شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

آدم ها با افکار و اعتقادات و حرف هایشان شناخته می شوند!

شمیم مهدی

هر آدمی یه سری افکار و اعتقادات داره که دوست داره دیگران از اون ها با خبر باشن!
ما هم یه آدمیم مثل بقیه!
-------------------------------------
شخصیت شناسی حقیقی و ایده آل: یک خانم متاهلِ متعهدِ دانشجوى طلبه مسلمانِ شیعه ی ایرانی!
شخصیت شناسی واقعی و ساده: قصدمون رسیدن به حالت ایده آله اما خب تا رسیدن به اون موقعیت راه بسیار است.
-------------------------------------
اینجا شاید شبیه مدینه فاضله باشه.
گاهی از خود حقیقی من خیلی بالاتره اون قدر که حق دارن دوستان اگر بگن این دیگه کیه! چقدر تناقض داره! یه چیزی میگه و چیز دیگری عمل می کنه.
من فقط دوست دارم شبیه این نوشته ها بشم... همین...
******************************
هر چند همچون قطره ام، دستم به دریا می رسد/ بسیار ناچیزم ولی، نسلم به زهرا می رسد
او بی کران بحر عطاست، از خاندان «هل اتی» است/ بر کافران هم فیض او، در دار دنیا می رسد
او مومنان را مادر است، لطف خدا را کوثر است/ با این همه سائل یقین، هنگام اعطا می رسد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲۰۶ مطلب با موضوع «شمیم مهدی» ثبت شده است

۱۴آذر

به نام خدا

سلام

**********************************

معلمانه، جناب آقای سلطانی:

این کشیش خود را شبیه به یک شخص فقیر و بی خانمان با لباسهای ژولیده در می آورد و روزی که قرار بوده اسمش به عنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزار نفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا وارد می شود...!
خودش ماجرا را اینطور تعریف می کند:
نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم.
به خیلی ها سلام کردم ، اما فقط سه نفر از بین آن همه جمعیت جواب سلام مرا دادند!
به خیلی ها گفتم گرسنه هستم ، اما هیچکس حاضر نشد حتی یک دلار به من کمک کند!
سپس وقتی رفتم در ردیف جلو روی صندلی نشستم انتظامات کلیسا از من خواست که از آنجا بلند شوم و به صندلی های عقب تر بروم!
به هرحال وقتی اسم کشیش جدید را اعلام می کنند ،
تمام افراد حاضر در کلیسا شروع به کف زدن می کنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند می شود و با همین قیافه ای که در عکس مشاهده می کنید به قسمت جلوی کلیسا می رود.
مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم می کنند ،
عده ای هم شروع به گریه می کنند.
این مرد سخنانش را با خواندن بخشی از انجیل اینگونه آغاز می کند:
گرسنه بودم ، غذا دادید...
تشنه بودم ، آب دادید...
و سپس ادامه داد:
خیلی ها به کلیسا می روند ، اما شاگرد راستین عیسی مسیح نیستند...
خدا به دنبال دستی ست که کمک می کند ،
قلبی که محبت می کند ،
چشمی که برای دیگران نگران است ،
و پایی که برای ناتوان برداشته می شود...
خدای مهربان را که نباید فقط درآسمانها به دنبالش گشت!....
میشود خدا را در همین جا میان آدمها پیدا کرد!....
در دل کسی که امید را به زندگی نا امیدی برمیگرداند.....
درچشمان کسی که خنده را به جای غم در دلها می نشاند.....
در دستان کسی که از بزرگی و مهربانیش گره از کارخیلیها گشوده میشود.....
و درقلب و روح کسانیکه اندازه خوبیهایشان به بلندای آسمان است....
آری...خدا را میشود همه جا دید و احساس کرد...

****************

خدایا به امید تو...!

۱۴آذر

به نام خدا

سلام

*********************************

معلمانه، جناب اقای سلطانی:

شخصی ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ:

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﻭﯼ ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻟﺬﺍ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺟﻬﺖ ﮐﺴﺐ ﯾﮏ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻨﺎﻡ ( ﺭﺍﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻥ) ﺍﻋﺰﺍﻡ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﻢ:

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺧﺎﺹ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺵ ﻓﻘﻂ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﻤﺪﺕ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺟﻬﺖ ﮐﺴﺐ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺎﺟﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﮐﺴﺐ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺮﺳﻨﺪ. ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺿﻤﻦ ﺷﺮﺡ ﺭﻭﺵ ﻋﻼﺝ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺳﻠﺒﯽ ﻭ ﮐﺴﺎﻟﺖ ﻭ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺑﺠﺎﯾﺶ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺪﻥ ﻣﯿﻨﻤﻮﺩ! ﺍﻣﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﻭﯼ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺣﯿﺮﺕ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺩﺭ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻓﺠﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﻭ ﺗﺎﻭﻗﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭﯼ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺩ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﻻﻣﭙﻬﺎ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﯾﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺒﺲ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺘﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﯾﺎ ﺳﻨﮓ ﻭ ﮐﻮﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﺑﺸﺮﻁ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺠﺰ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﻢ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﯾﮏ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ , ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﯿﻢ. ﺧﻼﺻﻪ ﺗﺎ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﭙﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻣﻔﺼﻞ ﻭ ﭼﺮﺏ ﻓﺮﺍﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﺷﻜﻬﺎﻱ ﺧﻮﺷﻲ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﻫﻤﮕﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﺼﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺯ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ. ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﺮﯾﻨﺎﺕ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺛﻠﺚ ﺍﺧﯿﺮ ﺷﺐ ﻭ ﺧﻠﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺳﭙﺲ ﺁﻥ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺘﻨﺸﺎﻕ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻓﺠﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺑﺴﻮﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻓﺠﺮ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎ ﺷﺮﻭﻕ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻋﺪﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﻭ ﺫﮐﺮ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺗﻼﻭﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ. ﺁﺭﯼ: ﺩﺭ ﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﺟﻬﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﻭ ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻭ ﺍﺟﺮ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﯾﻬﺎ ﻏﺎﻓﻠﻨﺪ.

ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﻗَﻠِﻴﻼ ﻣِّﻦَ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞِ ﻣَﺎ ﻳَﻬْﺠَﻌُﻮﻥَ * ﻭَﺑِﺎﻷَﺳْﺤَﺎﺭِ ﻫُﻢْ ﻳَﺴْﺘَﻐْﻔِﺮُﻭﻥ

***********************

خدایا به امید تو...!

۱۴آذر

به نام خدا

سلام

******************************************

صبح رادیو داشت یه سخنرانی از حضرت ایت الله ناصری -حفظه الله تعالی- پخش میکرد.

یه چیزی تعریف کردن خیلی قشنگ بود. البته متاسفانه نفهمیدم از کی نقل می کردن.

از قول اون فرد میگفتن که ادما دو دسته ن.

یه عده کسانی هستند که از من سنشون بیشتره، اون ها به واسطه ی عمر بیشتر، بیشتر عبادت کردند، در نتیجه مقامشون نزد خدا بالاتره.

یه گروه هم کسانی هستند که سنشون از من کمتره.

چون کمتر عمر کردن از منی که کوهی از گناه دارم پاک ترن.

در نتیجه همه ی ادم ها از من بهترن.

پس دلیلی وجود نداره که من بخوام خودم رو بالاتر ببینم، مغرور بشم.

گفتن ما همه مسلمانیم. تو کوچه خیابون همدیگه رو میبینیم باید با روی خوش سلام کنیم به هم.

مومنین به هم میرسن برای هم ارزوی سلامت  میکنن.

********************

خدایا به امید تو...!

۱۱آذر

به نام خدا

سلام

*********************************

به نقل از سخنران امشب (نقل به مضمون البته):

خدا از قبل مومنان رو خریده...

 إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ  سوره ی توبه ایه 111

این مومنان کسانی هستن که راکعند... ساجدند... حامدند... صائمند...

التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّـهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ سوره توبه ایه 112

اون بهشتی که خدا به مومنان بشارت داده بهشتی است که رئیس و سالار اون حضرت اباعبدالله -علیه السلام- هستن (که حسن و حسین سیدا شباب اهل الجنه)

-----------------------------------------------------------------------------------

تو رکوع ادم پای خودش رو می بینه.

اما تو سجده تو جز خدا هیچ کس رو نمیبینی حتی خودت رو...

سجده فقط واسه قرب و نزدیکیه...

----------------------------------------------------------

بعضی وقتا میان میگن خانم واسه فلان فرد خیلی دعا کنید. چرا؟

خانه ای خریده که قبلا به 2نفر دیگر هم فروخته شد. حالا مالک این خونه هیچ کدوم از اون سه نفر نیستن مالک همون مالک اولیه ست.

میگیم ای بابا. عجب نامردایی هستن.

نکنه خودمون از این نامردی ها بکنیم!

خدا همون اول جان و مال ما رو خریده. صاحب اصلی خداست.

نکنه جان و مالمون رو به چیزای دیگه بفروشیم.

به دنیا... به نفس... به هوا و هوس...

----------------------------------------------------------------------

امشب میگیم خدایا ما بهشت بدون اقامون نمی خوایم...

بهشت بی حسین -علیه السلام- به دردمون نمی خوره...

اگه خدا گفت تا حالا کجا بودی؟! تا حالا چی کار میکردی...

اقاجان شما خودتون وساطت کنین...

*******************

خدایا به امید تو...!

۱۰آذر

به نام خدا

سلام

*************************************

همیشه فکر میکردم ادم همه چیز رو باید با هم داشته باشه...

نمیشه به خاطر رسیدن به یک امر یا هدف از بقیه ی زندگیت بزنی...

میشه ادم هم درس بخونه هم به ابعاد معنویش برسه هم به وظایف خانوادگیش برسه هم...

هنوز هم با فکر خودم موافقم. وقتی برنامه باشه میشه همه چیز رو با هم داشت البته بر اساس اهمیتشون

ولی به یه چیز دیگه هم رسیدم...

وقتی ادما عاشق یه هدف باشن... اون وقت حاضرن از خیلی چیزا بگذرن تا به اون هدف برسن...

حتی فکر این که سختی الان شیرینی بعد رو میرسونه انرژی میده...

این جور عشق ها از هموناس که زوار حرم رو میبینی که تمام درامد چند سال زندگیشو داده که بیاد زیارت...

عشقه دیگه... عشق!

مثل اونایی که یک سال کار میکنن تا ایام اربعین خدمت کنن به زوار اقا...

اینا ایمانه... باوره... اعتقاد قلبیه... شده مثل درختای چندین ساله که ریشه دوونده تا اعماق وجودشون...

اینجور محبت ها خیلی خاص دو طرفه میشن...

اون قدر که ائمه بیشتر محبت می کنن... لطفشون بیشتر میشه... عنایتشون هم... 

این جور محبت ها نزدیکی میاره...

***************************************

اقای پناهیان میگفتن از 14 سالگی ادما این سوال براشون ایجاد میشه 

که هدف زندگی چیه؟

بهشتیا تو بهشت حوصله شون سر نمیره؟

میگن 40 سالگی سن کمال عقله...

ولی فکر نکنین از 14 سالگی تا 40 سالگی طول میکشه تا طرف به جواب برسه...

تو 18 سالگی عاشق شده به کمال رسیده...

تو 18 ادما به جواب رسیدن دیگه...

...

*************************

خدایا...

...

-------------------------------

خدایا به امید تو...!

۰۸آذر

به نام خدا

سلام

********************************************

بعضی چیزا هست که تا تو شرایط خاص قرار نگیری به بودنشون پی نمی بری.

مثل... محبت... حتی بعضی وقتا انسانیت یا هر چیز دیگه ای که من الان به ذهنم نمیرسه.

امروز به این نتیجه رسیدم قدرت تفکیک معلمانه و پدرانه رو ندارم.

محبت فقط به ابراز احساس های لفظی نیست. 

به هدیه دادن هم نیست.

اون چیزی که تو ارتباط با ادم ها برای من مهمه و تو ذهنم می مونه اون حرفیه که از سر خیرخواهی میگن

یا گفتن یه تجربه. انتقال یه فکر و ایده

من به خاطر تک تک این مطالبی که ادما خواسته یا ناخواسته بهم منتقل میکنن ته دلم نسبت بهشون محبت دارم.

محبتی که از دید خودم هم مخفی می مونه.

و واقعا ازشون ممنونم...

و حتما به خاطر این که خدا همچین افرادی رو سر راهم قرار میده شکر میکنم.

**********************************

معلمانه:

شماها مثل ماشین کوکی می مونین. 

وقتی کوکتون میکنن یه مدت حرکت میکنین و دوباره خاموش میشین.

مدل ادما با هم فرق میکنه.

یکی با چک کوک میشه یکی هم با افرین و بارک الله.

باید خودتون برین دنبال چک. چند وقت یه بار خودتونو کوک کنین.

-----------------------------------------------------

معلمانه:

این فقط دانش اموز ها نیستن که از معلم یاد میگیرن.

هر دانش اموزی در نوع خودش باعث رشد ما هم میشه.

وقتی من بخوام یه نفر رو اماده کنم واسه رتبه ی فلان کنکور شدن قطعا خودم هم بیشتر فکر میکنم

راه های مختلفی پیدا میکنم و برای بزرگ کردن اون خودم هم بزرگ میشم.

*********************************************

میدونم یه روزی میرسه دلم برای این لحظات تنگ میشه...

واسه این شوخی ها...

واسه این حرف های پر مغزی که گاهی وقتا سرسری ازشون میگذریم...

***********************

خدایا

تمام کسایی که به هر نحوی به دیگران نکات مثبت اموزش میدن رو عاقبت بخیر کن...

سالم باشن و موفق...

علی الخصوص معلمای خودمون...

به ما هم توفیق بده درست از محضرشون استفاده کنیم و احترامشون رو حفظ کنیم...

کمکمون کن آزرده خاطرشون نکنیم و به حد خودمون راضیشون کنیم

و همون جوری که اون ها باعث رشد ما میشن ما هم باعث رشدشون بشیم...

---------------------------

خدایا به امید تو...!

۱۷آبان

به نام خدا

سلام

***********************************

تو رادیو  بحث عبودیت بود.

کارشناس یه حدیث قدسی گفت که به نظر من خیلی جالب بود.

گفت خدا شب معراج به پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود: یا احمد؛ عبودیت 10 بخش دارد که 9 بخش آن طلب حلال است.

تو راه داشتم به این فکر میکردم وقتی داریم که چه مال حرام رو دریافت کنی چه خودت مال حرامی به دیگری بدی یکسانه...

احتمالا میشه گفت این که جوری رفتار کنیم که پولی که میشه درامد فرد دیگری، حلال باشه هم جزو این 9 بخشه...

این برداشت من بود البته.

یه جورایی عقل من میگه این که مثلا من سر کلاس کم کاری کنم که باعث بشه معلم از کارش کم بذاره تو درامد معلم مشکل ایجاد میکنه... و من حق ندارم مال حلال دیگری رو شبهه ناک کنم... و این یعنی همه باید وظایف خودشون رو به نحو احسن انجام بدن...

و این یعنی همون حرفی که حضرت رسول -صلی الله علیه و آله و سلم- می فرمایند حتی برای کندن یک قبر هم کارتون رو تمام و کمال انجام بدین... فارغ از نتیجه ای که شاید با یه کار سر هم بندی هم بهش میرسیم...

******************************

این روز ها با هر حرف و فکری ذهنم به این سمت میره که من به خاطر خودم نباید درس بخونم و نمره هام خوب بشه...

یعنی مدل به مدل علت میاد تو ذهنم که وظیفه هیچ کدوم اینایی که تا حالا به خاطرش مدرسه اومدم نیست...

فقط خدا کنه بتونم عامل باشم نه فقط متفکر...

خیلی دعا کنین... خیلی...

*******************

خدایا...

به جز تو هیشکی نمیتونه کمک کنه...

تنگ تر و سخت تر هوامونو داشته باش...

محکم تر بگیرمون و رهامون نکن...

---------------------

خدایا به امید تو...!

۱۶آبان

به نام خدا

سلام

***********************************

رفتار ادم ها در شرایط مختلف لزوما معنای قدرناشناسی یا بی توجهی یا دشمنی یا هر چیزی مشابه این ها را نمیدهد.
وقتی نهایت تجارب سخت  یک فرد، امتحان کوچک کلاسی یا نهایتا یک امتحان نهایی کشوری باشد، نمی توان انتظار داشت به یک باره در یک تجربه ی به نسبت بزرگ ستاره دیده شود.
بزرگترها و آن ها که تجاربشان بیش از این است انتظارات زیادی دارند و البته من حق میدهم که هر کس متحمل زحماتی می شود انتظار دیدن نتیجه ی خوب را داشته باشد...
ادم ها بر اساس اهدافشان انگیزه های مختلفی دارند... وقتی هدف کسی با دیگران متفاوت باشد و در تصوراتش دنیای دیگری را بپرورد شاید نتواند آن طور که دیگران می خواهند بدرخشد...
این ها را نمی توان به حساب اشکالات تربیتی یا کمبود عناصر ادب گذاشت...
هر قدر هم که بزرگ باشی، هر قدر هم خوب فکر کنی زمانی خواهد رسید که بیش از این تجربه داری و با اندیشیدن به لحظات گذشته هزاران راه و روش می یابی که نرفته ای و گاهی حسرت می خوری که کاش این گونه عمل نمی کردم... البته به همین جهت است که حضرت امیر خطاب به فرزند گرانقدرشان فرموده اند که تاریخ را بخوان و درس بگیر و اشتباهات دیگران را تکرار نکن و راهی که یک بار طی شده و نتایج نامطلوب آن دیده شده طی نکن...
می پذیرم انسان یک بار زندگی می کند و عمرش چندان طولانی نیست که بخواهد حرکتی لاک پشتوار داشته باشد و در این روزگار پر مشغله و محرک اعصاب، با روان دیگران و البته روان خود بازی کند...
اگر کرمی آرزوی پروانه شدن داشته باشد حتما برای خروج از پیله ی خود تلاش می کند... و من می پذیرم که بدون تلاش و با سستی و یک جا نشینی و استفاده از تفکرات اماده ی دیگران نمی شود به جای خاصی رسید...
اما هر چیزی به گذشت زمان هم محتاج است که آفت خیلی از امور در این روزگار عجله و ناشکیبایی ست...
و من معتقدم معلم ها انسان های بسیار صبوری هستند حتی گاهی بیش از حد لزوم و حتما به همین علت است که گفته اند معلمی شغل انبیاست که آن ها که در جهل غوطه می خورند سخت به علم و اگاهی می رسند...
آن ها که پایین تر و دور ترند از منبع رحمت و عطوفت بسیار نیازمند دعای مقربین درگاه اویند...

***************

خدایا به امید تو...!

۱۲آبان

به نام خدا

سلام

****************************************

اون وقتی که اعتراض میکردم به این که چرا میخوان مذاکره کنن

خیلی ها بهم اعتراض کردن...

منم سکوت کردم...

گفتیم هر چی اقا بگن...

هنوزم گوش به فرمان آقاییم...

آقا هر چی بگن ما میگیم چشم...

خدا کنه بتونیم درست انجام وظیفه کنیم...

****************************

یکشنبه توی رادیو معارف، کارشناسشون یه حرف قشنگی زد.

می گفت چطوری تو تمام این سال ها که تحریم بودیم

هیچ کس نیومد سیگار رو تحریم کنه؟

چطور کسی مواد مخدر رو تحریم نکرد نگفت حق ندارین به ایران از این چیزا بفرستین؟

چطور تا حالا کسی نگفت نمیشه لوازم ارایش وارد ایران بشه؟

چطور نوشابه تحریم نشد؟

غیر اینه که اینا به ضرر مان و دقیقا هم ضرر ها رو برای کشور ما میخوان؟!

فرهنگ

فرهنگ

فرهنگ

هدف مغز من و شماس

هدف سبک زندگیمون بوده و هست

هدف فرهنگه!

هر جا چشم می گردونی یه ربطی فرهنگ داره

و اون وقت کمترین چیزی که حواسمون بهش هست همین فرهنگه

وزارت ارشاد که هر بخشش رو بده دست یه شرکت و ارگان خصوصی...

الگوی جوونامون...

چند روزه همه ش دارم فکر میکنم چقدر حواس پرت بودیم...

چقد خودمونو به خواب زدیم که همه چیز خوبه...

چه راحت به همه چیز عادت کردیم...

دشمن چی میدونه؟! همینا رو...

همین که خیلی راحت عادت میکنیم...

البته نه که اون قدر راحت باشه ها...

ولی اون قدر زیرکانه و نرم عمل کردن که از خواب زمستانیمون بیدار نشیم...

دیر بجنبیم همینایی که مونده هم میره...

----------------------------------------------------------------------------------

انقدر درگیر درس شدم که وقت شنیدن خیلی چیزا رو ندارم...

و طی این چند روز انقدر به صورت پشت سر هم همه چیز به گوشم میرسه که عین برق گرفته ها شدم...

و امشب از همه مهم تر مستند "مزه ی مذاکرات" کار خودشو کرد...

حتما اگر فردا مدرسه نبودم راهپیمایی میرفتم...

هر کی میتونه بره...

باید در صحنه بود...

*****************************************

یه قصه ای صبح اقای میرباقری تعریف می کردن. گفتنش بد نیست.

میگفتن قدیم حمام عمومی بود. آب که گرم میشد یه شیپور داشتن که باهاش مردم رو خبر میکردن.

یه روزی یکی از این حمامی ها شیپورش رو گم کرد.

تو شهر هر جا رفت به جز یه نفر کسی شیپور نداشت. اون یه نفر هم راضی نمی شد بفروشه.

تا این که به قیمتی خیلی بالاتر شیپور رو خرید.

مرد فروشنده که اهل اون شهر نبود فکر کرد چه شهر خوبی. حتما وقتی این مرد چندین برابر شیپور رو از من خریده بقیه هم میخرن.

رفت و کلی شیپور خرید و نشست کنار بازار.

هر چی صدا کرد تبلیغ کرد کسی نخرید.

یه تاجر مسنی که داشت از اونجا رد میشد بهش گفت این همه شیپور برا چیه؟

مرد ماجرا رو براش گفت.

تاجر گفت خب اشتباه کردی. اما واسه این که بخرن من یه کاری برات میکنم.

فقط اینو بهت بگم مردم این شهر فقط تقلید میکنن.

یه شیپور برد و از فردای اون روز به جای عصای خودش با شیپور توی شهر رفت و امد کرد...

مردم دیدن ئه مدل جدید اومده. به جای عصا شیپور دستشون میگیرن. به قول خودمون مد روزه حتما.

همه رفتن شیپورا رو خریدن و هر کی یه دونه شیپور دستش گرفت.

تاجر به فروشنده خبر داد که به سرعت از شهر خارج شه تا کسی متوجه قضیه نشده.

وقتی تاجر دوباره با عصای معمولی خودش از خونه اومد بیرون مردم تازه فهمیدن چه کلاهی سرشون رفته...

حواسمون باشه از کی و برای چی تقلید می کنیم...

اونجایی که عقل خودمون قدرت داره... اطلاعات داریم وظیفه مون اینه که با عقل و منطقمون بسنجیم...

نکنه یه روزی بگیم ای دل غافل... چه کلاهی رفته سرمون...

اون موقع فقط همون ضرب المثل جا داره که از ماست که بر ماست...

یادتون که هست... شیطان روز قیامت میگه من فقط وسوسه کردم این تو بودی که دنبال من اومدی...

شیطان های دنیایی هم همین جورن...

هر کسی مسئول کار خودشه...

********************

اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای...

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...

ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین...

اللهم عجل لولیک الفرج...

خدایا تو خیلی خوبی... همیشه بهمون لطف کردی...

ما بد میکنیم... کم میذاریم... اما تو ببخش... تو چشم پوشی کن...

ما که جز تو پناهی نداریم...

-----------------------

خدایا به امید تو...!

۰۷آبان

به نام خدا

سلام

*****************************************

امسال هر چند بیشتر وقتمون تو مدرسه و صرف درس خوندن میشه و البته من واقعا به خاطر این امر خوش حالم و خدا رو شکر میکنم

اما فرصت خیلی خوبی شده اقلا واسه من که بیشتر فکر کنم.

طی این چند ماه به این رسیدم که امسال هم ادم خودشو محک میزنه که چقدر اون چیزایی که طی این سال ها علی الخصوص 9 سال گذشته (از جشن عبادت تا حالا) تثبیت شده هم این که در شرایط خاص چقدر پای ارزش ها و اعتقادات می مونه.

و دومین چیزی که با تمام وجود حس کردم تهاجم فرهنگی و شیوه ی جنگ نرم بوده...

فرض میکنیم همه ی ما بهترین فضایل و مکارم اخلاقی رو کسب کردیم و همه چیز خوب و خوش

اصل ماجرا در حفظ و نگهداری ایناس. به دست اوردنش چندان هنری نیست.

یعنی نه که هنر نباشه ها ولی خب نگهداری ش خیلی سخت تره.

با این که حدیث داریم که جهنم رفتن خیلی سخت تر از بهشت رفتنه و گناه کردن خیلی سخت تر از گناه نکردن

اما به نظرم این که دین داری در اخر الزمان خیلی سخت میشه هم درسته.

اون قدر از همه طرف هجوم اطلاعات و افکار و امور داریم که یهو میبینی از دست رفتی و خودت حواست نبوده.

این که حدیث داریم صبح دین دار از خانه خارج میشه و شب بی دین برمیگرده...

به این اعتقاد دارم که خدا در دین اسلام خیلی امور رو راحت کرده. راحت ترین شرایط رو برامون فراهم کرده تا دین دار باشیم و این واقعا نامردیه که ما به خاطر خواسته های خودمون و ارزش های خودمون که شاید ارزش هم نباشه دین رو کنار بذاریم...

چیزی که من از زندگی امروزیمون برداشت میکنم قاطی شدن اولویت هاست...

چیزایی که در مراتب پایین اهداف قرار دارن شدن هدف های اصلیمون و اصول در پایین ترین درجه قرار گرفتن که بعضی وقتا به طور کلی نادیده گرفته میشن و نتیجه ی این مسئله وضع بدمونه...

خیلی وقت ها از چیزهایی شکایت میکنیم که با یه تغییر کوچک در سبک زندگی رفع میشه...

خوش به حال اون ها که تونستن خوب بمونن...

------------------------------------------------------------------------------------------------------

جامعه ی کلی رو میذارم کنار.

فکر کردن های من بیشتر روی یک جامعه ی حدودا 40 نفره س...

چند ماهه که داریم همه مون با هم در واقع زندگی میکنیم تمام روز های هفته ساعت ها کنار همیم.

اصلا هم در مورد بقیه نظر نمیدم... هر چند شاید رفتارهاشون رو بررسی کرده باشم اما از خودم میگم

این که میگم تهاجم فرهنگی رو به وضوح حس کردم واسه اینه که من میبینم هفته به هفته شاید حتی روز به روز با این که اصل ارزش ها در تصور همونه

اما رفتارها تغییر کرده.

نامحرم نامحرمه اما تو این جامعه به خاطر معلم بودن نهایت تفاوتش با معلمای خانم در حجاب داشتنه... (با کمال تاسف... واسه خودم عرض میکنم)

با شعار این که تعلیم و تعلم عبادت است، و این که اطلبو العلم من المهد الی اللحد...

حسم میگه داریم تیشه به ریشه ی خودمون میزنیم...

این احادیث رو سر من جا دارن و من از ته دل بهشون اعتقاد دارم.

اما قبول ندارم که چون این ها هست ما به هر قیمتی میتونیم بهشون عمل کنیم.

ایا میشه چون درس خوندن عبادته ما از نمازمون که واجبه بزنیم؟!

ایا میشه چون تعلم عبادته ما حریم هامون رو نسبت به نامحرم تغییر بدیم؟!

درس خوندن ارزشه اولویته اما ایا واجبات اصل نیست؟!

اگه تصورم اشتباهه بهم بگین.

البته ها اینو میدونم که ادم از ترس خراب شدن نمیتونه از جامعه کنار بکشه و هیچ کار نکنه.

اما بحثم اینه که توی دین کلی راهکار معرفی شده که ادم خودشو از گناه دور کنه

چون این همه راه برای خوب بودن وجود داره نمیشه ما بریم و مشکوک ترین مسیر ها رو برای رسیدن به بهترین اهداف انتخاب کنیم.

یه بار یکی از معلما سر کلاس گفتن برای اقایون اموری که خیلی با خانما سر و کار داره مکروهه. یعنی این که ما میایم به شما درس میدیم کراهت داره اما به خاطر این که بحث درس خوندن و درس دادنه ما این کراهت رو می پذیریم.

به نظر خودم اون چیزی که توش کراهت داره همون مسیر مشکوکه س...

میشه از مسیر های مطمئن تری عبور کرد که امکان خطاش کمتر باشه...

***************************************

ترسم اینه که این ذره ذره تغییر کردنا به جایی برسه که دیگه قابل بازگشت نباشه...

حسم میگه عبادتی که با گناه همراه باشه خاصیتی نداره...

به نظرم ارزش داره ادم بیشتر زحمت بکشه اما خودشو از گناه دور کنه...

ادعای خوب بودن ندارم! فقط دوست دارم که خوب بشم....

نمیگم تا حالا خوب بودم.... قبول دارم خودم هم خیلی ضعف داشتم تو سال های گذشته...

اما الان و در این شرایط دلم میخواد یه کاری واسه خودم بکنم...

دعا بفرمایید...

************************

خدایا...

اقای پناهیان گفتن بخواین خدا خودش درست میکنه...

گفتن بهش بگین خیلی میخواین ولی اصلا نمیتونین...

زندگی و دنیاتون اجازه نمیده...

ما اینا رو میگیم...

تو که ما رو دوست داری...

بخواه که ما هم تو رو با تمام وجود دوست داشته باشیم...

به دور از شرک خفی...

---------------------

خدایا به امید تو...!