فِی السِّرِّ ، و طَبَقةٌ یُحِبُّونا فِی السِّرِّ و لَم یُحِبُّونا فِی العَلانِیَةِ ، و طَبَقةٌ یُحِبُّونا فی السِّرِّ وَ العَلانِیَةِ هُمُ النَّمَطُ الأعلى شَرِبُوا مِنَ العَذبِ الفُراتِ و عَلِموا تَأویلَ الکِتابِ و فَصلَ الخِطابِ و سَبَبَ الأَسبابِ، فَهُمُ النَّمَطُ الأَعلى، الفَقرُ و الفَاقَةُ و أنواعُ البَلآءِ أسرَعُ إلَیهِم مِن رَکضِ الخَیلِ، مَسَّتهُمُ البَأساءُ و الضَّرّاءُ و زُلزِلوا و فُتِنوا، فَمِن بَینِ مَجروحٍ و مَذبوحٍ مُتَفَرِّقینَ فی کُلِّ بِلادٍ قاصِیَةٍ ، بِهِم یَشفِى اللّه ُ السَّقیمَ و یُغنِی العَدیمَ و بِهِم تُنصَرونَ و بِهِم تُمطَرونَ و بِهِم تُرزَقونَ و هُمُ الأَقَلُّونَ عَدَدا، الأَعظَمونَ عِندَ اللّه ِ قَدْرا و خَطَرا . و الطَّبقَةُ الثانیةُ : النَّمَطُ الأسفَلُ ، أحَبُّونا فی العَلانِیَةِ و سارُوا بسِیرَةِ المُلُوکِ ، فَألسِنَتُهُم مَعَنا و سُیوفُهُم علَینا . و الطَّبَقةُ الثالثةُ : النَّمَطُ الأوسَطُ ، أحَبُّونا فی السِّرِّ و لم یُحِبُّونا فی العَلانِیَةِ ، و لَعَمرِی لَئن کانُوا أحَبُّونا فی السِّرِّ دُونَ العَلانِیَةِ فهُم الصَّوّامُونَ بالنهارِ القَوّامُونَ بِاللیلِ تَرى أثَرَ الرَّهبانیَّةِ فی وُجُوهِهِم ، أهلُ سِـلمٍ وَ انقِیادٍ . قالَ الرَّجُلُ : فأنا مِن مُحِبِّیکُم فِی السِّرِّ و العَلانِیَةِ ، قالَ جعفرٌ علیه السلام : إنّ لِمُحِبِّینا فی السِّرِّ وَ العَلانِیَةِ علاماتٍ یُعرَفُونَ بها ، قالَ الرجُلُ : و ما تِلکَ العَلاماتُ ؟ قالَ علیه السلام : تلکَ خِلالٌ أوَّلُها أ نَّهُم عَرَفُوا التَّوحیدَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ و أحکَمُوا عِلمَ تَوحِیدِهِ 

----------------------------

مردى بر امام صادق علیه السلام وارد شد و ادعا کرد که من از دوستداران و علاقه مندان شما هستم... . حضرت فرمود : تو از کدام دوستداران ما هستى؟ مرد سکوت کرد . سُدیر پرسید : یا بن رسول اللّه ! مگر شما چند نوع دوستدار دارید؟

حضرت فرمود : دوستداران ما سه طبقه اند : طبقه اى که در ظاهر ما را دوست دارند ، اما در باطن دوستمان ندارند ؛ طبقه اى که در باطن دوستمان دارند اما در ظاهر ما را دوست ندارند و طبقه اى که هم در باطن و هم در ظاهر ما را دوست دارند . اینان طراز اولند از آب گواراى زلال نوشیدند و علم تأویل کتاب و تشخیص حق و باطل به دست آوردند و ریشه اسباب را شناختند. اینان زبده ترین گروهند. نادارى و بینوایى و گرفتارى هاى گوناگون، شتابان تر از تاخت اسب به آنان هجوم آورد. سختى و تنگدستى آنان را فرا گرفت و تزلزل و فتنه زده شدند. تعدادى از آن ها مجروح و تعدادى سر بریده شدند و در شهرهاى دور افتاده پراکنده گردیدند. به وسیله آنان بیمار شفا مى یابد و نادار توانگر مى شود. به وسیله آن ها شما یارى مى شوید و باران بر سرتان مى بارد و روزى داده مى شوید. آنان هرچند تعدادشان کم است، اما در پیشگاه خداوند قدر و منزلت بزرگى دارند.

طبقه دوم ، طراز پایینند ؛ در ظاهر دم از محبّت ما مى زنند اما به شیوه پادشاهان زندگى مى کنند . زبانهایشان با ماست و شمشیرهایشان بر ضدّ ما .

طبقه سوم ، در مرتبه متوسط جاى دارند ؛ در دل ما را دوست دارند ، اما در ظاهر دوست ما نیستند . به جان خودم، اگر در باطن ما را دوست داشتند ، روزه داران روز و عابدان شب بودند و اثر عبادت را در چهره آنان مى دیدى و تسلیم و فرمانبردار بودند .

مرد گفت : پس [بر اساس این تقسیم بندى ]من از دوستداران باطنى و ظاهرى شما هستم . امام صادق علیه السلام فرمود : دوستداران باطنى و ظاهرى ما نشانه هایى دارند که با آنها شناخته مى شوند .

مرد پرسید : آن نشانه ها چیست؟ حضرت فرمود : چند خصلتند . اولین خصلت آن است که خداى یگانه را چنان که باید شناخته اند و علم توحید او را خوب آموخته اند ... .

*****************************

پس شدند سه دسته

1) ظاهر و باطن دوست دار اهل بیت -علیهم السلام-، گروهی اندک ----> بالاترین دسته، شیعیان واقعی

2) ظاهرا دوست دارند، اما ملوکانه زندگی میکنند، یعنی هر کار دوست دارن انجام میدن ----> پایین ترین طبقه ، بر امامان شمشیر می کشند

3) در باطن دوست دارند، در ظاهر رفتارشون مطابق اهل بیت -علیهم السلام- نیست. این ها محبت دارند اما به حدی نیست که عامل حرکتشون باشه (مودت ندارند) 

******************

خدایا به امید تو...!

۱۲آذر

به نام خدا

سلام

****************************************

روز رحلت پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله و سلم-

مجلسی دعوت بودیم که اقای میثم فتحی سخنرانی کردن.

موضوع این بود که یکی از وهابی ها کتابی نوشته و در اون کتاب بیان کرده که شیعیان خودشان امامشان را کشته اند. به چه دلیل به ما ایراد وارد میکنند؟

در ذیل این بحث دو حدیث نقل کردن در مورد این که شیعیان چند دسته هستند.

------------------------------------------------

یه جستجو برای پیدا کردن منبع حدیث باعث شد کلی حدیث دیگه پیدا کنم.

به نظرم رسید خوبه که بعد از مدت ها وبلاگ رو راه بندازم با همین موضوع. 

یه سری پست پشت سر هم

ان شاءالله که خودم اول از همه بتونم عامل باشم.

******************************

به نقل از اقای فتحی:

کوفه زمانی تشکیل شد که خلیفه ی دوم برای دسترسی راحت به فرماندهان و تشکیل یک سپاه منظم همه ی فرماندهان و خانواده هاشون رو اونجا جمع کرد.

در زمان حضرت امیر -علیه السلام- حضرت در یکی از جنگ ها میگن کوفیان بالاترین اعراب در مودت به ما هستند.

کلمه ی مودت به معنای محبتی است که عامل حرکت میشه. 

حالا چی میشه این کوفیان به جایی میرسند که سپاه یزید و عبیدالله رو تشکیل میدن و امام زمانشون رو به قتل می رسونن؟

چطور میشه که اینا شیعه بودن ولی خاصیتی براشون نداشت؟

این نکته رو لازمه بدونین که کوفیان خیلی اقتصادی فکر میکردن. 

در همه جا به دنبال اون چیزی میرفتن که منفعت بیشتری براشون داشت.

وقتی که حضرت مسلم وارد کوفه میشن، همه همراهیشون میکنن. حتی دارالحکومه رو میگیرن. 

استدلاشون هم این بوده که بعد از معاویه، یزید حکومت داری نمی داند. پس بنی هاشم قدرت بیشتری دارند. 

اما دار و دسته ی عبیدالله شایعه میکنند که سپاه یزید با هزاران سرباز داره به سمت کوفه میاد. وقتی تعداد رو میشنون میگن ئه پس یزید خیلی هم اوضاعش خراب نیست. بلده حکومت کنه پس به نفعمونه به دنبال او بریم. همین میشه که بعد از نماز حضرت مسلم میبینن هیچکس پشت سرشون نیست.

حالا ایا این ها واقعا شیعه بودن؟ این نکته رو بر اساس چند روایت میشه بررسی کرد.

*******************************

احادیث رو به صورت پست های زنجیره ای میذارم ان شاءالله.

*********************

خدایا به امید تو...!

۲۹آبان

به نام خدا
سلام
****************************
اسم ائمه که میاد ادما با عشق و محبت کار میکنن...
کی و چجوریش فرقی براشون نمیکنه
چه اربعین کربلا باشه
چه تو بارون مشهد
بگن کمک کنین فرشا رو جمع کنیم
زن و کرد و کوچک بزرگ نداره هر کسی در حد توان خودش انجام میده
یکی لوله میکنه
یکی حملش میکنه
یکی کمک به حرکت گاری میکنه...
اصلش
عشقش مهمه...
ع ش ق
****************
خدایا به امید تو...!

۲۱مهر

به نام خدا

سلام

********************************************

تو بحث تربیت، میگیم اگه یه تربیتی خوب و صحیح باشه خروجی ش میشه "رسد ادمی به جایی که به جز خدا نبیند"

و اگه غیر صحیح باشه، میشه "اولئک کالانعام بلهم اضل"

همه ی موجودات موقع خلقتشون، موقع تولدشون به فطرشونن.

نوزاد انسان هم، «انسان» به دنیا میاد.

تو یه حیوانات و اصلا باقی موجودات به همون صورت که امده اند از دنیا میروند.

یعنی اسب، به صورت اسب می میره

پرنده ها، پرنده می میرند

اما

انسان بر اساس سیر زندگیش،

انتخاب هاش

رفتار و منش ش

خروجی دنیاش رو مشخص میکنه

یه حدیثی یکی از سخنرانان فرمودند

که ادم ها به صورتی محشور میشوند که از دنیا رفته اند

و به صورتی از دنیا میروند که در دنیا زندگی کرده اند.

روز عاشورا هر دو دسته خروجی انسانیت دیده شد...

و خوشا به حال انسان ها...

*****************

اللهم اجعل محیای محیا محمد و ال محمد

و مماتی ممات محمد و ال محمد

------------------------

خدایا به امید تو...!